گنجور

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۶۱ - جواب دادن قاضی صوفی را

 

گفت قاضی گر نبودی امر مر

ور نبودی خوب و زشت و سنگ و در

ور نبودی نفس و شیطان و هوا

ور نبودی زخم و چالیش و وغا

پس به چه نام و لقب خواندی ملک

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۶۲ - حکایت در تقریر آنک صبر در رنج کار سهل‌تر از صبر در فراق یار بود

 

آن یکی زن شوی خود را گفت هی

ای مروت را به یک ره کرده طی

هیچ تیمارم نمی‌داری چرا

تا بکی باشم درین خواری چرا

گفت شو من نفقه چاره می‌کنم

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۶۳ - مثل

 

عارفی پرسید از آن پیر کشیش

که توی خواجه مسن‌تر یا که ریش

گفت نه من پیش ازو زاییده‌ام

بی ز ریشی بس جهان را دیده‌ام

گفت ریشت شد سپید از حال گشت

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۶۴ - باقی قصهٔ فقیر روزی‌طلب بی‌واسطهٔ کسب

 

آن یکی بیچارهٔ مفلس ز درد

که ز بی‌چیزی هزاران زهر خورد

لابه کردی در نماز و در دعا

کای خداوند و نگهبان رعا

بی ز جهدی آفریدی مر مرا

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۶۵ - قصهٔ آن گنج‌نامه کی پهلوی قبه‌ای روی به قبله کن و تیر در کمان نه بینداز آنجا کی افتد گنجست

 

دید در خواب او شبی و خواب کو

واقعهٔ بی‌خواب صوفی‌راست خو

هاتفی گفتش کای دیده تعب

رقعه‌ای در مشق وراقان طلب

خفیه زان وراق کت همسایه است

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۶۶ - تمامی قصهٔ آن فقیر و نشان جای آن گنج

 

اندر آن رقعه نبشته بود این

که برون شهر گنجی دان دفین

آن فلان قبه که در وی مشهدست

پشت او در شهر و در در فدفدست

پشت با وی کن تو رو در قبله آر

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۶۷ - فاش شدن خبر این گنج و رسیدن به گوش پادشاه

 

پس خبر کردند سلطان را ازین

آن گروهی که بدند اندر کمین

عرضه کردند آن سخن را زیردست

که فلانی گنج‌نامه یافتست

چون شنید این شخص کین با شه رسید

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۶۸ - نومید شدن آن پادشاه از یافتن آن گنج و ملول شدن او از طلب آن

 

چونک تعویق آمد اندر عرض و طول

شاه شد زان گنج دل سیر و ملول

دشتها را گز گز آن شه چاه کند

رقعه را از خشم پیش او فکند

گفت گیر این رقعه کش آثار نیست

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۶۹ - باز دادن شاه گنج‌نامه را به آن فقیر کی بگیر ما از سر این برخاستیم

 

چونک رقعهٔ گنج پر آشوب را

شه مسلم داشت آن مکروب را

گشت آمن او ز خصمان و ز نیش

رفت و می‌پیچید در سودای خویش

یار کرد او عشق درداندیش را

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۰ - حکایت مرید شیخ حسن خرقانی قدس الله سره

 

رفت درویشی ز شهر طالقان

بهر صیت بوالحسین خارقان

کوه‌ها ببرید و وادی دراز

بهر دید شیخ با صدق و نیاز

آنچ در ره دید از رنج و ستم

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۱ - پرسیدن آن وارد از حرم شیخ کی شیخ کجاست کجا جوییم و جواب نافرجام گفتن حرم

 

اشکش از دیده بجست و گفت او

با همه آن شاه شیرین‌نام کو

گفت آن سالوس زراق تهی

دام گولان و کمند گمرهی

صد هزاران خام ریشان هم‌چو تو

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۲ - جواب گفتن مرید و زجر کردن مرید آن طعانه را از کفر و بیهوده گفتن

 

بانگ زد بر وی جوان و گفت بس

روز روشن از کجا آمد عسس

نور مردان مشرق و مغرب گرفت

آسمانها سجده کردند از شگفت

آفتاب حق بر آمد از حمل

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۳ - واگشتن مرید از وثاق شیخ و پرسیدن از مردم و نشان دادن ایشان کی شیخ به فلان بیشه رفته است

 

بعد از آن پرسان شد او از هر کسی

شیخ را می‌جست از هر سو بسی

پس کسی گفتش که آن قطب دیار

رفت تا هیزم کشد از کوهسار

آن مرید ذوالفقاراندیش تفت

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۴ - یافتن مرید مراد را و ملاقات او با شیخ نزدیک آن بیشه

 

اندرین بود او که شیخ نامدار

زود پیش افتاد بر شیری سوار

شیر غران هیزمش را می‌کشید

بر سر هیزم نشسته آن سعید

تازیانه‌ش مار نر بود از شرف

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۵ - حکمت در انی جاعل فی الارض خلیفة

 

پس خلیفه ساخت صاحب‌سینه‌ای

تا بود شاهیش را آیینه‌ای

بس صفای بی‌حدودش داد او

وانگه از ظلمت ضدش بنهاد او

دو علم بر ساخت اسپید و سیاه

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۶ - معجزهٔ هود علیه‌السلام در تخلص مؤمنان امت به وقت نزول باد

 

مؤمنان از دست باد ضایره

جمله بنشستند اندر دایره

باد طوفان بود و کشتی لطف هو

بس چنین کشتی و طوفان دارد او

پادشاهی را خدا کشتی کند

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۷ - رجوع کردن به قصهٔ قبه و گنج

 

نک خیال آن فقیرم بی‌ریا

عاجز آورد از بیا و از بیا

بانگ او تو نشنوی من بشنوم

زانک در اسرار همراز ویم

طالب گنجش مبین خود گنج اوست

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۸ - انابت آن طالب گنج به حق تعالی بعد از طلب بسیار و عجز و اضطرار کی ای ولی الاظهار تو کن این پنهان را آشکار

 

گفت آن درویش ای دانای راز

از پی این گنج کردم یاوه‌تاز

دیو حرص و آز و مستعجل تگی

نی تانی جست و نی آهستگی

من ز دیگی لقمه‌ای نندوختم

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۹ - آواز دادن هاتف مر طالب گنج را و اعلام کردن از حقیقت اسرار آن

 

اندرین بود او که الهام آمدش

کشف شد این مشکلات از ایزدش

کو بگفتت در کمان تیری بنه

کی بگفتندت که اندر کش تو زه

او نگفتت که کمان را سخت‌کش

[...]

مولانا
 
 
۱
۵۲
۵۳
۵۴
۵۵
۵۶
۵۸
sunny dark_mode