زان پیشتر که باده به پیمانه آشناست
چشم ترم به گریهٔ مستانه آشناست
چون مردمک، نمی رود از دیده خال تو
مرغ نگاه من، به همین دانه آشناست
روی نیاز، چون گل رعنا دو رنگ نیست
یکسان دلم به کعبه و بتخانه آشناست
عادت به سخت رویی ایام کرده ایم
با سنگ کودکان، سر دیوانه آشناست
بیگانه است در نظرم دور آسمان
چشمم همین به گردش پیمانه آشناست
در آتشم ز نسبت شمشاد با قدت
در غیرتم که زلف تو با شانه آشناست
گرد خط از رخت ننشیند به آب تیغ
این بوستان، به سبزهٔ بیگانه آشناست
چون شمع، زنده ایم حزین از حدیث عشق
ما را زبان به گرمی افسانه آشناست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیگانهای اگر نه به جانانه آشناست
رشکم چرا به صد غم بیگانه آشناست
معشوق هم به چاره عاشق نبرد راه
شد عمرها که شمع به پروانه آشناست
در وادی خیال تو و گفتگوی عشق
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.