گنجور

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

می چون سبو کشید، لب می پرست ما

در کارگاه سعی، نجنبید دست ما

ما کرده ایم دانه ی دل در زمین عشق

از آسیای چرخ نیاید شکست ما

امروز، زاهد از لب ما بوی می شنید

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

بنگر به رشحهٔ قلمم سلسبیل را

مدّ کرم مگو رگ ابر بخیل را

در سینه ای که عشق تو آتش فروز اوست

دارم شکفته، باغ و بهار خلیل را

تیغت زبان نمی کشد ارسرخ رو نیم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

شق کرده ایم پردهٔ پندار خویش را

بی پرده دیده ایم رخ یار خویش را

در بیعگاه عشق به نرخ هزار جان

ما می خریم ناز خریدار خویش را

مرهم چه احتیاج؟ که عاشق ز سوز عشق

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

 

از چاره عاجزم مژه اشکبار را

ساکن چه سان کنم؟ رگ ابر بهار را

نتوان ستردن از دل خون گشته داغ عشق

ناخن عبث مزن، جگر لاله زار را

دایم شمرده از دل روشن ضمیر خویش

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

فریاد ناله، گر نخراشد درون ما

گرد و غبار خاطر ما، بیستون ما

جان از کسی مضایقه هرگز نکرده ایم

چون آب، بی دریغ روان است خون ما

باید ز عشق جلوهٔ برق کرشمه ای

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

زد حلقه عشق، بر در دولتسرای ما

نقش مراد شد، شکن بوریای ما

از غمزهٔ تو رفت ز خونم فسردگی

جوش نشاط زد، می مرد آزمای ما

سیل عنان گسسته به دنبال می تپد

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

از فیض ریزش مژه، تر شد دماغ ما

افتاد سایهٔ رگ ابری به باغ ما

خودکامیی ز تلخی دشنام داشتیم

شیرین تبسّمی نمکی زد به داغ ما

ما گر فسرده ایم صبا را چه می شود؟

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

مپسند تشنه لب، دل اندوه پیشه را

یارب ز سنگ فتنه نگهدار شیشه را

ظاهر شدی به عالمیان، عجز کوهکن

گر می فتاد با دل ماکار، تیشه را

عشق است چاره هوس خام و پخته ام

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶

 

لازم بود مکان طربناک، شیشه را

کردم نهفته، در بغل تاک، شیشه را

حکم خرد به میکده جاری نمی شود

اینجا ز محتسب نبود باک، شیشه را

از غم چو ناتوانی این خسته حال دید

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

در فتح باب میکده باشد گشاد ما

صرف سبو شود، همه خاک مراد ما

دل روشناس مصحف حسن بتان نبود

شد روشن از غبار خط او سواد ما

پنداشتم که مهر تو با جان سرشته است

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

سنگ و سفال میکده گوهر کند شراب

رنگ شکسته را گل احمر کند شراب

جانم ز جام ساقی گلچهره مست بود

زان پیشتر که لاله به ساغر کند شراب

صوفی پیاله گیر که دل از جهان گرفت

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱

 

کامم چشید هر چه نگاهش عتاب داشت

زخمم مکید تا دم شمشیر آب داشت

یک رخنه نیست بی گل داغی به سینه ام

در خانه چشم روزن من آفتاب داشت

میزد قدم به وادی وصف رخت، مگر

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

از سوز ناله ام، دل جانان خبر نداشت

آن شاخ گل، ز مرغ خوش الحان خبر نداشت

بیهوده سینه بر در و بام قفس زدیم

صیاد ما ز حال اسیران خبر نداشت

بر لب گذشت اگر چه به مستی حدیث زهد

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹

 

آب حیات در رقم مشک فام ماست

از خضر خامه، زندهٔ جاوید نام ماست

با لذت است کام جگرهای سوخته

از شور عشق تا نمکی درکلام ماست

هر نقطهای چو خال لب یار، مشکبوست

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲

 

لعلت حیات بخش دل و جان عاشق است

آبش زلال چشمه حیوان عاشق است

شوریدگی برون نرود از دماغ ما

زنجیر زلف، سلسله جنبان عاشق است

مژگان به هم نمی زنم از شور رستخیز

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶

 

عالم تمام از رخ جانانه روشن است

از یک چراغ، کعبه و بتخانه روشن است

چون آفتاب، نور می آفاق را گرفت

گر کور نیستی ره میخانه روشن است

دارد رواق چشم ز خون دلم چراغ

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰

 

تلقین حجت از لب جانانم آرزوست

من کافر محبتم، ایمانم آرزوست

کمتر نیم ز شبنم حیران درین چمن

یک چشم، دیدن رخ جانانم آرزوست

چون بهله خاطر از کف بی حاصلم گرفت

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱

 

زان پیشتر که باده به پیمانه آشناست

چشم ترم به گریهٔ مستانه آشناست

چون مردمک، نمی رود از دیده خال تو

مرغ نگاه من، به همین دانه آشناست

روی نیاز، چون گل رعنا دو رنگ نیست

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶

 

پیغام غنچه با دم مشکل گشای کیست؟

بوی گل گسسته عنان در هوای کیست؟

بر گرد اوست کعبه و بتخانه در طواف

دولتسرای دل حرم کبریای کیست؟

سنبل به بر، بنفشه در آغوش می کشد

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶

 

اشکم نمک به یاد لبت در ایاغ ریخت

غم لاله لاله خون دل از چشم داغ ریخت

از خار خار هجر تو پای تلاش من

خون هزار آبله را در سراغ ریخت

عشق تو داد مغز سرم را به خرج داغ

[...]

حزین لاهیجی
 
 
۱
۲
۳
۴
۱۳
sunny dark_mode