گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٢٢ - ایضاً له قصیده

 

چون فلک از آفتاب مشعله ئی درگرفت

عرصه آفاق را جمله در آذر گرفت

خسرو سیاره چون تیغ ضیا برکشید

لشکر ظلمت شکست کشور اختر گرفت

زر گر فطرت بلطف صنع خود اظهار کرد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵٠ - قصیده

 

دوش نسیم سحر بادم مشک وز باد

نزد من آمد مرا مژده جانبخش داد

گفت که دارای ملک خسرو جمشید فر

آنکه مشید از اوست قاعده دین و داد

خسرو گردنکشان یحیی سلطان نشان

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٨۶ - قصیده در مدح امیر تالش

 

فصل بهارست خیز ای صنم گلعذار

کوکبه گل رسید باده گلگون بیار

حیف نباشد که چون سوی چمن بگذری

نرگس رعنا بود مست و تو اندر خمار

غرقه بحر غمم زود ترک ساقیا

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

باد صبا چون نقاب از رخ گل برگرفت

بلبل مست از نشاط زمزمه از سر گرفت

مدحت گل میکند بلبل خوشگو ادا

گل صفتش میدهد بر کف از آن در گرفت

لاله بصورت شدست مجمره آتشین

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

چون بت من بر سمن زلف معنبر شکست

رونق کافور شد قیمت گوهر شکست

بر مه تابان او ابروی همچون هلال

پرده مانی درید خامه آذر شکست

تا بشکر خنده کرد لعل لبش درفشان

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

دوش چه دانی مرا بیتو چه بر سر گذشت

لشکر غم بر سرم بیحد و بیمر گذشت

در هوس لعل تو در شب همچون شبه

سیم روانم ز جزع بر رخ چون زر گذشت

آب گذشت از سرم بسکه بباریدم اشگ

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

سبزه و آب روان باده گلگون بدست

سرو قدی میگسار خوشتر ازین عیش هست

مستم و امید نیست ز آنکه شوم هوشیار

هوش نیاید بلی مست صبوح الست

همچو رخت اختری دیده گردون ندید

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷

 

باد بهاری وزید از طرف جویبار

بر سر میخوارگان کرد بدامن نثار

از بن شاخ سمن بیضه کافور ناب

وز سر سرو سهی نافه مشک تتار

بهر صبوحی زنان قمری مقری صفت

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳

 

کوکبه گل رسید ای صنم گلعذار

جام طرب وقت گل بی می گلگون مدار

عیش صبوح آرزو میکندم مدتیست

با چو تو شیرین لبی خاصه بوقت بهار

چون ز می حسن تو مست خرابند خلق

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳

 

باد صبا صبحدم بوی تو آورد دوش

بلبل شیدا فتاد بار دگر در خروش

تا که سمن مرسله ساخت ز در عدن

باز کشید ارغوان لعل بدخشی بگوش

بس که ریاحین شکفت بر چمن از رنگ رنگ

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴

 

باد صبا صبحدم بوی تو آورد دوش

داد پیامت بمن برد ز من صبر و هوش

دل ببر آمد بجوش ز آتش سودای تو

وز گذر دیدگان خون دلم شد بجوش

شمع رخت گر زند آتشم اندر جگر

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹

 

روی چو صبح تو کرد اشک مرا چون شفق

ریخت ز جز عم گهر لعل تو بر زرورق

تا دلت آتش فکند بر دل پر درد من

شد بترشح برون جان ز تنم چون عرق

گر رمقی داشتم زنده ببوی تو بود

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸

 

گر بصبوحی کنی عزم تماشای گل

بر قدمت سر نهد شاهد رعنای گل

عکس سر زلف تو شاید اگر لاله وار

نیل صبوحی کشد بر رخ زیبای گل

وصف رخت پیش گل بلبل سرمست گفت

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸

 

ایصنم گلعذار ای بت سیمین ذقن

ای شه خوبان چین ای مه هر انجمن

غمزه تو جان شکار طره تو دل شکن

فتنه ملکی و دین آفت جانی و تن

حسن تو رشک بهار قد تو سرو چمن

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲

 

بر بیاض مه سواد خط عنبر ساش بین

برگل سوری طراز سنبل رعناش بین

خسرو ملک ملاحت آن بت شیرین لبست

بر سر منشور حسن ابروی چون طغراش بین

کج نظر گر نیستی بگشای چشم دور بین

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٨

 

اهل هنر را کنون خطبه بنام منست

ملک سخن گستری جمله بکام منست

نقد سخن چون روان بر سر بازار فضل

چون نشود چون بر او سکه بنام منست

روز و شب من یکیست بر ره ظلمت ز نور

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۵

 

ای شده ظاهر پرست باطنت آباد کن

خرقه پاکت چه سود چون بدنت پاک نیست

مرد ره عشق را گر قدمی همدم است

صاحب سجاده و شانه و مسواک نیست

گر بفلک بر کشی دامن رفعت چو مهر

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴١٠

 

چونکه سفر جزم کرد خسرو جمشید فر

باد نگهبان خدا در سفرش از خطر

تاج ملوک جهان شاه بسیط زمین

آنکه فلک بنده وار بست به پیشش کمر

و آنکه سپهر از پی مرکبش آرد پدید

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۶٨

 

چون به سخن دم زند طوطی طبع خوشم

کز شکر آرد به بار شاخ نبات سخن

مرده صد ساله را زنده کند گر زند

آتش طبعم بر او آب حیات سخن

ز ابن یمین خیره شد چشم خرد کو چسان

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧٠٩

 

هر که نه بر دین تست کالعدمش فرض کن

وانکه زید با تو کم کم ز کمش فرض کن

وانکه درم دارد و وز درم او بکس

می نرسد بهره ئی بی درمش فرض کن

وانکه ز لوح دلش نقش کرم کس نخواند

[...]

ابن یمین
 
 
۱
۲
sunny dark_mode