گنجور

 
جامی

ای دو گیسوت شب قدر و برات

جان فدا کرده برات اهل نجات

یافت بر خاک درت جا سر من

نلت من بابک اعلی الدرجات

سبزه خط تو بالای لب است

برتر آمد ز شکر قدر نبات

بعد مرگم به وفا وعده دهی

می دهم جان به تمنای وفات

زخم تیغ تو دلم راست دوا

چون قلم می نکشم سر ز دوات

سر عرفان طلب از گرمروان

واقفان را چه وقوف ازعرفات

شعر جامی و سواد خط او

ظلمات است و در او آب حیات

 
 
 
گلها برای اندروید
خاقانی

ای قول دل به رفیع‌الدرجات

وز برائت به جهان داده برات

پنجم چار صفی از ملکان

هشتم هفت تنی از طبقات

رای رخشان تو بر چشمهٔ خضر

[...]

حکیم نزاری

صبح دم خیز من النوم الصّلات

چون برآمد بر کفم نه هات هات

آتشی کز ملعمه ی اشراق او

در عرق مستغرق است آب حیات

آفتاب ار می کند نسبت بدو

[...]

کمال خجندی

من نخواهم ز کمند نو نجات

من نجی من کمد العشق فعات

آن خضر بین که چه بازی خوردوست

لب او دیده و خورد آب حیات

گر الف را حرکت نیست چراست

[...]

جامی

ای درت کعبه ارباب نجات

قبلتی وجهک فی کل صلات

بر سر کوی تو ناکرده وقوف

حاجیان را چه وقوف از عرفات

رفته آوازه قند تو به مصر

[...]

مشاهدهٔ ۱۳ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
شیخ بهایی

از مقاصد ندیده کسب نجات

بی خبر از مواقف عرصات

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه