گنجور

 
ابن یمین

کوکبه گل رسید ای صنم گلعذار

جام طرب وقت گل بی می گلگون مدار

عیش صبوح آرزو میکندم مدتیست

با چو تو شیرین لبی خاصه بوقت بهار

چون ز می حسن تو مست خرابند خلق

از چه سبب نرگست می نرهد از خمار

بر ره دیوانگی نعره زنان شد دلم

تا تو بهم بر زدی سلسله مشکبار

درد دل ریش را من ز که جویم دوا

هم تو قراریش ده چون ز تو شد بیقرار

من ز لبت بوسه ئی خواهم و خواهی تو جان

زود بگیر و بیار تا کی ازین انتظار

دوش نسیم صبا ز ابن یمین یک غزل

تازه چو سلک گهر برد بنزدیک یار

گفت که در گوش گیر اینسخن دلپذیر

تا بودت گوشوار از گهر شاهوار

 
 
 
ابوسعید ابوالخیر

چیست ازین خوبتر، در همه آفاق کار

دوست به نزدیکِ دوست، یار به نزدیکِ یار

دوست برِ دوست رفت، یار به نزدیکِ یار

خوشتر ازین در جهان، هیچ نبوده‌است کار

منوچهری

سرو سماطی کشید بر دو لب جویبار

چون دو رده چتر سبز در دو صف کارزار

مرغ نهاد آشیان‌بر سر شاخ چنار

چون سپر خیزران بر سر مرد سوار

مسعود سعد سلمان

آلت رامش بخواه گوهر شادی بیار

رعد مثال این بزن ابر نهاد آن ببار

خلق همی بنگری روز و شب اندر نشاط

جز طرب اندر جهان نیز ندارند کار

خاک نبینی به ره خرده نقره بساط

[...]

امیر معزی

ای ز سپهر کمال تافته خورشید وار

گشته به تمییز و عقل نادرهٔ روزگار

از کرم شهریار کار تو همچون نگار

وز قلمت چون نگار مملکت شهریار

سوزنی سمرقندی

ای کل رواسک کند و سرسر خار

دیو با دیدار تو چو لعبت فرخار

کنگی گنده دهان و گنده ریش و کور

بد دل و بد طلعت و بد روی و بد دیدار

دیگهای مایه تو پر غدد و کرم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه