گنجور

 
حزین لاهیجی

می چون سبو کشید، لب می پرست ما

در کارگاه سعی، نجنبید دست ما

ما کرده ایم دانه ی دل در زمین عشق

از آسیای چرخ نیاید شکست ما

امروز، زاهد از لب ما بوی می شنید

ای بی خبر ز بزم شراب الست ما

پا در زمین نشئه ی عشرت فشرده ایم

باشد چو تاک، میکده ها زیر دست ما

خمخانه ها تهی شد و ما تشنه لب حزین

می، شد کبابِ حوصله ی دیر مست ما