گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١٠ - ایضاً قصیده در مدح و تهنیت ورود امیر یحیی

 

فرخنده باد مقدم دستور کامیاب

بر روزگار دولت شاه فلک جناب

سلطان مشرقین که از اوج سروری

رأیش فکند سایه رفعت بر آفتاب

آن کز صریر خامه او گوش سایلان

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

تا کرد زیر سایه نهان زلفت آفتاب

افتاد همچو ذره مرا دل در اضطراب

هر کس که چین زلف ترا گاه وصف گفت

مشک خطا نراند سخن بر ره صواب

زلف تو سنبلیست که لالاش عنبرست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٩

 

دیدم برین رواق زبرجد کتابتی

بر لوح لاجورد نوشته بزر ناب

هر خانه ئیکه داخل این طاق ازرقست

گر صد هزار سال بپاید شود خراب

بیرون ازین رواق بنا کن تو خانه ئی

[...]

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

ای چشم نیمخواب تو از من ربوده خواب

وی زلف تابدار تو بر مه فکنده تاب

بر مه فکنده برقع شبرنگ روزپوش

مه را که دید ساخته از تیره شب نقاب

روزم شبست بی تو و چون روز روشنست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۹

 

دیشب در آمد آن بت مه روی شب نقاب

بر مه کشید چنبر و در شب فکند تاب

رخسارش آتش و دل بیچارگان سپند

لعل لبش می و جگر خستگان کباب

بر مشتری کشیده زمشک سیه کمان

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

ای دل نگفتمت ز زلفش عنان بتاب

کاهنگ چین خطا بود از بهر مشک ناب

ای دل نگفتمت ز لعلش مجوی کام

هر چند کام مست نباشد مگر شراب

ای دل نگفتمت که به چشمش نظر مکن

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - مخمس

 

در آفتاب زن ز می دلفروز تاب

وز آب منجمد بفروز آتش مذاب

زین سان که چشم شوخ تو مست است و من خراب

گر زانک تشنه میرم و بارم ز دیده آب

خواجوی کرمانی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰

 

دارم بتی به چهرهٔ صد ماه و آفتاب

نازک‌تر از گلِ تر و خوشبوتر از گلاب

رعناتر از شمایلِ نسرین میان باغ

نازنده‌تر ز سرو سهی بر کنار آب

در تابِ حیرت از رخِ او در چمن سمن

[...]

عبید زاکانی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

آن رخ نبینم ار نبری زلف پر ز تاب

شب منقطع نگشته نبیند کس آفتاب

بر گوشه عذار تو مستیست خفته چشم

نزدیک صبح از پی آن می رود به خواب

دندان شانه می کشد آن چین زلف و بس

[...]

کمال خجندی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

ای دیده گشته در غم هجر تو چون شراب

وای دل بر آتش غم عشقت شده کباب

ای سرو راستی که قدی خوش کشیده ای

در بوستان عشق سر از سوی ما متاب

بر آتش رخت جگر ما کباب شد

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

در ما فکنده ای چو سر زلف خویش تاب

زین بیش آن مپیچ و سر از سوی ما متاب

تا کی نهان شوی ز دو چشم دلم بگو

هرگز که دید صورت خورشید در نقاب

ما را ز مهر روی تو در دل حرارتیست

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

بی دولت وصال دلم چون جهان خراب

ای سرو جان ز ما تو ازین بیش سر متاب

از ما نظر دریغ مدار این جهان پناه

کس داشت نور دور ز درویش آفتاب

تا زلف را به عارض مهتاب داده ای

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

آن ماه اگر فرو کشد از روی خود نقاب

از شرم روش خون چکد از روی آفتاب

بیدار بخت تست ولیکن به چشم ما

ای دوست از چه روی ببستست راه خواب

بازآ که از فراق رخ دلفریب تو

[...]

جهان ملک خاتون
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱

 

این طرفه بین که حضرت او با همه حجاب

روشن تر است نور وی از نور آفتاب

موج و حباب و قطره و دریا به چشم ما

عارف چو بنگرد بنماید به عین آب

بیدار شو ز خواب به بیداریش ببین

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » شمارهٔ ۵ - مسمط

 

بردار از رخ ای مه نامهربان! نقاب

تا منفعل شود ز جمال تو آفتاب

دارم بیان حلقه زلفت هزار تاب

در آتش فراق تو دل می شود کباب

نسیمی
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

ای از جمال روی تو تابنده آفتاب

وز آفتاب روی تو خورشید در حجاب

اندر میان پرده عزت نشسته ای

در آرزوی روی تو مردند شیخ و شاب

تا در هوای عشق تو رقصان چو گرد شد

[...]

قاسم انوار
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۵۹ - مجارات

 

ای روز روشنت ز شب تیره در حجاب

وی زیر سایه بان سر زلفت آفتاب

دست قضا ز آیت خوبی به کلک صنع

بنوشت گرد آتش رویت خطی چو آب

گه ماه تام در دل شب می شود نهان

[...]

حیدر شیرازی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » مسمط

 

چون صبح برگرفت ز رخ عنبرین نقاب

شد آشیان باز سحر منزل غراب

شاه حبش گسست سراپرده را طناب

بر ملک شام گشت شه روز کامیاب

خیالی بخارایی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

جستم بسی و سعی نمودم، به هیچ باب

یاری نیافتم به جهان بهتر از کتاب

غیر از صراحی می صافی و روی خوب

گر خسرو زمانه بود زو کن اجتناب

آمد خیال دوست مرا دوش در نظر

[...]

صوفی محمد هروی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

ابر تنک زند به زمین نرم نرم آب

نی گرد و نی گل است نه سایه نه آفتاب

در کوه جام لاله پر از شبنم سحر

در دشت فرش سبزه تر از رشحه سحاب

وقت است اگر پیاده به صحرا برون رویم

[...]

جامی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۷
sunny dark_mode