ای چشم نیمخواب تو از من ربوده خواب
وی زلف تابدار تو بر مه فکنده تاب
بر مه فکنده برقع شبرنگ روزپوش
مه را که دید ساخته از تیره شب نقاب
روزم شبست بی تو و چون روز روشنست
کان لحظه شب بود که نهان باشد آفتاب
خورشید را بروی تو تشبیه چون کنم
کو همچو بندگان دهدت بوسه بر جناب
بر روی چون مه ارچه بتابی کمند زلف
باری به هیچ روی زمن روی بر متاب
گفتم مگر بخواب توان دیدنت ولیک
دانم که خواب را نتوان دید جز بخواب
یک ساعتم از آن لب میگون شکیب نیست
سرمست را شکیب کجا باشد از شراب
چشمم بقصد ریختن خون دل مقیم
افکنده است چون سر زلفت سپر بر آب
در آرزوی روی تو خواجو چو بیدلان
هر شب بخون دیده کند آستین خضاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر حاکی از عشق و دلتنگی شاعر برای معشوق است. او از خواب و بیداری صحبت میکند و به زیباییهای معشوقش اشاره میکند، به ویژه به زلف و چهرهاش که همچون ماه میدرخشد. شاعر احساس میکند که روزش بدون معشوق شب است و به بیخوابی و بیقراریاش اشاره دارد. او میگوید که حتی در خواب هم نمیتواند معشوقش را ملاقات کند و به این ترتیب آرزوی وصال و دیدار محبوبش را به تصویر میکشد. در نهایت، او با بیتابی و دلتنگی، نشان میدهد که چقدر به معشوقش وابسته است و هر شب با اشکهایش به یاد او میسوزد.
هوش مصنوعی: ای چشمهای خوابآلود تو خواب را از من گرفتهاند و تارهای زلف نرم و درخشان تو نوری را بر چهره مهتابی افکنده است.
هوش مصنوعی: ماه در پوششی طلایی مانند روز پنهان شده است که در حقیقت از تاریکی شب ساخته شده است.
هوش مصنوعی: زندگیام بدون تو شبی تاریک است و انگار روز روشن است، چون در این لحظهی تاریک، خورشید پنهان است.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم خورشید را به تو تشبیه کنم در حالی که او همچون بندگان برتو بوسه میزند؟
هوش مصنوعی: اگرچه تو مانند ماه بر من تابیدهای، اما موهای زیبا و پیچ در پیچت را به هیچ وجه از من دور مکن.
هوش مصنوعی: گفتم شاید در خواب بتوانم تو را ببینم، اما میدانم که خواب را نمیتوان جز در خواب تجربه کرد.
هوش مصنوعی: یک ساعت هم نمیتوانم از آن لب شیرین دور بمانم، زیرا کسی که سرشار از شوق و مسرت است، چگونه میتواند در برابر شراب مقاومت کند؟
هوش مصنوعی: چشمانم به قصد اشک ریختن بر دل، مانند گیسوان تو بر روی آب قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: خواجو مانند دلشکستگان به آرزوی روی تو، هر شب با اشکهایش آستینش را رنگین میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا کی کنی عذاب و کنی ریش را خضاب؟
تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب؟
گفتم متاب زلف و مرا ای پسر متاب
گفتا که بهر تاب تو دارم چنین بتاب
گفتم نهی برین دلم آن تابدار زلف
گفتا که مشک ناب ندارد قرار و تاب
گفتم که تاب دارد بس با رخ تو زلف
[...]
ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب،
بشنو سؤال خوب و جوابی بده صواب:
بنگر به چشم دل که دو چشم سرت هگرز
دیدهاست چشمهای که درو نیست هیچ آب
چشمهست و آب نیست، پس این چشمه چون بُوَد؟
[...]
چون از فراق دوست خبر دادم آن غراب
رنگ غراب داشت زمانه سیاه ناب
چونانکه از نشیمن بر بانگ تیر و زه
بجهد غراب ناگه جستم ز جای خواب
از گریه چون غرابم آواز در گلو
[...]
ای تیغ تو کشیده ترا ز تیغ آفتاب
ای نجم دین و از تو به کفر اندر اضطراب
با همت تو وهم نداند برید راه
با هیبت تو دهر نیارد چشید خواب
حکم ترا مطیع بود روز و شب فلک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.