جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶
شرف کعبه بود کوی تو را
زاده الله تعالی شرفا
زایر کوی تو از کعبه گذشت
سرو کوی تو کجا کعبه کجا
سر من غرقه به خون افتاده ست
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۳
با اسیران نظری نیست تو را
بر غریبان گذری نیست تو را
چون نیاری دگرم پیش نظر
گر نظر با دگری نیست تو را
قول دشمن مشنو در حق من
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۷
ای درت کعبه ارباب نجات
قبلتی وجهک فی کل صلات
بر سر کوی تو ناکرده وقوف
حاجیان را چه وقوف از عرفات
رفته آوازه قند تو به مصر
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱
این چه رخسار و چه خط وین چه لب است
وین چه چشم خوش و خال عجب است
زیر لب نقطه بود رسم چرا
نقطه خال تو بالای لب است
طلب حسن عنایت ز رخت
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸
لاله بی روی تو داغ دل ماست
داغ تو لاله باغ دل ماست
داغ خون این همه بر دامن ما
رشح خونابه داغ دل ماست
دل ما خاک درت گشته و غم
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۰
یافتن پیش تو راهی نتوان
سویت از دور نگاهی نتوان
آه کز آتش تو سوخت دلم
وز دل سوخته آهی نتوان
غم دل را مکن از چهره قیاس
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۰
ای غمت آرزوی جان کسی
درد تو مایه درمان کسی
گر تو فرمان نبری درمان چیست
نشود بخت به فرمان کسی
وه چه شمعی تو که روشن نکنی
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۸
با چنین قامت و بالا که تویی
کیست سرو چمن آنجا که تویی
به دمی زنده کنی صد مرده
عیسی امروز همانا که تویی
چند گویی که بگو جان تو کیست
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱
انماالله اله واحد
و هو الغایب و هو الشاهد
می کند در همه اضداد ظهور
نیست با هیچ یک از اشیا ضد
سر وحدت به بطونش راجع
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۷
ای پریرخ مرو از خانه ما
رحم کن بر دل دیوانه ما
در غم عشق تو افسانه شدیم
بنشین گوش کن افسانه ما
ازمی عشق چو پیمانه پریم
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۵۲
ای دو گیسوت شب قدر و برات
جان فدا کرده برات اهل نجات
یافت بر خاک درت جا سر من
نلت من بابک اعلی الدرجات
سبزه خط تو بالای لب است
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۶۵
گوهر عشق تو را دل صدف است
ناوک درد تو را جان صدف است
بحر اسرار شناسد خود را
شیخ مغرور که بادش به کف است
رخنه تیغ جفایت به سرم
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۶۶
آنچه در عشق توأم دمبدم است
رنج بر رنج و الم بر الم است
شاد باد از تو دل پر هوسان
گر من از غصه بمیرم چه غم است
نیست برمن ستم از تیغ تو زخم
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۸۰
پشتم از بار بلا خم شده است
قوسی از دایره غم شده است
بس که گریم صف ارباب طرب
گرد من حلقه ماتم شده است
کوی تو تا حرم اهل صفاست
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۹۶
چندم از خویش جدا خواهی داشت
برمن این داغ روا خواهی داشت
همچو مورم به سر راه وفا
در لگد کوب جفا خواهی داشت
می کنی پی سپرم جان به فدات
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸
دمبدم دیده که خون می ریزد
دل خون گشته برون می ریزد
دل یکی قطره خون دیده ازو
سیل خون این همه چون می ریزد
در تنم می فکند زلزله هجر
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲
سبزه از طرف چمن می خیزد
خطت از برگ سمن می خیزد
لاله با داغ تو خفته ست به خاک
زان به خون غرقه کفن می خیزد
گر سبک سر ننهد تن به رهت
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۵
نام لبت چون به زبان میآید
آب حیاتم به دهان میآید
هر نفسی پیش لب جانبخشت
خضر به دریوزهٔ جان میآید
رخش جفا بر سر ما میرانی
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳
بی تو دارم ز جدا مردن بیم
روی بنما که کنم جان تسلیم
شد دو نیم از تو دل خسته چرا
از من خسته دلی بر یک نیم
دارم ای اختر فرخنده ز تو
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۸
بی رخت چون به چمن راه کنم
سوی گل بنگرم و آه کنم
شرح حالم چو غم آرد حاشا
که ز حال خودت آگاه کنم
قصه هجر دراز و تو ملول
[...]