گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۳ - رفتن ویس از مرو شاهجان به کوهستان

 

الا ای تیره گشته بخت شورم

تو شیر خشمناکی منت گورم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۲

 

خدای داند کز غم چگونه رنجورم

غمان گیتی گنج است و من چو گنجورم

چو زیر طنبور از غم همی بنالم زار

بدل ز شادی و خوشی تهی چو طنبورم

بشهرهای خراسان و شهرهای عراق

[...]

قطران تبریزی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۳ - در احوال خود گوید

 

درین لافگاه ارچه پیروز روزم

ز بد سیرتی سغبهٔ شر و شورم

درین زیر چرخ از مزاج عناصر

گهی دیوم و گه ددم گه ستورم

ز خبث و ز بی آگهی با عزیزان

[...]

سنایی
 

وطواط » ترجیعات » شمارهٔ ۹ - در رثای سید معزالدین بهاء الدین علی بن جعفر نعمه

 

گر من از مجلس تو مهجورم

وز جناب ضیاء دین دورم

عالم السر ز حال من داند

که درین حادثه چه رنجورم ؟

بعنا و خروش متصلم

[...]

وطواط
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱۷ - احوال سقراط با اسکندر

 

چو قرص جوین هست جان‌پرور‌م

غم گِردهٔ گندمین چون خورم؟

نظامی
 

عطار » خسرونامه » بخش ۶۰ - در صفت موی

 

ز باریکی، بمویی نیست زورم

که من مویی میان بسته، چو مورم

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۴ - در آنچه شریعت و حقیقت مراد یکی است

 

نیم دیوانه اما در حضورم

که با جانان دراینجا غرق نورم

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۴۹ - جواب دادن منصور مدعی را

 

ولیکن صبر دارم در حضورم

ز اسم من به بین اسم صبورم

عطار
 

عطار » مظهر » بخش ۴ - مناجات

 

اگربدهی تو از خورشید نورم

برد ماه معانی تا به طورم

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۰ - هم در عیان و بیچونی ذات و تحقیق صفات گوید

 

ز گنج تست این فریاد و شورم

بکش تا گنج بنمائی بزورم

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۴ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

چو موسی صاحب اسرار طورم

از آن پیوسته چون او غرق نورم

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۴ - درخبردادن صاحب اسرار فرماید

 

جدائی نیست من موسی طورم

که در طورم حقیقت غرق نورم

عطار
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل نهم » بخش ۳ - مثنوی

 

ای که خوانی به عشق مغرورم

هیچ عیبم مکن، که معذورم

عراقی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۰

 

بشکسته سر خلقی سر بسته که رنجورم

برده ز فلک خرقه آورده که من عورم

وای از دل سنگینش وز عشوه رنگینش

او نیست منم سنگین کاین فتنه همی‌شورم

من در تک خونستم وز خوردن خون مستم

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶۴

 

روزی که گذر کنی به گورم

یاد آور از این نفیر و شورم

پرنور کن آن تک لحد را

ای دیده و ای چراغ نورم

تا از تو سجود شکر آرد

[...]

مولانا
 
 
۱
۲
۳
۵