باد صبا صبحدم بوی تو آورد دوش
داد پیامت بمن برد ز من صبر و هوش
دل ببر آمد بجوش ز آتش سودای تو
وز گذر دیدگان خون دلم شد بجوش
شمع رخت گر زند آتشم اندر جگر
همچو ز پروانه کس نشنود از من خروش
ناله کنان من ز تو پیش که خیزم بپای
ظلم چو شه میکند چون بنشینم خموش
هر چه تو گوئی بگوی کز لب شیرین تو
گر چه بود تلخ و تیز یابم از آن ذوق نوش
گر بسرایت رسم پست چو در گشته ام
معتکف آستان حلقه خدمت بگوش
از سر کویت سوی خلد برین نگذرم
ور بطلب آیدم از بر رضوان سروش
ایدل اگر بایدت مرتبه عاشقی
ز ابن یمین یک سخن از سردانش نیوش
خیز چو سودائیان بر سر بازار عشق
آنده دل میخر و شادی جان میفروش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
کرده گلو پر ز باد قمری سنجابپوش
کبک فرو ریخته مشک به سوراخ گوش
بلبلکان با نشاط، قمریکان با خروش
در دهن لاله مشک، در دهن نحل نوش
مستی امروز من نیست چو مستی دوش
مینکنی باورم کاسه بگیر و بنوش
غرق شدم در شراب عقل مرا برد آب
گفت خرد الوداع بازنیایم به هوش
عقل و خرد در جنون رفت ز دنیا برون
[...]
باد صبا صبحدم بوی تو آورد دوش
بلبل شیدا فتاد بار دگر در خروش
تا که سمن مرسله ساخت ز در عدن
باز کشید ارغوان لعل بدخشی بگوش
بس که ریاحین شکفت بر چمن از رنگ رنگ
[...]
نعره زنان آمدم بر در میخانه دوش
نعره مستان شنید، باده درآمد به جوش
مدعیی جوش می، دید بپیچید سر
زاری چنگش به گوش آمد و بگرفت گوش
رند خراباتیش، داد شرابی گران
[...]
مهر لب هزره گو پرده آهستگی است
پنبه به نرمی کند طفل جرس راخموش
برق فنا خنده زد خرمن پندار سوخت
هرچه درین خاکدان بود شد آیینه پوش
رو به بیابان نهاد عقل چو موج سراب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.