در ما فکنده ای چو سر زلف خویش تاب
زین بیش آن مپیچ و سر از سوی ما متاب
تا کی نهان شوی ز دو چشم دلم بگو
هرگز که دید صورت خورشید در نقاب
ما را ز مهر روی تو در دل حرارتیست
تسکین آن نمی شود اّلا به ماهتاب
ماه رخت مدار دریغ از من ضعیف
از ذرّه کی دریغ کند مهر آفتاب
رنجور عشق را ز دِوا چاره ای بساز
زیرا که هست چاره ی بیچارگان ثواب
ای سرو راستی بنشین در دو چشم ما
دانی که جای سرو روانست در سر آب
آتش گرفت در دل ما رحمتی نمای
زان رو که خون همی رود از چشم ما چو آب
گفتم جهان ز عدل تو آبادتر شود
اکنون یقین شدم که تو خواهی جهان خراب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عاشقانه و اندوه ناشی از دوری محبوب اشاره دارد. شاعر از معشوق میخواهد که زلفهایش را در هم نپیچد و از او دور نشود. او از دردی که عشق برایش به همراه دارد گلایه میکند و میگوید که هیچ چیز نمیتواند این درد را تسکین دهد. شاعر به زیبایی محبوب و نور خورشید تشبیه میکند و از او میخواهد که مانند آفتاب، مهر و محبتش را بر او نخواهد. همچنین، او بر اثر عشق رنج میبرد و از محبوب میخواهد که در چشمانش بنشیند و بداند که عشق او چقدر عمیق است. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که اگر محبوب به او توجه نکند، جهان به تباهی خواهد رفت.
هوش مصنوعی: تو به ما چنان پیوندی دادهای که مثل تاب زلف خودت است. دیگر بیش از این نکش و از سمت ما دور نشو.
هوش مصنوعی: چقدر دیگر میخواهی از دیدگان دل من پنهان بمانی؟ بگو هرگز، زیرا که صورت خورشید همیشه در پرده نیست.
هوش مصنوعی: ما به خاطر عشق و زیبایی روی تو در دل خود آتشی احساس میکنیم که تنها با دیدن ماه و نور او میتواند آرام بگیرد.
هوش مصنوعی: ای ماه روی تو، از من ضعیف حرص نخور. مگر یک ذره میتواند از نور و گرمای آفتاب دریغ ورزد؟
هوش مصنوعی: در عشق درد و غم را با درمانی مناسب تسکین بده، چرا که درمان و کمک به بیچارگان از ارزش و پاداش بسیاری برخوردار است.
هوش مصنوعی: ای سرو راست قامت، در دو چشم ما بنشین؛ زیرا میدانی که مکان زیبای تو در کنار آب است.
هوش مصنوعی: دل ما آتش گرفته و ما از جانب رحمت تو انتظار داریم، زیرا چشمان ما همچون آب از اشک جاری است.
هوش مصنوعی: گفتم اگر تو عدالت را در جهان برقرار کنی، همه جا بهتر و آبادتر خواهد شد، اما حالا مطمئن شدهام که تو قصد داری جهان را ویران کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا کی کنی عذاب و کنی ریش را خضاب؟
تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب؟
گفتم متاب زلف و مرا ای پسر متاب
گفتا که بهر تاب تو دارم چنین بتاب
گفتم نهی برین دلم آن تابدار زلف
گفتا که مشک ناب ندارد قرار و تاب
گفتم که تاب دارد بس با رخ تو زلف
[...]
ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب،
بشنو سؤال خوب و جوابی بده صواب:
بنگر به چشم دل که دو چشم سرت هگرز
دیدهاست چشمهای که درو نیست هیچ آب
چشمهست و آب نیست، پس این چشمه چون بُوَد؟
[...]
چون از فراق دوست خبر دادم آن غراب
رنگ غراب داشت زمانه سیاه ناب
چونانکه از نشیمن بر بانگ تیر و زه
بجهد غراب ناگه جستم ز جای خواب
از گریه چون غرابم آواز در گلو
[...]
ای تیغ تو کشیده ترا ز تیغ آفتاب
ای نجم دین و از تو به کفر اندر اضطراب
با همت تو وهم نداند برید راه
با هیبت تو دهر نیارد چشید خواب
حکم ترا مطیع بود روز و شب فلک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.