بی دولت وصال دلم چون جهان خراب
ای سرو جان ز ما تو ازین بیش سر متاب
از ما نظر دریغ مدار این جهان پناه
کس داشت نور دور ز درویش آفتاب
تا زلف را به عارض مهتاب داده ای
تا بی فتاده از سر زلفت به ماهتاب
یاد لب چو لعل تو در آتشم نشاند
از دیده در فراق تو خون می رود چو آب
گفتم دوای درد دلم کن طبیب گفت
صبرست چاره ی غم عشق تو را جواب
در آرزوی روی تو خون می خورم چرا
بستست عشق روی تو بر دیده راه خواب
تا کی سپندوار بر آتش نهی مرا
تا کی به چشم شوخ جهان را کنی خراب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این غزل دربارهی درد و ناامیدی عاشقانه است. شاعر از بیدولتی و خرابی دلش سخن میگوید و از محبوبش میخواهد که بیشتر از این از او دور نشود. او به زیباییهای محبوب و تأثیر آنها بر دل و جانش اشاره میکند و درد فراق را با تشبیههایی مثل خون رفتن از دیده بیان میکند. شاعر در جستجوی درمان دردش به طبیب مراجعه میکند و جواب دریافت میکند که تنها صبر میتواند غم عشق را درمان کند. در نهایت، او از محبوبش میخواهد که دیگر بیشتر بر آتش دلش نپاشد و زندگیاش را دچار ویرانی نکند.
هوش مصنوعی: دل من بدون عشق و وصال تو همچون دنیایی ویران و خراب است. ای سرو جان، از ما دور نشو و خودت را از ما بیشتر جدا نکن.
هوش مصنوعی: از ما خواهش میکنم که نظر و توجهتان را از ما دریغ نکنید. در این دنیا کسی به یاد ما نیست و نور و روشنایی، از درویش دور شده و فقط آفتاب وجود دارد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زلفهای خود را به زیبایی به چهرهات آراستهای، زیباییات مانند تابش ماه است و آن زلفها بر زمین افتادهاند و شبیه به نوری چون نور ماه میدرخشند.
هوش مصنوعی: یاد لبهای زیبای تو در من شعلهای از آتش ایجاد کرده و در فراق تو چشمانم همچون آب اشک میریزند.
هوش مصنوعی: گفتم برای درمان دلbroken خودت کمکم کن، پزشک گفت که تنها راه حل برای غم عشق تو صبر کردن است.
هوش مصنوعی: در آرزوی دیدن تو، به شدت درد میکشم. چرا عشق تو، بر چشمانم را به روی خواب و آرامش بسته است؟
هوش مصنوعی: چقدر دیگر میخواهی مرا در آتش بیندازی؟ تا چه زمانی با نگاههای بازیگوشی که به دنیا میکنی، آن را ویران خواهی کرد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا کی کنی عذاب و کنی ریش را خضاب؟
تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب؟
گفتم متاب زلف و مرا ای پسر متاب
گفتا که بهر تاب تو دارم چنین بتاب
گفتم نهی برین دلم آن تابدار زلف
گفتا که مشک ناب ندارد قرار و تاب
گفتم که تاب دارد بس با رخ تو زلف
[...]
ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب،
بشنو سؤال خوب و جوابی بده صواب:
بنگر به چشم دل که دو چشم سرت هگرز
دیدهاست چشمهای که درو نیست هیچ آب
چشمهست و آب نیست، پس این چشمه چون بُوَد؟
[...]
چون از فراق دوست خبر دادم آن غراب
رنگ غراب داشت زمانه سیاه ناب
چونانکه از نشیمن بر بانگ تیر و زه
بجهد غراب ناگه جستم ز جای خواب
از گریه چون غرابم آواز در گلو
[...]
ای تیغ تو کشیده ترا ز تیغ آفتاب
ای نجم دین و از تو به کفر اندر اضطراب
با همت تو وهم نداند برید راه
با هیبت تو دهر نیارد چشید خواب
حکم ترا مطیع بود روز و شب فلک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.