گنجور

 
ابن یمین

فرخنده باد مقدم دستور کامیاب

بر روزگار دولت شاه فلک جناب

سلطان مشرقین که از اوج سروری

رأیش فکند سایه رفعت بر آفتاب

آن کز صریر خامه او گوش سایلان

پیش از سؤال یافته نیکوترین جواب

یحیی تاج بخش که تا رسم خسرویست

تخت کیی نیافت چو او شاه کامیاب

از شرم رأیش آخر هر روز میشود

خورشید زرد رو پس این نیلگونحجاب

تا عدل او عمارت عالم بنا نهاد

جائی نماند جز دل اعدای او خراب

ای خسروی که گر برد از بحر همتت

فصل بهار قطره بسوی هوا سحاب

گر بر زمین شوره فشاند رشاش خویش

در سبزه هاش لاله شود لؤلؤ خوشاب

گر بگذرد به بیشه شیران ز خلق او

بوئی که میبرد گر واز کار مشک ناب

گردد چو ناف آهوی تاتار مشکبار

از بوی فایح او کام شیر غاب

ور بنگرند سوی زمین و زمان بخشم

عزم سبک عنانت و حزم گران رکاب

طبع زمان شود چو زمین طالب سکون

حزم زمین شود چو زمان باعث شتاب

شاها امیدوار چنانم که عنقریب

سر بر کند ز دولت تو بخت من ز خواب

در خشکسال مکرمت از ابر رأفتت

آرد بروی کار مرا روزگار آب

ابن یمین چو از ره اخلاص میبرد

با بندگان حضرت میمونت انتساب

هر چند منقلب کند احوال او فلک

هرگز نجوید از ره اخلاص انقلاب

حقا که با ثنات ز دیوان طبع خویش

از بهر افتخار فلک کردم انتخاب

جز بر جناب حضرت شاهی بهیچ فصل

از راه التجا نگذشتم بهیچ باب

در غیبت و حضور نیم فارغ از دو کار

فکرم نهاده قاعده هر دو بر صواب

گر حاضرم بذکر ثناهای مستطاب

ور غائبم بفکر دعاهای مستجاب

واجب بود رعایت آنکس که جز درت

نشناسد از بسیط زمین مرجع و مآب

تا روز بزم قاعده خواستن بود

از ساقیان شراب وز باورجیان کباب

هر کو نه بر مراد تو بر مینهد اساس

باد از دلش کباب و زخون جگر شراب

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode