دیده ها را ز سر بپالایید
چهره ها را بخون بیالایید
ساعتی از جزع میارامید
لحظه های از عنا میاسایید
شمع لهو و سرور مفروزید
در عیش و نشاط مگشایید
گه بتیمار جان بر نجانید
گه باندوه تن بفرسایید
از میانتان معز دین گم شد
ای بزرگان جزع بیفزایید
مجلس نزهتش بر اندازید
محفل ماتمش بیارایید
گر نشایید ماتم او را
اندرین حال پس چه را شایید؟
کودکی با فضایل پیران
مثل او در زمانه ننمایید
بار غفلت ز دوش برگیرید
زنگ طلمت ز سینه بزدایید
بر دل اهل بیت پیغمبر
اندرین حادثه ببخشایید
نیست کس را ز دست مرگ نجات
اُذکُروا ذکر هادِم اللّذّات
رفت آن کو جمال عالم بود
افتخار نژاد آدم بود
کودکی بود در جهان ، کو را
فضل پیران همه مسلم بود
دل او چون خرد مطهر بود
عرض او چون هنر مکرم بود
از مؤخر ز مصطفی د رعهد
لیک اندر شرف مقدم بود
خاتمی بود آسمان او را
آفتابش نگین خاتم بود
سقف دین و قواعد دولت
بجلالش بلند و محکم بود
همت او بارتفاع محل
دیدبان سپهر اعظم بود
شمع فضل از لقاش روشن بود
باغ مجد از بقاش خرم بود
کعبه ای بود در سخا و کفش
ناسخ صد هزار زمزم بود
در علو جلال و رفعت قدر
او فزون بود و آسمان کم بود
نیست کس را ز دست مرگ نجات
اُذکُروا ذکر هادِم اللّذّات
این ز قصر بقا بیفتاده
عالمت شربت فنا داده
یک جهان مرد و زن بماتم تو
درد و غم را شدند آماده
بسته دل در غم تو و بی تو
خون دل از دو دیده بگشاده
سینه از زخم کف چو پیروزه
چهره از خون دل چو بیجاده
ای ز دار فنا ترا ایزد
سوی دار بقا فرستاده
دیدهٔ فضل چون تو نادیده
مادر عقل چون تو نازاده
روزگارت نظیر ننموده
آسمانت مثال ننهاده
نفس تو از عفاف ناجسته
نعمت چنگ و لذت باده
چون گل ساده بود طلعت تو
شد بگل سوده آن گل ساده
در زمانه زبند حسرت تو
نیست آزاد هیچ آزاده
نیست کس را ز دست مرگ نجات
اُذکُروا ذکر هادِم اللّذّات
تا جدا گشتی از کنار پدر
تیره شد بی تو روزگار پدر
مجلس علم و مجمع علما
از تو شد خالی ، ای نگار پدر
روز و شب در فراق طلعت تو
ناله و نوحه گشت کار پدر
تا ترا چرخ کرد یار فنا
صد هزاراران غمست یار پدر
بشمار پدر در آمد غم
تا برون رفتی از شمار پدر
از خزان و بهار ببریدی
بی تو شد چون خزان بهار پدر
تا تو در خاک بی قرار شدی
در فراق تو انتظار پدر
هست از ین روز را، که دیدی تو
در فراق تو انتظار پدر
غمگسار پدر تو بودی و گشت
بی تو یاد تو غمگسار پدر
تو برفتی و تا ابد از تو
درد دل ماند یادگار پدر
نیست کس را ز دست مرگ نجات
اُذکُروا ذکر هادِم اللّذّات
تنم از اندهان بفرسودی
دلم از دیدگان بپالودی
پشتم از بار رنج بشکستی
رویم از خون دیده آلودی
در فراق لقای خویش مرا
صبر و غم کاستی و افزودی
من وصالت هنوز نادیده
هجر جستی ز من باین زودی
دل من زار بود در مهرت
بر دل زار من نبخشودی
طلعت همچو شمی خویش مرا
بنمودی و زود بربودی
کس بگل شمس را نینداید
تو بگل شمس را بیندودی
هر چه فرمودت، زبیش و ز کم
همه جز امتثال ننمودی
ای چراغ دلم ، کجا رفتی ؟
ای نشاط دلم ، کجا بودی؟
از بقاع زمین جدا گشتی
در ریاض بهشت آسودی
نیست کس را ز دست مرگ نجات
اُذکُروا ذکر هادِم اللّذّات
ای عزیز پدر ، کجا رفتی ؟
از کنار پدر چرا رفتی؟
اژدهاییست مرگ مردم خوار
پس تو در کام اژدها رفتی
چه سزای تو بود مرگ اکنون؟
ای سزا ، چون به ناسزا رفتی؟
تو همه عمر ورچه اندک بود
بر ره مجد و کبریا رفتی
خاطر صائبت نداد رضا
که تو گامی سوی خطا رفتی
بر نخورده ز بوستان بقا
سوی کاشانهٔ فنا رفتی
نی ؟ که از کلبهٔ فنا دلشاد
بسوی روضهٔ بقا رفتی
هست ارواح انبیا د رخلد
بر ارواح انبیا رفتی
مصطفی جدتست ، پس تو مگر
گه نزدیک مصطفی رفتی
فرع زهرا و مرتضی بودی
بر زهرا و مرتضی رفتی
نیست کس را ز دست مرگ نجات
اُذکُروا ذکر هادِم اللّذّات
آن فروزندهٔ رخ دین کو؟
آن سر افراز آل یاسین کو ؟
آن کزو بود رونق حق کو ؟
و آن کزو بود قوت دین کو؟
آن شهابی ، که بود حملهٔ او
قامع لشکر شیاطین کو؟
آن جوادی ، که بود مجلس او
مسکن جملهٔ مساکین کو؟
بر سپر سیادت و دولت
صورت ماه و شکل پروین کو؟
اندر اطراف باغ فضل و هنر
قامت سرو و روی نسرین کو؟
دین حق را جمال و رونق کو ؟
اهل دین را محل و تمکین کو؟
ای جمال هدی ، بهاءالدین
باغ عیش ترا ریاحین کو؟
همچو یعقوب در غم یوسف
مر ترا دیدهٔ جهان بین کو؟
رفت یوسف ، ترا در انده او
غمگساری چو ابن یامین کو؟
نیست کس را ز دست مرگ نجات
اُذکُروا ذکر هادِم اللّذّات
صدر عالم، بهاء دین نعمه
زادک الله رائع النّعمه
ظلمتی دید عیش تو، لیکن
بیدالله تنجلی الظّلمه
در دل از درد چون زنی آتش؟
چشم از خون چرا کنی چشمَه؟
در حوادث دو چشم تقوی را
نیست جز گرد صابری سرمَه
صبر کن، صبر کن، خداوندا
انّما الصّبر کاشف الغُمّه
تهمت خشم ایزدست جزع
فتجنّب مواقع التُّهمَه
صبر در حادثات مومن را
هست حق خدای در ذمَّه
قد مضی سِبطک العزیز الی
جنة من اطایب جمَّه
فجزاه الاله مغفرة
و کساه ملابس الرّحمه
جاودان باد با تو در عالم
سامی القدر عالی الهمّه
نیست کس را ز دست مرگ نجات
اُذکُروا ذکر هادِم اللّذّات
گر من از مجلس تو مهجورم
وز جناب ضیاء دین دورم
عالم السر ز حال من داند
که درین حادثه چه رنجورم ؟
بعنا و خروش متصلم
وز نشاط و سرور محجورم
گاه در بند دهر ممتحنم
گاه در دست چرخ مقهورم
کرد گردون ز درد تو قیعم
داد گیتی ز رنج منشورم
او شراب فنا چشید ، ولیک
من ز انواع رنج مخمورم
در زمان کین خبر رسانیدند
زهر شد نوش و نار شد نورم
داشتم سور و چون شنیدم حال
ماتمی شد در آن زمان سورم
گر نبودم بماتمش حاضر
دور ، دورست راه ، معذورم
لیک کردم من اندرین غیبت
هر چه بود از غریو مقدورم
نیست کس را ز دست مرگ نجات
اُذکُروا ذکر هادِم اللّذّات
سرورا ، آسمان مطیع تو باد
چاکر همت رفیع تو باد
چرخ و ایام در همه احوال
این معین تو و آن مطیع تو باد
مدد سیر اختران فلک
همه از فکرت سریع تو باد
راحت روح عاقلان جهان
همه آن نکتهٔ بدیع تو باد
مربع و مرتع افاضل عصر
عرصهٔ حضرت مریع تو باد
ملجأ و مقصد اکابر دهر
کنف سدهٔ منیع تو باد
دشمن مال و مهلک دشمن
کف راد و دل شجیع تو باد
بر سر اهل شرع گسترده
سایهٔ دولت وسیع تو باد
روز محشر ، بعرصه گاه فنا
قرة العین تو شفیع تو باد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری زیبا و سنگین در مدح و سوگواری بر فقدان شخصیتی بزرگ و عزیز است. شاعر از دل درد و غم عمیق خود برای از دست رفتن او میگوید و به ویژگیهای برجسته این فرد اشاره میکند، همچون علم، فضیلت، و شجاعت. او با تقدیم صبر و تسلی خاطر به پدر و اهل بیت، از آنها میخواهد که به یاد و یادگار این عزیز زندگی کنند و از مرگ بهعنوان واقعیتی غیرقابلاجتناب یاد میکند. در نهایت، شاعر با احساساتی عمیق، مجدداً بر اهمیت یادآوری این فرد و دانایی او تأکید میکند و از خداوند درخواست میکند که او را مورد رحمت قرار دهد.
هوش مصنوعی: چشمهای خود را از غم و اندوه پاک کنید و چهرهها را با شادی و زندگی زینت ببخشید.
هوش مصنوعی: مدتی به خاطر نگرانیها آرام نداشتم و لحظاتی هم به خاطر مشکلات دلخوشی نداشتم.
هوش مصنوعی: شمع شادی و جشن را برای خوشگذرانی و لذت نباید خاموش کرد.
هوش مصنوعی: گاهی برای نجات جان، دل را آتش میزنید و گاهی برای کاهش اندوه جسم، نگران جان میشوید.
هوش مصنوعی: ای بزرگان، دین و ایمان شما از میان رفته است؛ پس برای افزایش عزاداری و اندوه خود تلاش کنید.
هوش مصنوعی: مجلس شادیتان را ترک کنید و مراسم عزایتان را با شکوه برپا کنید.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر حال او غم و اندوهی نشود، پس به خاطر چه چیزی باید غمگین باشیم؟
هوش مصنوعی: هیچ کودکی با ویژگیها و صفات خوب بزرگترها را در این زمانه نخواهید دید.
هوش مصنوعی: از بار غفلت خود رها شوید و تاریکی هایی که در دل دارید را پاک کنید.
هوش مصنوعی: لطفاً به دل اهل بیت پیامبر در این ماجرا رحم کنید و آنان را ببخشید.
هوش مصنوعی: هیچکس قادر به فرار از مرگ نیست، به یاد داشته باشید که باید به یاد آورید موهبتها و لذایذ زندگی را از دست خواهید داد.
هوش مصنوعی: آن کس که زیبایی و زیبندگی جهان بود و مایه افتخار نسل آدمی، از میان ما رفت.
هوش مصنوعی: در این دنیا کودکی وجود داشت که همه چیز در خصوص فضل و دانش او برای بزرگترها روشن و مسلم بود.
هوش مصنوعی: دل او چون خردی پاک و زلال است و مقام او چون هنری ارزشمند و معزز میباشد.
هوش مصنوعی: از پیغامهای پیامبر اسلامی، اگرچه در آخر زمان به ما رسید، اما در حقیقت قبل از آن از اهمیت و مقام بالایی برخوردار بود.
هوش مصنوعی: آسمان وجود او همچون انگشتری زیبا بود و نور خورشیدش همچون نگینی در آن انگشتر می درخشید.
هوش مصنوعی: بنیاد دین و قوانین حکومت به خاطر عظمت آن، بسیار قوی و استوار بود.
هوش مصنوعی: تنها اراده و توان او باعث شد که به اوج بلندیها برسد و مانند یک نگهبان در آسمانهای بزرگ قرار گیرد.
هوش مصنوعی: نور علم و دانش از وجود او میتابد و باغ سعادت و موفقیت به برکت حضور او سرسبز و شاداب است.
هوش مصنوعی: در اینجا به فضایل و کرامتهای شخصی اشاره شده که همچون کعبهای است در بخشندگی و سخاوت. او همچون دریایی از نعمتهاست و از قدرت و موقعیتش برای کمک به دیگران بهره میبرد.
هوش مصنوعی: عظمت و مقام او بسیار بالا و بینظیر است و حتی آسمان هم قابل مقایسه با او نیست.
هوش مصنوعی: هیچ کس از چنگال مرگ نجات پیدا نمیکند، لذا به یاد داشته باشید که یادآوری مرگ، لذتها را از ذهن پاک میکند.
هوش مصنوعی: این که تو از قصر جاودانی سقوط کردهای، به خاطر آن است که جهان تو را به نوشیدن فنا و زوال عادت داده است.
هوش مصنوعی: تمام مردان و زنان در غم و اندوه تو سوگوارند و برای تحمل درد و رنج آماده شدهاند.
هوش مصنوعی: دلم به خاطر تو افسرده شده و بدون تو اشک چشمانم جاری است.
هوش مصنوعی: دل همچون زخمهای عمیق است که درد را در خود نگه داشته، و چهرهام نیز از گریهها و غمها سرخ و رنگین شده است.
هوش مصنوعی: ای تو که از دنیای زوال به سوی دنیای جاویدان فرستاده شدهای.
هوش مصنوعی: چشمی که به زیبایی و فضلت خیره شده، مانند چشمی نادیده است و عقل من که به تو مینگرد، شبیه به عقلی است که تازه متولد شده و هنوز تجربهای ندارد.
هوش مصنوعی: زندگیات بینظیر است و آسمانت هم مانند هیچکس دیگری نیست.
هوش مصنوعی: جان تو با پرهیزکاری، از نعمتهای خوشذوق و لذتهای نوشیدنیها بینصیب مانده است.
هوش مصنوعی: چهرهی تو آنقدر زیبا و دلنشین است که مانند گلی ساده و زیبا مینماید. این زیبایی تو باعث شده است که گل، رنگ و بویی خاص به خود بگیرد.
هوش مصنوعی: در این دوران، هیچ انسانی نمیتواند در عین آرزوها و حسرتها، آزاد و رها باشد.
هوش مصنوعی: هیچکس از چنگال مرگ نجات پیدا نمیکند، پس به یاد آورید چیزی را که لذتها را نابود میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که تو از کنار پدر جدا شدهای، زندگی پدر بدون تو تاریک و سخت شده است.
هوش مصنوعی: مجلس علم و جمع علمای الهی، بدون وجود تو خالی و بیمحتوا شده است، ای زیبای پدر!
هوش مصنوعی: روز و شب به خاطر دوری چهره زیبایت، پدر همواره ناله و گریه میکند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندگی و دنیا به دور تو بچرخد، برایت مشکلات و غمهای فراوانی خواهد بود. در واقع، این مشکلات از همان ابتدا و به طور طبیعی وجود دارند.
هوش مصنوعی: هرچه که غم و اندوه را در زندگی با پدر خود شمارش کنی، میتوانی به این نتیجه برسی که زمانی که از کنار او دور میشوی، این غمها از شمارش خارج میشوند و کمتر احساس میشوند.
هوش مصنوعی: با دوری تو، بهار و خزان را فراموش کردهام. حالا زندگیام مانند بهار بدون پدرم است.
هوش مصنوعی: زمانی که تو در خاک آرام گرفتی، پدر در فراق تو به شدت منتظر ماند.
هوش مصنوعی: این روز فقط به خاطر فراق توست که پدر در انتظار توست.
هوش مصنوعی: تو باعث دلتنگی و غم پدر بودی، و حالا که نیستی، یاد تو همچنان دلتنگی و اندوه پدر را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: تو رفتی و تا همیشه از تو فقط این غم و درد برای من باقی ماند به عنوان یادگاری از پدر.
هوش مصنوعی: هیچ کس از چنگال مرگ نجات ندارد، پس به یاد بیاورید که مرگ همه لذتها را از بین میبرد.
هوش مصنوعی: تنم از اندوه فرسوده شده و دلم از دیدن غمها پاک و خالی گشته است.
هوش مصنوعی: بار رنج بر دوش من سنگینی کرده و من به خاطر غم و اندوه، چهرهام با اشکهایم آلوده شده است.
هوش مصنوعی: در دوری از دیدار تو، صبر و غم من هم کم و زیاد شده است.
هوش مصنوعی: من هنوز به وصال تو نرسیدهام، اما جدایی تو به زودی احساس میشود.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر عشق تو بسیار رنج میکشید، اما تو هیچ رحمی به حال دل زار من نکردی.
هوش مصنوعی: چهرهات مانند آفتاب بر من تابید و به سرعت از من دور شدی.
هوش مصنوعی: هیچ کس به زیبایی شمس توجهی نمیکند، تو چگونه میخواهی به این زیبایی نگاه کنی؟
هوش مصنوعی: هر چیزی که به من گفتی، چه زیاد و چه کم، من جز اطاعت کردن کاری نکردم.
هوش مصنوعی: ای روشنی بخش دل من، کجا رفتی؟ ای شادی و نشاط زندگی من، کجا بودی؟
هوش مصنوعی: از زمین و مکانهای معمولی جدا شدی و در باغهای بهشت به آرامش و آسایش رسیدی.
هوش مصنوعی: هیچکس از دست مرگ نجاتی ندارد، پس یادآوری کنید ذکر نابودکنندهی لذتها را.
هوش مصنوعی: ای پدر عزیز، کجا رفتهای؟ چرا از کنار من دور شدهای؟
هوش مصنوعی: مرگ، مانند یک اژدهاست که جان انسانها را میگیرد، پس تو به دام این اژدها افتادهای.
هوش مصنوعی: چه بلایی سزاوار تو بود که اکنون با مرگ مواجه شدهای؟ ای سزا، چرا به بیادبی و ناسزا تن دادهای؟
هوش مصنوعی: تمام عمر خود را، هرچند کم، در راه عظمت و بزرگی سپری کردی.
هوش مصنوعی: ذهن درستکار تو اجازه نداد که رضا را به خاطر اشتباهاتت ناامید کنی و به سمت خطا بروی.
هوش مصنوعی: تو از باغی که پر از زندگی و زیبایی است، دور شدی و به سمت خانهای که سرشار از زوال و فناست، حرکت کردی.
هوش مصنوعی: آیا تو از کلبهٔ زوال و نابودی که در آن هستی، شادمان به باغ جاودانی رفتهای؟
هوش مصنوعی: روح انبیا در بهشت قرار دارد و اگر به آنجا بروی، به ارواح انبیا خواهی رسید.
هوش مصنوعی: مصطفی، جد تو است؛ پس آیا تو هنگامی که به نزد او رفتی، چه احساس کردی؟
هوش مصنوعی: شما فرزند حضرت زهرا و امام علی بودید و حالا به سوی آنها رفتید.
هوش مصنوعی: هیچکس از دست مرگ نجات نخواهد یافت. به یاد داشته باشید که لذتها به پایان میرسند.
هوش مصنوعی: کجاست آن درخشانترین چهرهی دین؟ کجاست آن کسی که افتخار خاندان یاسین باشد؟
هوش مصنوعی: کیست که باعث رونق و شکوفایی حق و حقیقت شده است؟ و کیست که قدرت و قوت دین را به دوش دارد؟
هوش مصنوعی: کدام شهاب آسمانی وجود دارد که با درخشش خود، نیروهای شیطانی را شکست داده و زمینگیر کند؟
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که آیا کسی میتواند آن فرد سخاوتمند و مهربان را پیدا کند که میهماننواز باشد و همهی نیازمندان را در خانهی خود جای دهد؟
هوش مصنوعی: در کلامی زیبا، شاعر به توصیف چهرهای جذاب و باوقار اشاره میکند که همانند ماه درخشان و برجسته است. این چهره به نوعی نماد مقام و قدرت است و با مقایسه آن به ستارههای پروین، نشاندهنده زیبایی و شکوه خاصی است که در وجود او نهفته است. در واقع، شاعر از جاذبه بصری و معنوی این شخصیت سخن میگوید و بر اهمیت آن تأکید میکند.
هوش مصنوعی: در اطراف باغ، موهبت و هنر چه زیباییهایی وجود دارد و کجا میتوان قامت زیبای سرو و چهره گل نسرین را دید؟
هوش مصنوعی: کجاست زیبایی و شکوه دین حق؟ کجا هستند اهل دین و جایگاهشان؟
هوش مصنوعی: ای زیبایی هدایت، بهاءالدین، باغ خوشبختیات کجاست که عطر گلهایش به مشام میرسد؟
هوش مصنوعی: شبیه یعقوبی هستی که در غم یوسفش به سر میبرد، پس کجاست آن چشم بینایی که بتواند دنیا را ببیند؟
هوش مصنوعی: یوسف رفت و تو در غم او تنها ماندهای، پس چه کسی مثل ابن یامین، که غمخوار یوسف بود، به کمک تو خواهد آمد؟
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند از دست مرگ نجات پیدا کند؛ پس به یاد آورید آن چیزی را که لذتها را از بین میبرد.
هوش مصنوعی: سرآمد عالم، بهاءالدین نعمه، خدای تعالی او را به نعمتهای فراوان گرامی داشته است.
هوش مصنوعی: در زندگی ممکن است لحظاتی به وجود آید که آرامش و شادی شما تحت تاثیر مشکلات و سختیها قرار گیرد، اما خداوند همواره وجود دارد و با نور خود، تاریکیها را از بین میبرد.
هوش مصنوعی: در دل به خاطر درد مانند آتش میسوزی، پس چرا چشمانت را از اشک پر نمیکنی؟
هوش مصنوعی: در مواجهه با مشکلات زندگی، تنها راه نجات و آرامش، صبر و بردباری است. تقوی و اعتقاد در این شرایط همین صبر را به ما میآموزد.
هوش مصنوعی: صبر کن، صبر کن، ای خداوند، چونکه صبر موجب روشن شدن مشکلات است.
هوش مصنوعی: از خشم خدا بپرهیز و از مکانهایی که ممکن است به تو اتهام زده شود دوری کن.
هوش مصنوعی: صبر در برابر مشکلات، نشانه ایمانی است که خداوند بر دوش مؤمنان گذاشته است.
هوش مصنوعی: فرزند گرامیات به بهشتی از بهترین نعمتها رفته است.
هوش مصنوعی: پس خداوند او را آمرزید و لباس رحمت به او پوشاند.
هوش مصنوعی: ای کاش همیشه با تو باشم، در دنیای بزرگ و با ارزش که دارای روحیه و ارادهای بلند است.
هوش مصنوعی: هیچکس از دست مرگ نجاتی ندارد، پس به یاد آورید آنچه لذتها را از بین میبرد.
هوش مصنوعی: اگر من از جمع تو دور هستم و از مقام ضیاء دین فاصله گرفتهام،
هوش مصنوعی: عالم اسرار از وضعیت من خبر دارد و میداند که در این وضعیت دچار چه درد و رنجی هستم.
هوش مصنوعی: من با فریاد و طغیانی که دارم، به دیگران متصل هستم، اما خودم از شادی و سرور دور افتادهام.
هوش مصنوعی: گاه در دام زمان گرفتار میشوم و گاه تحت تأثیر تقدیر قرار دارم.
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر درد تو دچار تغییر شده و جهان به خاطر رنج من به زحمت افتاده است.
هوش مصنوعی: او طعم شراب فنا را چشید، اما من از انواع رنجها دچار مستی هستم.
هوش مصنوعی: در زمان انتقام، خبری را به من رساندند که آنچه شیرین بود، به تلخی تبدیل شد و آنچه روشن بود، به تاریکی گرایید.
هوش مصنوعی: در حالی که مشغول خوشی و شادی بودم و خوشحال بودم، وقتی خبر فوتی را شنیدم، حال و هوای شادیام به اندوه تبدیل شد.
هوش مصنوعی: اگر من اینجا نبودم تا به تو کمک کنم، دوری مسافت میان ما را بهانه میدانم.
هوش مصنوعی: اما من در این دوری هرچه از قدرت و تواناییام بود، انجام دادم.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند از چنگال مرگ فرار کند. به یاد داشته باشید که مرگ، لذتها را از بین میبرد.
هوش مصنوعی: ای سرور، آسمان به فرمان تو باشد و من نیز با ارادت و وفاداری به تو خدمت میکنم.
هوش مصنوعی: زمان و حادثهها در هر شرایطی به تو وابسته هستند و تو باید به آنها تسلط داشته باشی.
هوش مصنوعی: کمک و راهنمایی حرکت ستارهها در آسمان، همه ناشی از نگرش تیز و سریع تو باشد.
هوش مصنوعی: آرامش دل خردمندان دنیا تنها به خاطر اندیشه تازه و نوآورانه توست.
هوش مصنوعی: عصر افاضل و فرهیخته، مکان و فضای مقدس توست.
هوش مصنوعی: پناهگاه و هدف بزرگترین افراد زمان، زیر سایهی بلند و محترم تو باشد.
هوش مصنوعی: دشمنی که به ثروت و جانت آسیب برساند، باید با دل شجاع و قوی تو مقابله کند.
هوش مصنوعی: باشد که سایهٔ گسترده و فراخ حکومت تو بر سر پیروان دین و اهل شرع قرار گیرد.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، در میدان فناء، امیدوارم که محبوب دلانگیز تو شفیع و نجاتدهنده تو باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.