گنجور

 
جامی

پشتم از بار بلا خم شده است

قوسی از دایره غم شده است

بس که گریم صف ارباب طرب

گرد من حلقه ماتم شده است

کوی تو تا حرم اهل صفاست

چشم من چشمه زمزم شده است

در ضعیفی نیم از مویی کم

چون من از ضعف کسی کم شده است

نیست بر خشک لبان رحم تو را

چشمه لطف تو بی نم شده است

شحنه در سلک سگانت جا کرد

سفله را بین چه معظم شده است

جامی از سلک سگانت مجروم

با رقیبان تو همدم شده است