کامم چشید هر چه نگاهش عتاب داشت
زخمم مکید تا دم شمشیر آب داشت
یک رخنه نیست بی گل داغی به سینه ام
در خانه چشم روزن من آفتاب داشت
میزد قدم به وادی وصف رخت، مگر
کامشب به کوچه، خامهٔ ما ماهتاب داشت؟
زان پیشترکه چهره به می ارغوان کنی
داغت چو برگ لاله دلم را کباب داشت
غمگین نیم که لب نگشودی به پرسشم
این بی زبان کجا سر و برگ جواب داشت؟
حیرت هم از تحمّل دیدار عاجز است
از عارض تو، آینه چشم پر آب داشت
جان را پی نثار رخت شمع دیده ور
در آستین گریهٔ پا در رکاب داشت
تا بود فکر خال و خطی در خیال من
هر نقطه ام چو نافهٔ چین مشک ناب داشت
شد موج زن به قلزم اندیشه مطلعی
از بس که نبض خامهٔ من اضطراب داشت
در میکشی نگار من از بس حجاب داشت
پیمانه در کفش عرق آفتاب داشت
دیشب به کوی او شدم از رشک بدگمان
رنگ شکستهٔ عجبی ماهتاب داشت
زلفش به قتلم این همه بی رحم دل نبود
تا تیغ آه، جوهری از پیچ و تاب داشت
زان پیشتر که طرح شود نقش آب و گل
معمار عشق، خانهٔ ما را خراب داشت
روزی که نقش دولتم از بوریا نشست
مخمل به چشم دولت بیدار خواب داشت
مخفی نماندی از نظر نکتهسنج من
دیوان عمر اگر ورق انتخاب داشت
سردی رسیده می کند آتش طلب، حزین
سرمای زهد خشک، مرا بر شراب داشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ابراز احساسات عاشقانه و درد ناشی از عشق میپردازد. شاعر از زخمهای ناشی از عشق صحبت میکند و به شدت به یاد معشوق میافتد. او به زیباییهای معشوق و تاثیرات مثبت و منفی آن بر زندگیاش اشاره میکند. شاعر بیان میکند که دیدار معشوقش باعث حیرت و شگفتی او شده و احساساتش را تحت تاثیر قرار داده است. او به حسرتهای خود به خاطر دوری از معشوق میپردازد و میگوید که عواطفش در این باره عمیق و غیرقابل کنترل است. در نهایت، به تضاد بین عشق و زهد اشاره میکند و نشان میدهد که عشق، او را به سمت افکار و احساسات متضاد میکشاند.
هوش مصنوعی: خواستههایم را از نگاهش که پر از سرزنش بود چشیدم و زخمهایم را تا زمانی که شمشیر آب داشت، کشیدم.
هوش مصنوعی: در سینهام نشانهای از درد وجود دارد که نمیتوانم آن را پنهان کنم. در واقع، چشمانم به مانند پنجرهای هستند که آفتاب در آن میتابد.
هوش مصنوعی: شاید دیشب در خیابانی قدم برداشتم و در حال توصیف زیباییهای تو بودم، اما آیا قلم من به اندازهی نور ماه در این شب روشن بود؟
هوش مصنوعی: قبل از آنکه چهرهات را با می ارغوانی رنگینی، دلتنگیام مانند برگ لاله به شدتی سوزان و پر از درد بود.
هوش مصنوعی: غمگین نیستم که تو به پرسش من پاسخ ندادی، چرا که این فرد بیزبان نمیتواند چیزی برای گفتن داشته باشد.
هوش مصنوعی: دیدهها از تماشای تو چنان گیج و مبهوتند که حتی آینه نیز نمیتواند این احساس را تحمل کند و چشمها از اشک پُر شدهاند.
هوش مصنوعی: دل و جانم را به خاطر زیبایی تو قربان میکنم، حتی اگر در آستینم اشک باشد و پا در رکاب آمادهی رفتن.
هوش مصنوعی: تا زمانی که مشغول فکر کردن به زیباییها و ریزهکاریها در ذهنم باشم، هر کجا که نگاه کنم، مانند عطر خوشی درختان چین، حس زیبایی و خوشبوئی خواهم داشت.
هوش مصنوعی: به خاطر نگرانی و آشفتگیهای ذهنیام، افکاری تازه و عمیق در ذهنم شکل میگیرد، مانند موجی که در دریا به حرکت درآمده است.
هوش مصنوعی: دوست زیبای من با وجود حجاب زیادی که دارد، وقتی حیاط را میبیند، شراب در لیوانش میافتد و آنقدر گرم است که آثار آفتاب را به وضوح نشان میدهد.
هوش مصنوعی: دیشب به محلهاش رفتم و از روی حسادت به او، رنگ و رویی پریشان و شکسته از زیبایی ماهتاب را مشاهده کردم.
هوش مصنوعی: زلف او به قدری زیبا و تاثیرگذار بود که نمیتوانست بیرحمی و سختی دل را درک کند. تا اینکه در لحظهای که آهی به خاطر او کشیدم، ناگهان متوجه شدم که حتی آن تیغ درد هم زیبایی خاصی دارد و میتواند به مانند جواهرات پیچ و تاب بخورد.
هوش مصنوعی: قبل از آنکه شکل و زیبایی آب و گل به وجود آید، معمار عشق، خانهٔ دل ما را ویران کرده بود.
هوش مصنوعی: روزی که نشانههای قدرت من از بین رفت، با دیدن مخمل، دولت در خواب و حیرت به سر میبرد.
هوش مصنوعی: ایران غزل خود را از نگاه دقیق من پنهان نماندی، اگر عمرم فرصتی برای ورق زدن و انتخاب داشت.
هوش مصنوعی: سردی و بیحالی به من حس بیمیلی و ناامیدی داده است؛ در این دنیای خشک و زاهدانه، تنها شراب و دلخوشیهایی که از آن به دست میآورم میتواند کمکم کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از شرم اگر چه روی تو چندین نقاب داشت
هر ذره از فروغ تو چشم پر آب داشت
رفتی به سیر گلشن و از شرم آب شد
هر گل که باغبان ز برای گلاب داشت
دود قیامت از دل آتش بلند کرد
[...]
امشب که ذوق جلوه رخش بینقاب داشت
بر رخ هزار پرده به رنگ حجاب داشت
در دست داشت بهر تماشای حسن خویش
آیینهای که حوصلة آفتاب داشت
آیینه شد زعکس رخش آفتابپوش
[...]
دل در قدح ز شوق لبت آفتاب داشت
در آب لعل آتش ما پیچ و تاب داشت
مطلب گداخت شوخی دشنام را چه شد
حرف به لب نیامده ما جواب داشت
آزاده را فسانه راحت هم آفت است
[...]
جرأت سؤال شرم ترا گر جواب داشت
انگشت زینهار به غربال آب داشت
خلقی ز مدعا تهی از هیچ پر شدهست
نه چرخ یک علامت صاد انتخاب داشت
بیرون نجست از آتش دل سعی هیچکس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.