بگرفت ز دست غم ملالم
باشد که نظر کنی به حالم
من بلبل مست در گلستان
از شوق رخش چرا ننالم
در حسرت آن هلال ابرو
ای دوست ببین که چون هلالم
آشفته به عشق آن پری رو
مشتاق بدان دو زلف و خالم
در وصل تو چون الف قدم بود
وامروز ز هجر همچو دالم
با آنکه مرا نمی کنی یاد
یکدم نروی تو از خیالم
در بند فراق تو گرفتار
محروم به یک ره از وصالم
سرگشته چو خضر بر لب جوی
بر لب بچکان از آن زلالم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از غم و حسرتی که به خاطر دوری معشوقش دارد سخن میگوید. او خود را مانند بلبل مستی در گلستان توصیف میکند و از شوق معشوقش نالان است. شاعر به زیبایی چهره و ابروهای معشوق اشاره میکند و احساس آشفتهگی و اشتیاقش را به دو زلف و رخسار او بیان میکند. او از زندگی در حسرت وصال معشوق میگوید و با وجود اینکه معشوقش به او توجهی نمیکند، او همچنان در خیال او زندگی میکند و از فراق او رنج میبرد. شاعر در نهایت خود را مانند خضر، عطا و حیات میبیند که در جستجوی زلال محبت معشوق است.
هوش مصنوعی: غم و اندوه مرا در بر گرفته است، اما اگر نگاهی به حال من بیندازی، ممکن است حال و روزم تغییر کند.
هوش مصنوعی: من به عنوان بلبل شاداب در گلستان از خوشحالی زیبایی تو چرا ناله نکنم؟
هوش مصنوعی: به خاطر آن هلالی که خوش فرم ابرویت است، ای دوست، نگاهی به حال من بینداز که چه اندازه به آن شبیه هستم.
هوش مصنوعی: مشتاق و دلباخته به عشق آن دختر زیبا هستم و به خاطر دو زلف و جای خالی که بر سرش دارم، دل نگران و بیقرارم.
هوش مصنوعی: در زمان وصالت، حالتی شاداب و سرزنده داشتم، اما امروز با جدایی تو، همانند حرف "د" که در الفبا نشانهای از سردی و ناامیدی است، به کجتابی و افسردگی دچار شدهام.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه به یاد من نمیافتی، اما هرگز از فکر و خیال من دور نمیشوی.
هوش مصنوعی: در حالیکه از دوری تو رنج میبرم، به طرز عجیبی تنها یک راه برای رسیدن به تو دارم.
هوش مصنوعی: در کنار جوی، همانند خضر که در پی آبِ زلال است، من نیز به دنبال نشانههایی از روشنی و زلالی زندگی میگردم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من گر گهرم وگر سفالم
پیرایهٔ توست روی مالم
امروز مبارک است فالم
کافتاد نظر بر آن جمالم
الحمد خدای آسمان را
کاختر به درآمد از وبالم
خواب است مگر که مینماید
[...]
من کشتهٔ عشق آن جمالم
آشفتهٔ آن دو زلف و خالم
آخر نظری فکن به حالم
از دست فراق چند نالم
بفرست خیال تا ببیند
کز جور غم تو بر چه حالم
گفتم مگرت به خواب بینم
[...]
بگرفت ز عمر خود ملالم
یارب که مباد کس به حالم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.