ای دیده گشته در غم هجر تو چون شراب
وای دل بر آتش غم عشقت شده کباب
ای سرو راستی که قدی خوش کشیده ای
در بوستان عشق سر از سوی ما متاب
بر آتش رخت جگر ما کباب شد
وز خون دیده رفت به جام دلم شراب
بگشا نقاب از رخ خورشید پیکرت
زان رو که نیست عادت خورشید در نقاب
مهر رخت چو بر من خسته جگر فتاد
سرگشته همچو ذرّه شدم پیش آفتاب
بشتاب سوی خسته ی هجران خود ببین
کاین عمر بیوفا به چه سان می کند شتاب
عمر عزیز در غم ایام صرف شد
خوش عهد کودکی و خوشا موسم شباب
جانا به دیده ام تو نگویی که از چه روی
ترکان چشم مست تو بستند راه خواب
با من خیال یار درآمد به گفت و گوی
گفتا بگو حکایت و بشنو ز من جواب
جایی که هست مسکن خیل خیال دوست
آنجا مجال خواب نباشد به هیچ باب
خواهیم دست بوس تو دریافت چو عنان
باشد که پای بوس تو یابیم چون رکاب
بر دی به لعل دلکشت ای دوست دل ز ما
کردی به تیر غمزه ی فتان جهان خراب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از غم و درد ناشی از دوری معشوق سخن میگوید. او به حال خود و دل سوختهاش اشاره میکند که به خاطر عشق به معشوق، همچون شراب در غم نشسته و به آتش شوق دچار شده است. شاعر معشوق را به زیبایی و اصالت چون سرو توصیف میکند و از او میخواهد که زیباییاش را پنهان نکند. او از گذر زمان و درد ناشی از جدایی، احساس نارضایتی میکند و به یاد دوران خوش کودکی و جوانی افسوس میخورد. در انتها، او به معشوق میگوید که آرزو دارد در کنار او باشد و از تیر غمزهاش که دنیا را ویران کرده، شکایت میکند.
هوش مصنوعی: ای چشم، که به خاطر دوری تو مانند شراب گشتهای و وای بر دل که به خاطر آتش غم عشق تو همچون کباب سوخته است.
هوش مصنوعی: ای درخت سرسبز و راست قامت، که قامت زیبایی در باغ عشق بلند کردهای، لطفاً نگاهت را به سمت ما نگردان.
هوش مصنوعی: در آتش رخت، دلِ ما سوخت و جانمان سوزانده شد و اشکهای ما به عنوان زهر، در دلِ عاشقانهام به شکل شراب درآمد.
هوش مصنوعی: از روی خورشید نقاب را بردار، زیرا عادت خورشید نیست که در پشت نقاب بماند.
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی تو بر من چیره شد، دلم سخت شکست و گیج و سردرگم مثل ذرهای در برابر آفتاب شدم.
هوش مصنوعی: به سرعت به سوی محبوبی که از دوری او خسته شده برو و ببین که این عمر بیوفا چگونه به سرعت در حال گذر است.
هوش مصنوعی: عمر ارزشمند ما در نگرانی و ناراحتی سپری شد، اما یاد روزهای شیرین کودکی و دوران جوانی همچنان لذتبخش است.
هوش مصنوعی: عزیزم، چشمان تو چنان شیفته و فریبندهاند که نگو چرا خواب را از من گرفتهاند.
هوش مصنوعی: با من عشق محبوبم در گفتگو بود و گفت: داستانی بگو و من هم پاسخ تو را بشنوم.
هوش مصنوعی: در جایی که عشق و حضور محبوب زنده است، امکان خواب و آرامش وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ما قصد داریم تو را احترام بگذاریم و از تو پذیرایی کنیم، چون اگر تو را در دست بگیریم، میتوانیم به پایت نیز برسیم و تو را بهتر خدمت کنیم.
هوش مصنوعی: ای دوست، بر در میخانه به دلی که به زیباییات اسیر شده، تیر غمزهات دل ما را جریحهدار کرده و جهانی را که در آن هستیم، ویران ساخته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا کی کنی عذاب و کنی ریش را خضاب؟
تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب؟
گفتم متاب زلف و مرا ای پسر متاب
گفتا که بهر تاب تو دارم چنین بتاب
گفتم نهی برین دلم آن تابدار زلف
گفتا که مشک ناب ندارد قرار و تاب
گفتم که تاب دارد بس با رخ تو زلف
[...]
ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب،
بشنو سؤال خوب و جوابی بده صواب:
بنگر به چشم دل که دو چشم سرت هگرز
دیدهاست چشمهای که درو نیست هیچ آب
چشمهست و آب نیست، پس این چشمه چون بُوَد؟
[...]
چون از فراق دوست خبر دادم آن غراب
رنگ غراب داشت زمانه سیاه ناب
چونانکه از نشیمن بر بانگ تیر و زه
بجهد غراب ناگه جستم ز جای خواب
از گریه چون غرابم آواز در گلو
[...]
ای تیغ تو کشیده ترا ز تیغ آفتاب
ای نجم دین و از تو به کفر اندر اضطراب
با همت تو وهم نداند برید راه
با هیبت تو دهر نیارد چشید خواب
حکم ترا مطیع بود روز و شب فلک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.