تلقین حجت از لب جانانم آرزوست
من کافر محبتم، ایمانم آرزوست
کمتر نیم ز شبنم حیران درین چمن
یک چشم، دیدن رخ جانانم آرزوست
چون بهله خاطر از کف بی حاصلم گرفت
دستی حریف چاک گریبانم آرزوست
ای ابر فیض بر من آتش جگر ببار
بیش ازگیاه سوخته، بارانم آرزوست
دل را ز مهر تازه جوانان بریده ام
با پیر دیر، بستن پیمانم آرزوست
ناید سرم به سدره و طوبی فرو، حزین
ظلّ لوای شاه خراسانم آرزوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر آرزوها و خواستههای شاعر است. او از معشوق و عشق حقیقی سخن میگوید و خواستهاش این است که عشقش را به دست آورد. شاعر همچنین به فقدان و دردهای عاشقانهاش اشاره میکند و از سرشت کافرگونهاش در مقابل عشق میگوید. او آرزو دارد که حتی لحظهای چهره معشوق را ببیند و از ناراحتیها و سختیها خلاص شود. همچنین، آرزوی او تجربهای عمیق از عشق و دوستی است که به او قوت و آرامش بخشد. به طور کلی، شعر حس عمیق longing (آرزو) و درد ناشی از دوری از محبوب را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: آرزو دارم که معارف و نکات ارزشمند عشق را از محبوبم دریافت کنم. من عاشق او هستم و این عشق برایم همانند ایمان است که به آن نیاز دارم.
هوش مصنوعی: در این چمن، فقط یک بار دیدن چهره محبوبم برایم آرزوست، حتی اگر نیمنگاهی از شبنم هم کمتر باشد.
هوش مصنوعی: وقتی که دلخوشیام را از دست دادم و احساس ناامیدی کردم، آرزو دارم که دوستی دلسوز و مهربان در کنارم باشد تا مرا از این حالت نجات دهد.
هوش مصنوعی: ای ابر رحمت، بر من باران کمال را فرو بریز، زیرا آتش دل من از عشق زیاد شده است و آرزویم این است که بارانی بر من ببارد تا درخت وجودم احیا شود.
هوش مصنوعی: دل خود را از عشق جوانان و محبت آنان جدا کردهام و آرزو دارم که با کسی که در پیری و تجربه است، پیمانی ببندم.
هوش مصنوعی: نمیتوانم به درختان سدره و طوبی برسم، اما آرزو دارم زیر سایه پرچم شاه خراسان باشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست
یکدم وصال آن مه خوبانم آرزوست
در خلوتی چنان، که نگنجد کسی در آن
یکبار خلوت خوش جانانم آرزوست
من رفته از میانه و او در کنار من
[...]
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر
کآن چهره مشعشع تابانم آرزوست
بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز
[...]
جانا بیا که صحبت جانانم آرزوست
جامی ز باده لب خندانم آرزوست
از زاهدی و زهد ریائی دلم گرفت
می خوارگی و مجلس رندانم آرزوست
در پای گل میان چمن جام می بکف
[...]
نه تخت جم، نه ملک سلیمانم آرزوست
راهی به خلوت دل جانانم آرزوست
چندین هزار دیده حیرانم آرزوست
دیگر نظاره رخ جانانم آرزوست
تا چند در سفینه توان بود تخته بند؟
[...]
یک جرعه می زساغر جانانم آرزوست
سر مستئی زمیکده جانم آرزوست
پائی زدم بدنیی و پائی به آخرت
نی این مرا فریبد و نه آنم آرزوست
از هر دو کون بی خبر و مست بندگی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.