رفتیم از دیار تو با دیدهٔ پر آب
چون زلف تو مشوش و چون حال تو خراب
محمل مبند بر شتر ای ساربان که ما
محمل بر آب دیده ببستیم چون حباب
اشکم در آستین شد و میگیردم عنان
کارم به پا فتاد و گران میرود رکاب
ای دیده دردسر مده و آب ما مریز
هجران نه آتشی ست که ساکن شود به آب
ایمن نیام ز فتنهٔ چشمت که میکند
یک انقلابِ چشم تو صد گونه انقلاب
این زهر فرقتی که چشیدم به جای می
سوزی ست در دلم که جگر میکند کباب
چون روز هجر یاد وصال تو میکنیم
گویا که دیدهایم مگر خواب خوش به خواب
در دوزخ ار نسیم تو باشد، زهی نعیم
در جنت ار فراق تو باشد زهی عذاب
ناصر دعای خصم مگر د رتو کار کرد
یا رب مباد دعوت بدخواه مستجاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا کی کنی عذاب و کنی ریش را خضاب؟
تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب؟
گفتم متاب زلف و مرا ای پسر متاب
گفتا که بهر تاب تو دارم چنین بتاب
گفتم نهی برین دلم آن تابدار زلف
گفتا که مشک ناب ندارد قرار و تاب
گفتم که تاب دارد بس با رخ تو زلف
[...]
ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب،
بشنو سؤال خوب و جوابی بده صواب:
بنگر به چشم دل که دو چشم سرت هگرز
دیدهاست چشمهای که درو نیست هیچ آب
چشمهست و آب نیست، پس این چشمه چون بُوَد؟
[...]
چون از فراق دوست خبر دادم آن غراب
رنگ غراب داشت زمانه سیاه ناب
چونانکه از نشیمن بر بانگ تیر و زه
بجهد غراب ناگه جستم ز جای خواب
از گریه چون غرابم آواز در گلو
[...]
ای تیغ تو کشیده ترا ز تیغ آفتاب
ای نجم دین و از تو به کفر اندر اضطراب
با همت تو وهم نداند برید راه
با هیبت تو دهر نیارد چشید خواب
حکم ترا مطیع بود روز و شب فلک
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.