بخش ۸۸ - در جواب دادن اکّافی قدّس سره هاتف غیب و اسرارهای نهانی یافتن فرماید
یکی هاتف مر او را داد آواز
که اکّافی نکو گفتی ز آغاز
کریمیم و رحیم و بردباریم
کجا مر بندگان ضایع گذاریم
چو ما داریم حکم لایزالی
هر آنچه اندیشه میدارند حالی
بدانیم آن همه از پیش اینجا
که هستیم بیشکی دانا و بینا
نظر داریم ما در جان جمله
که مائیم این زمان پنهان جمله
نهان و آشکارا جمله مائیم
که دید خویش جمله مینمائیم
نظر داریم بر نیکیّ هر کس
که شاهی در دو عالم مر مرا بس
ز عدلم ظلم نبود گر بدانید
که میدانم که جمله ناتوانید
نکردم ظلم هرگز کی کنم من
چگونه عهد ایشان بشکنم من
همه اندر ازل چون ذرّه بودند
نه چون این دم بخودشان غرّه بودند
همی دانستم اسرار تمامت
نمود دادن و مرگ قیامت
همه احوالشان نزدم یقین است
که ذاتم اوّلین و آخرین است
در آندم کز الست خویش گفتم
عیان خویششان از پیش گفتم
نه صورت بُد نه جان جز جوهر من
که بُد در ذاتشان انوار روشن
الست و ربّکم گفتم همهشان
دُرِ اسرار من سفتم همهشان
نمودمشان لقای خود در آن دم
یقینشان مینمایم هم دمادم
همه قالو ابلی گفتند با ما
که امر ما بجا آرند اینجا
چو حکم ما همه از پیش رفته است
تمامت راز ما از پیش گفتست
هر آنکو امر من نارد بجایم
مر او را بیشکی ذاتم نمایم
در این قرآن سرش روزی کنم من
عیانش جمله پیروزی کنم من
در این قرآن سرش بخشم تمامت
رهانم من ولی از هول قیامت
سوی جنّت برم بنمایمش دید
که تا ما را یکی بیند ز توحید
نمود ذات خود او را نمایم
که من با جملگی مر آشنایم
ولی باید که رمزم کار دارند
نمود خویش در اسرار دارند
کسانی کاندر آن دم راز دیدند
همان دم اندر این دم باز دیدند
طلب کردند ما را اندر اینجا
یکی بینند معانی با مسمّا
هر آنکو طالب ما بُد در اوّل
نگردانیم ما او را معطّل
هر آنکو طالب ما بد مرا یافت
بوقتی کاندر این دیدار بشتافت
هر آنکو طالب ما گشت از جان
نمائیمش در آخر راز پنهان
هر آنکو طالب ما بود از اول
کنیمش مشکلات اینجایگه حل
هر آنکو طالب ما بود مادید
مرا هم ابتداو انتها دید
کنم واصل مر او را آخر کار
یکی گردانمش هم نقطه پرگار
کنم واصل مر او را ناگهانی
ببخشم این جهان و آن جهانی
کنم واصل من از دیدار خویشم
که من از جملگی اینجای بیشم
کنم واصل هم اینجاگه ولیکن
نباید بود آخر ازمن ایمن
که من دانم که راز جمله چونست
که دائم هم برون و هم درونست
کسانی را که دیدم راز ایشان
که بد باشد ز شان اینجا پریشان
کنم اینجا سزاشان من دهم پاک
بگردانم همه در خون و در خاک
ز ظالم داد مظلومان ستانم
که من با دوستداران دوستانم
قصاص جملگی اینجا برانم
که راز جملگی من نیک دانم
اگر اینجا بدیها کرده باشند
بمانده دائم اندر پرده باشند
عقوبتشان کنم در دوزخ ستان
که تا گویند دم دم آخ ایشان
ببخشم عاقبت او را بتحقیق
دهم او را هدایت من ز توفیق
سوی جنّت برم او را بتحقیق
ببختش در رسانم من بتحقیق
سوی جنّت برم او را بصد ناز
بتختش برنشانم من باعزاز
کسی کو بد کند مانندهٔ خون
کنم خوارش در آخر بی چه و چون
نمود او را کُشم من چند بارش
دراندازم نهان در سوی دارش
بسوزانم ورا اینجا بزاری
نمایم مرد را بسیار خواری
دگر خواهم ببخشم آخر کار
چنین رفته است حکم ما بیکبار
ولی احوال دزدان اینچنین است
مرا راز همه عین الیقین است
بدی را هم بدیشان آورم پیش
ز نیکی نیکی آرم دیدن پیش
کنم روزی کسی کو نیک باشد
که قول من دروغ اینجا نباشد
همه در نّص قرآن بازگفتم
یقین من جملگی در راز گفتم
نمود جمله در قرآن نمودم
که تا دانی که من غافل نبودم
زهر کس راز جمله دیدهام من
ولیکن انبیا بگزیدهام من
کسی کو بر ره ایشان رود پاک
نماند در حجاب صورت خاک
سلوک انبیا اینجا کند او
همه عهد الستم نشکند او
بجای از دیر آن رازی که گفتم
نه آخر گوید اینجا نه شنفتم
بهانه نیست ما را آخرالامر
مرا باید بجا آوردنت امر
چنین است این نمود راز اینجا
حقیقت باز گفتم راز اینجا
هر آنکو کرد امرم بیشکی ردّ
کنم با او بدی و من کنم رد
مر او را شیخ دین اکّافی ما
توئی خود بیشکی کل صافی ما
نمود ما تو دیدستی حقیقت
سپردی نزد ما راه شریعت
توئی محبوب ما در سرّ معراج
که بر فرقت نهادستیم ما تاج
توئی محبوب ما در وصل اول
که خود را مینکردستی معطّل
براه شرع احمد داد دادی
از آن بر فرق تاجی بر نهادی
منت اندر ازل بخشیدهام من
در اینجا خرقهات پوشیدهام من
منت اندر ازل دلدار بودم
ترا هر جایگه من یار بودم
منت دادم در اینجا کامرانی
حقیقت سرّ اسرار معانی
منت اندر ازل کردم نمودار
ببخشیدم ترا معنیّ اسرار
نمود ما بجا آوردهٔ تو
نه همچون دیگران در پردهٔ تو
کنونت پرده اینجابرگرفتم
نه همچون دیگرانت بر گرفتم
ترا بنمودهام اینجا نهانی
نمود خویشتن تا باز دانی
که مائیم اندر اینجا دید دیدت
بهر مجلس یقین گفت و شنیدت
همه اسرار کاینجا گفتهٔ تو
ز ما گفتی ز ما بشنفتهٔ تو
حقیقت در دل و جانت منم من
که بنمودم ترا اسرار روشن
ره شرع محمّد چون سپردی
حقیقت گوی از میدان تو بردی
تو بردی گوی از میدان معنی
که داری سرّ شرع و راز تقوی
تو بردی گوی وحدت نزد عشاق
توئی مشهور اندر کلّ آفاق
تو راز ما نهان کردی و گفتی
حقیقت جملگی با ما نگفتی
تو داری ملک و معنی اندر اینجا
توئی امروز اندر عشق یکتا
هر آنکو ما نظر داریم بروی
دهیم از خمّ وحدت مر ورا می
کنیمش مست همچون تو نهانی
که تا او دم زند اندر معانی
دم معنی ترا بخشیدم از خَود
که تا بنمودی اینجانیک با بَد
همه در راه ما بنمودهٔ راه
همه از سرّ ما گردی تو آگاه
همه با ما تو داری آشنائی
ز تاریکی بدادی روشنائی
دمی دادم در اینجا داد معنی
از آن گشتی بکل آزاد معنی
تمامت مر ترا از جان مریدند
که همچون تو دگر عالم ندیدند
نباشد چون تو دیگر در خراسان
که دشوار تمامت کردی آسان
نباشد چون تو دیگر پاک یاری
که بیند چون تو دیگر شاه یاری
نباشد چون تو دیگر صاحبِ درد
که افتادی میان عالمان فرد
نباشد چون تو دیگر صاحبِ اصل
که داری در نمود ما یقین وصل
نباشد چون تو دیگر واصل اندر ایّام
که بردی گوی معنی نیز و هم نام
نباشد چون تو دیگر صاحب درد
که بردی گوی معنی تو در این درد
براه شرع و تقوی پاکبازی
که اندر دید ما صاحب نیازی
براه شرع و تقوی بردهٔ گوی
یقین از عالمان اندر سخن گوی
منت دادم منت گفتم کلامم
در این اسرار بشنو تو پیامم
پیامم بشنو و کل یاد میدار
ابا خود باش و ما را یاد میدار
پیامم بشنو ای اکّافی دین
توئی مانند آدم صافی دین
توئی صافی ز تقوی و بمعنی
گذشته از سر مُردار دنیی
توئی صافی ز ظاهر هم ز باطن
که کردستی هزیمت از شرّ جن
توئی صافی درون و هم برونی
نه همچون دیگران اینجا زبونی
توئی اسراردانِ ما ز قرآن
که مثلت نیست اندر نّص و برهان
توئی اسراردان ما و مائی
که این دم در عیان ما لقائی
کسی که همچو تودادیمش اینجا
نمود علم و حکمت گشت دانا
در آن سر جملگی را خواستگاریم
در آخر جملهشان حاجت برآیم
در آن ساعت که ما دانیم اینجا
رهائی جمله را دانیم اینجا
بدادن هر کسی بر قدر وسعت
نباشد هر کسی در عین قربت
کسانی کاندر اوّل ذات ما را
ولیکن هست این معنی لقا را
طلب کردن ز قومی دیدن ما
که تا گردند اینجاگاه یکتا
نمودم دید خود دیدار ایشان
که من دانستهام اسرار ایشان
ز من من را طلب کردند تحقیق
بدادم جملگی را عزّ و توفیق
بما دیدند اینجا دیدن ما
که ما بودیم و ما باشیم یکتا
نهان ما عیان آمد از ایشان
که ایشان گه بدند اینجا پریشان
ابا ما خوش بدند و بر بلائی
حقیقت نوش کرده هر جفائی
ره درد است راهِ ما نیازی
نداند این بیان هر کس ببازی
ره درد است راه ما کسی را
که بتواند بریدن بی سر و پا
مرا با صاحبانِ درد راز است
گهی راهم نشیب و گه فراز است
کسی کو راهِ ما دیدست اینجا
نه بر تقلید بشنیدست اینجا
کنم آگاه هر کس را که خواهم
برانم آنچه آنجا مینخواهم
کنم آگاه از خود مرد مؤمن
که من دانم حقیقت مرد مؤمن
نه درد مؤمنان آگاه هستم
که من دیدارم و کل شاه هستم
در اینجا هر که باشد صاحب درد
کنم در ذات خود او را یقین فرد
در اینجا هر که باشد صاحب اسرار
کنم او را نمود خود نمودار
در اینجا هر که باشد در بلایم
نمایم عاقبت او را بلایم
در اینجا هر که باشد مر خوشی او
نمایم دمبدم مر ناخوشی او
در اینجا هر که ما را باز بیند
ز من هم عزّت و اعزاز بیند
در اینجا هر که رازم گوش دارد
مثال انبیاء کل هوش دارد
من او را صاحب قربت کنم باز
نمایم مر ورا انجام و آغاز
لقا بنمایم اینجاگه بدو من
مثال آفتاب از چرخ روشن
لقا بنمایم و دیدار بیند
مرا در جزو و کل اسرار بیند
مر او را جاودانی نور بخشم
ز دید خویشتن منشور بخشم
دهم او را بهشت جاودانی
که تا بیند لقایم جاودانی
کنون ای خواجهٔ اکّافی ما
یقین بشناس و کل بنگر تو ما را
مبین جز من که جز من هر چه بینی
یقین میدان که نی صاحب یقینی
چو بر منبر روی منگر به جز من
که میگویم ترا اسرار روشن
منم حاضر ترا از شیب و بالا
نمودم لاالهم دان تووالا
منم حاضر منم ناظر بسویت
منم در حالت در های و هویت
منم اینجا ترا جویان ز اسرار
همی گویم دمادم سرّ اسرار
درون جانت اینجاهم برونم
حقیقت من تراکل رهنمونم
بجزمن هیچ اینجاگه مبین غیر
که یکسانست پیشم کعبه و دیر
چنین بُد با تو ما را عشقبازی
مدان زنهار ما را عشقبازی
چنین بُد با تو ما را دوستداری
که دانستم که ما را دوستداری
چنین بُد با تو ما را راز پنهان
که برگوئی تو ما را راز پنهان
چنین بُد با تو ما را خوش فتاده
ببین این رازها چه خوش فتاده
چنین بُد با تو ما را راز اوّل
که گفتم اندر اینجا راز اوّل
چنین بُد با تو ما را راز تحقیق
که بخشیدیمت اینجا راز توفیق
بگو با اهل مجلس هر زمانی
از این معنی حقیقت راستانی
بگو با اهل مجلس راز ما را
نمای اینجایگه سرباز ما را
بگو با اهل مجلس جمله مائیم
که خود را این چنین ما مینمائیم
درون جانشان آگاه هستیم
که ما در جانتان سرّ الستیم
بجای آرید اکنون امر ما را
که تا شادان شوید امروز و فردا
بجا آرید آنچه اینجا بگفتم
که ما گفتیم و هم خود من شنفتم
درون جملگی دانیم سرّتان
که بر رفعت برافرازیم سَرتان
کنون در امر ما پائی بدارید
نمود امر ما را پایدارید
که در آخر شما را من رهائی
دهم از دوزخ و عین جدائی
دهمتان جنّت و حور و قصورم
بهشت جاودان ودید حورم
دهمتان جاودانی دیدن خَود
کنمتان فارغ از هر نیک و هر بد
بجا آرید ما را عین طاعت
در اینجاگه بقدر استطاعت
بجا آرید فرمان اندر اینجا
که از بهر شما کردیم پیدا
ببینید این زمان اینجای ماوا
که تا هر جمله را آریم پیدا
ز بهر خود شما را آفریدیم
ز جمله آفرینش برگزیدیم
ز بهر خود شما را عزّت و ناز
ببخشیدم حقیقت من دهم باز
مکافاتی که اینجا جمله کردند
اگر کردند نیکی گوی بردند
کسی کاسایشی اینجا رسانید
تن خود از عذاب ما رهانید
کسی کاینجا نکوئی کرد از آغاز
عوض او رادهم اینجا لقا باز
همه نیکی کنید و نیک بینید
بصدر جنّتم نیکو نشینید
همه نیکی کنید امروز اینجا
که تا باشید کل پیروز فردا
همه نیکی کنید و وز بدی دور
شوند اینجایگه کردن پر از نور
حقیقت هر که ما را دید بشناخت
بجز نیکی نکرد و نیک پرداخت
سرای آخرت بردار و خوش باش
تو تخم نیکنامی در جهان پاش
تو تخم نیکنامی در بر افشان
که میداند خدا اینجا یقین دان
رموزی بود این معنی حقیقت
که گفت اینجای آن پیر طریقت
ز وحدت این معانی گفت اینجا
دُرِ اسرار کلّی سفت اینجا
ز وحدت کرد مر اینجا نمودار
نداند این بیان جز صاحب اسرار
ز وحدت کرد اینجاگه بیانی
حقیقت مؤمنان را شد نشانی
هر آنکو رازدار کردگار است
در اینجا دائما او بردبار است
هر آنکو کرد نیکی دید شاهی
در اینجاگاه از فرّ الهی
بجز نیکی مکن با خلق زنهار
که نیکی بینی از دیدار جبّار
بجز نیکی مکن تا نیکیت پیش
درآید این معانیها بیندیش
رموز شرع را خوش یاد میدار
بیان عاشقان از یاد مگذار
کسی کو برد رنجی برد گنجی
نیابی گنج تو نابرده رنجی
تمامت اهل ما چو رنج دیدند
حقیقت اندر آخر گنج دیدند
تمامت اهل دل خواری کشیدند
که در آخر بکام دل رسیدند
تمامت اهل دل در آخر کار
بدیدند اندر اینجا روی دلدار
تمامت اهل دل گشتند واصل
ز عین شرعشان مقصود حاصل
شد اینجا در حقیقت حق بدیدند
یقین هم ناپدید و هم پدیدند
یقین سر چو دید اینجای منصور
از آن زد دم اناالحق دم که مشهور
شد اندر آفرینش دمدمه او
از آن افکند اینجا زمزمه او
دم مردان مزن چون سرندانی
وگرنه در میان حیران بمانی
دم مردان مزن اینجا تو زنهار
که تا آید نمود کل پدیدار
دم مردان مزن تادم بیابی
چراچندین دمادم میشتابی
دم مردان در آن دم زن که ناگاه
نماید رویت اینجا بی حجب شاه
دم مردان در آندم زن حقیقت
که میبسپرده باشی تو شریعت
دم مردان درآندم زن که بیخویش
حجاب جملگی برداری از پیش
دم مردان در آندم زن نهانی
که نی صورت بماند نی معانی
دم مردان در آندم زن که اینجا
نمودت سر بسر گردد هویدا
دم مردان در آن دم زن یقین تو
که بینی اوّلین و آخرین تو
دم مردان در آندم زن ز اعیان
که بنماید جمالت جان جانان
چو بنماید جمالت ناگهان یار
وجودت سر بسر بین ناپدیدار
چو بنماید جمالت ناگهان دوست
حقیقت مغز گردد جملگی پوست
چو بنماید جمالت یار اینجا
نبینی بیشکی اغیار اینجا
چو بنماید جمالت ذات گردی
ز بود خویشتن آزاد گردی
چو بنماید جمالت سرّ عشاق
ببینی و تو باشی در جهان طاق
چو بنماید جمالت شاد گردی
ز بود خویشتن آزاد گردی
جمال یار پنهانی نماید
ترا از بود خود کلّی رباید
جمال یار پنهان نیست پیداست
ولیکن چون ببیند دل که شیداست
ندارد این بیان تا باز بیند
نمود خویش آنگه راز بیند
دلم حیران شد از اسرار گفتن
از آن کاینجا ز دید یار گفتن
بسی گفتست و شیدا شد در آخر
اناالحق میزند رسوا شد آخر
همه مردان راهش منع کردند
همه ذرّات با او در نبردند
که این اسرار کردی آشکاره
به یک ساعت کنندت پاره پاره
نمیترسد زمانی کوست شیدا
ولیکن دمبدم در دید آن را
بهوش آمد مصفّا گردد از نار
نمیبیند یقین جز دیدن یار
بهوش آمد نمود جان به بیند
بجز جان هیچ و جز جانان نبیند
ولیکن جان مر او را پایدار است
که دل در پایداری پایدار است
دل و جان هر دو دیدار خدایند
نه پنداری ز یکدیگر جدایند
دل و جان هر دو دیدارند اینجا
ولیکن ناپدیدارند اینجا
یقین بشناس کاینجا دوست پیداست
حقیقت مغز جان در پوست پیداست
یقین بشناس اینجا خویشتن تو
نمود روی اندر جان و تن تو
مبین جز او که او بنمود رویت
درونِ جانِ تو در گفتگویت
همه گفت تو او باشد چو بینی
ولیکن او عیان اینجا نبینی
همه دیدار او اینجاست بنگر
درون جان و دل یکتاست بنگر
فروغش کاینات اینجای دارد
ولیکن کس خبر اینجا ندارد
تمامت دیدهها در دیده دارد
که بینائی یقین در دیده دارد
کسی داند که او اینجا چگونست
که بیرونش یکی با اندرونست
کسی داند که جانان دیده باشد
که سر تا پای خود او دیده باشد
اگر دیده شوی این دیده باشی
وگرنه کی تو صاحب دیده باشی
تو صاحب دیده شو در دیده بنگر
جمال جاودان در دیده بنگر
تو صاحب دیده شو در دیدن یار
درون دیده او را بین و بگمار
اگر صاحبدلی اینجانظر باز
نظر تا روی او بینی نظر باز
اگر صاحبدلی جز او مبین تو
درون دیده در عین الیقین تو
اگر صاحبدلی دل را نگهدار
که تا یابی در اینجا زود دلدار
چو دلدارت نظر دارد نظر کن
دلت ازدیدن رویش خبر کن
خبر کن دل که دلدارست آنجا
درون جان شده تحقیق یکتا
خبر کن دل که جان درتو پدیدست
ولیکن جان ابر گفت و شنیدست
خبر کن دل حقیقت جان شود دل
یقین بیند عیان جانها شود دل
دلت جانست و جان یکتا و دل دوست
یقین پیدا و پنهان جمله خود اوست
دلت جانست و جان دل گشت آنجا
چرا داری تو خود سرگشته اینجا
دلت جانست و جان دل گشت ناگاه
اگر یابی تو اینجا دیدن شاه
دلت جانست و جان و دل یکی بین
رخ جانان در این دو بیشکی بین
دلت جانست و جان و دل صفاتند
حقیقت هر دو اینجانور ذاتند
دلت جانست و جان ودل نمودار
یکی در ذات داند صاحب اسرار
که چون جان دل شود جانان بگیرد
نمود هر دوشان آسان بگیرد
محمد(ص) چون دل و جان را یکی دید
خدا را در دل و جان بیشکی دید
دل و جانش یکی شد در حقیقت
ورا شد فاش در عین طبیعت
دل و جانش یکی بُد در دو عالم
از آن میگفت او سرّ دمادم
دل و جانش یکی گشت و خدا دید
از آن او ابتداو انتها دید
دل و جانش یکی شد تا حقیقت
ورا شد فاش در عین شریعت
دل و جانش نمود کن فکان بود
حقیقت او یقین خود جان جان بود
دل و جانش نمود کائناتست
یقین میدان که او دیدار ذاتست
دل و جانش چو در یکی لقا یافت
از آن اینجایگه عین بقا یافت
دل و جانش چو در یکی قدم زد
ورای چرخ اعظم او قدم زد
دل و جانش چو در یکی بیان کرد
درونِ جانِ من شرح و بیان کرد
دل و جانش چو در حق گشت واصل
همه مقصود ما را کرد حاصل
دل و جانش همه دلدار دارد
کسی داند که دل بیدار دارد
دل و جانش نمودِ عاشقانست
مرا از جان و دل شرح و بیانست
دل و جانش چودید اینجا یقین باز
حقیقت یافت اینجا اولین باز
دل و جانش همه اسرار برگفت
همه از دیدن دلدار برگفت
دل و جانش را تحقیق بنمود
بیک دم جان من اینجای بربود
دل و جانش یقین منصور بشناخت
دل و جان نزد او یکباره درباخت
دل و جانش چو دید اینجا یقین حق
زد از دیدار جانان او اناالحق
دل و جانش نمود او نمودار
از آن شد ناگهی منصور بردار
دل و جانش هر آنکو میشناسد
دو عالم خصم باشد کی هراسد
دل و جانش یقین عطّار دارد
از اینسان نافهٔ اسرار دارد
دل و جانم فدای خاک پایش
که در جان و دلم زینجا صفایش
بجان بنمود اینجاگه نهانی
کز او دارم همه راز معانی
دلم جان گشت و جان ودل حقیقت
چو دیدم مرورا راز شریعت
دلم جان گشت جان دل در لقایش
چو دیدم ناگهی دید بقایش
دلم جان گشت جان دل در بر او
ایا سالک کنون ره بر سوی او
درون جمله جانها مصطفی بود
که او اینجایگه عین لقا بود
ندانست این بیان جز مرد صدّیق
نداند این رموز اینجا چو زندیق
کسی باید که او اینجا بداند
که جان و دل بروی او فشاند
کسی باید که او را بیند اینجا
که باشد از نمود عشق اینجا
کسی باید که صافی ذات باشد
نمود جملهٔ ذرّات باشد
کسی باید که در یکی نمودش
ببیند مر ورا اینجا سجودش
کنون چون آدم ار این سر بدانی
شود فاشت همه سرّ معانی
معانی مصطفی دان ای برادر
ز شرع مصطفی امروز بر خور
که شرع مصطفی دیدت نماید
یقین اینجایگه رازت نماید
محمد واصل هر دو جهانست
بصورت برتر از کون و مکانست
محمد(ص) واصل آید اندر اینجا
مر او را حاصل آمد اندر اینجا
حقیقت جان جان بشناخت تحقیق
که او را بود این اسرار توفیق
مر او را داده بُد یزدان بیچون
در اوّل تا بآخر بی چه و چون
جمالش بود مکتوبات جمله
از آن بُد سرّ مصنوعات جمله
چو مکتوبات عین او را عیان شد
در اینجاگاه او جان جهان شد
جهان جمله جانها بود احمد
که پیدا کرد اینجا نیک از بد
جهان جمله جانها بُد یقین او
که بیشک بود در عین الیقین او
از او شو واصل و تحقیق او یاب
همی گویم یقین توفیق او یاب
از او شو واصل ای سالک در اعیان
که او دارد حقیقت سرّ جانان
ندانم چون محمد(ص) صاحب راز
که او دیدم حقیقت عین اعزاز
ندانم چون محمد(ص) پیشوائی
کز او دیدم یقین عین لقائی
ندانم چون محمد واصلی من
کز او دیدم حقیقت حاصلی من
ندانم چون محمد دید اللّه
نمود من رآنی کرد آن شاه
ندانم چون محمد دید جانان
که در جانست چون خورشید تابان
درون جان برونم اوست اینجا
که بیشک جان جانان اوست اینجا
مرا بنمود رخ در خواب و بیدار
شدم دیدم وجودم ناپدیدار
همه اوبود چون دیدم یقین او
حقیقت اوّلین و آخرین او
همه او بود او گفتست اسرار
نداند این بیان جز مرد دیندار
محمد(ص) دید در خود حق نهانی
از آن او دید او صاحب قرانی
محمد(ص) دید راز قل هو الله
بطونش با ظهور اندر هو اللّه
یکی شد مینگفت اینجای بر کس
بوقتی این بیان برگفت خود بس
حقیقت دم زد و گفت از معانی
بریاران حقیقت من رآنی
چو حق بود او بصورت هم بمعنی
ببرد این گوی در دنیا و عقبی
یقین بشناس اگر صاحب یقینی
سزد گر جز محمّد کس نبینی
مبین جز مصطفی گر مرد راهی
از او یابی حقیقت پادشاهی
مبین جز مصطفی ای دل در اینجا
کز او شد این یقین حاصل در اینجا
مبین جز مصطفی چیزی تو ای جان
که دیدست او در اینجاگاه جانان
مبین جز مصطفی در هر دو عالم
کز اودیدی حقایقها دمادم
مبین جز مصطفی اکنون خبردار
که او باشد ترا معنی خبردار
مبین جز مصطفی گر راز دانی
که بیشک او کند عین العیانی
من از وی واصلم اینجا یقین است
که او در هر دو عالم پیش بین است
یقین دل چو از وی گشت حاصل
مرا اینجایگه او کرد واصل
بجز احمد مدان ای سالکِ جان
که برگوید ترا اسرار پنهان
تو ای عطّار دیدی روی احمد
از آن گشتی تو منصور و مؤیّد
دم کل زن در اینجاگاه از او
که داری در میان جان تو مینو
دم کل زن حقیقت باز دیدی
ز احمد تو بکام دل رسیدی
ز یکی مگذر اینجا ویکی باش
حقیت راز جانان بیشکی باش
چنین معنی که اینجا یافتی تو
عجب اسرار کل دریافتی تو
نداری صورتی لیکن معانی
همی گوید دمادم در نهانی
دم منصور اینجا زد دمِ تو
یقین دیگر است اینجا غم تو
دو عالم در تو حیرانست اینجا
که کردستی نمود حق هویدا
دو عالم در تو حیران و ملایک
همی گویند در معنی ملایک
دو عالم در تو حیران و نظاره
تو کردستی ز جمله مر کناره
بجز جانان نمیبینی یقین تو
از آنی اندر اینجا پیش بین تو
چنانی پیش بین در آخر کار
که پرده برفکندسی بیکبار
چنانی پیش بین در دید مردان
تو کردی فاش مر توحید جانان
چنانی پیش بین در اصل مانده
که حیرانی عجب دروصل مانده
چنانی پیش بین و دم زده تو
که کام عشق هستی بستده تو
چنانی پیش بین و راز دیده
که دلداری در اینجا باز دیده
چنانی پیش بین اندر یکی تو
که حق میبینی اینجا بیشکی تو
چنانی پیش بین و حق عیانت
که در یکی است این جمله بیانت
چنان واصل شوی اینجا یقین باز
که دیدی رازهای ما یقین باز
چنان واصل شوی در حق بیکبار
که یکسانست پیشت نقش پرگار
چنان واصل شدی مانند منصور
که در آفاق خواهی گشت مشهور
تو مشهوری و آگاهی بعالم
که اینجا میزنی دم در یکی دم
از آن دم یافتی سرّ اناالحق
نه باطل میزنی این دم ابر حق
زنی زیرا که بیچونی یقین یار
یکی میبینی اینجا جمله اغیار
ندیدی غیر جمله دیدهٔ تست
که میدانی که بیشک دیدهٔ تست
ندیدی غیر جمله یار دیدی
حقیقت در وصال کل رسیدی
ندیدی غیر حق دیدی بر خویش
محمد(ص) دیدهٔ تو رهبر خویش
ندیدی غیر دید مصطفی تو
از آنی در میانه با صفا تو
وصال جاودانی یافتی تو
که سوی مصطفی بشتافتی تو
وصال از اوست هر کس کاین نداند
یقین میدان که جز حق بین نداند
زهی سرور، زهی مهتر، زهی جان
توئی بیشک مرا هم جان و جانان
مرا بنمودهٔ اسرار تحقیق
ز تو دریافتم دلدار تحقیق
اگرچه کس نمیداند که چونم
تو میدانی که هستی رهنمونم
کسی کو رهنمونش می تو هستی
بلندی یابد او از سوی پستی
دوائی دردهای جان عشاق
توئی بیشک رسول اللّه در آفاق
دوای درد من کردی حقیقت
نمیگردم زمانی از شریعت
ره شرع تو بسپردم یقین من
که تا کردی در اینجا پیش بین من
کسی کز شرع پاکت روی برتافت
نمود عشق تو اینجا کجا یافت
ره شرعت وصال جاودانیست
خوشا آنکس که اندر شرع تو زیست
ره شرع تو آن عاشق که بسپرد
حقیقت در دو عالم گوی او برد
ره شرع تو آنکو دیده باشد
یقین دانم که صاحب دیده باشد
ره شرع تودیده انبیااند
حقیقت این سپرده اولیااند
بجزشرع تو در جانم نگنجید
که اندر او جمال جاودان دید
ز شرعت گشتم اینجاگاه واصل
همه مقصودهایم گشت حاصل
ز شرعت این زمانم یافته راز
شدستم در یکی انجام و آغاز
ز شرعت رخ نگردانم یکی دم
که به زین من ندیدم در دو عالم
ز شرعت همچو دریا گشت جانم
دمادم جوهر و در میفشانم
ز شرعت سالکان جان میفشانند
حکیمان نیز هم حیران بمانند
توئی اینجا حکیم درد عشاق
توئی اندر میان انبیا طاق
توئی دیده دمادم روی جانان
فکنده دمدمه در کوی جانان
توئی بیشک جمال یار دیده
ز عزت سوی ذات کل رسیده
مهین جملهٔ اینجا یقین تو
که دیدستی خدا عین الیقین تو
مهین انبیاء و اولیائی
نمیدانم دگر کلّی خدائی
دلادرمدح او جان میفشانی
کز او داری همه راز معانی
اگر تو مدح او گوئی همه عمر
کجا در راه او پوئی همه عمر
اگر صد سال مدحش گفته باشی
ز صد جوهر یکی ناسُفته باشی
چگوئی مدح او مدحش خدا گفت
که نام اوست با نام خدا جُفت
علیه افضل الصلوات میگوی
وجود او حقیقت ذات میگوی
ترا این بس بود در هر دوعالم
که میگوئی حقیقت این دمادم
ز توحیدش نظر کن این زمان باز
که دیدستی جمال جاودان باز
سوی حضرت شدی بیشک تو ساکن
ز هر تشویشها گشتی تو ایمن
ترا چون حق نمود اینجا رخ خود
دمادم دادت اینجا پاسخ خود
کنون شو شاد در اسرار معنی
که هستی مرد برخوردار معنی
جهانِ جان تو داری این زمان کل
یقین هستی بمعنی جان جان کل
ترا بنمود اینجا ذات خود او
بکرده فارغت ازنیک و بد او
دم این سر تو داری کس ندارد
یقین جانان تو داری کس ندارد
همه دارند بقدر خویش جانان
ولی این راز افتادست پنهان
میانِ اهلِ دل چون فاش گشتی
یقینِ نقش وهم نقّاش گشتی
از این مستی که داری در دل و جان
ز بهر راز هستی گوهر افشان
زهی گوهرفشانی که تو داری
زهی راز معانی که تو داری
از اینسان کس ندارد هیچ اسرار
که داری این زمان زین شیوه گفتار
همه ذرّات از گفتارت ای جان
یقین هستند اندر هست پنهان
چه گویم ای دل رفته ز پیشم
که این دم من ندارم هیچ پیشم
دلا آخر کجائی باز پس آی
وگر آمد گره زین عشق بگشا
دمادم عقل پیر اینجا بتدبیر
مرا آنجاکشد بیشک بزنجیر
جهانم میکند اینجای دربند
که ماندستم ز دستش سخت دربند
چنانم خوار میگرداند اینجا
که خواهد کردنم یکباره شیدا
گهی اندر گمان گاهی یقین است
گهی افتاده گاهی پیش بین است
گهی اندر خراباتست ساکن
گهی اندر مناجاتست ایمن
گهی اندر نمود زهد افتد
گهی یکبارگی پرده برافتد
دمادم مینماید هر صفت او
گهی در کفر و گه درمعرفت او
گهی در دین و گه کفر است کارش
چنین افتاد اینجا کار و بارش
ز دست دل شدم افگار اینجا
فروماندم شدم یکبار اینجا
یقین از جان جان دارم حقیقت
که سودا میدهد هر دم طبیعت
خور و خفت میکنم در سوی صورت
پدیداریم بیشک در کدورت
چو دیگر باز میگردم سوی جان
حقیقت روی بنمایند جانان
از این پس سوی صورت مینیایم
که رنج خود ز صورت مینمایم
از این صورت به جز سودا ندیدم
حقیقت جز دل غوغاندیدم
از این صورت چنان خوار و اسیرم
که جانانست بیشک دستگیرم
از این صورت بلا دیدم دمادم
نگشتم زو زمانی شاد و خرّم
از این صورت ندیدم هیچ راحت
بجز رنج وبلا و حزن و محنت
از این صورت همه مردان عالم
بلا دیدند اینجاگه دمادم
از این صورت نه اوّل آدم اینجا
بلا و رنج دید او دم دم اینجا
بجز معنی ندارم راحت خویش
که معنی مینماید قربتم بیش
بجز معنی نخواهم اندر اینجا
که معنی کرد جان جانم اینجا
چو معنی متّصل با ذات افتاد
رموز عشق اینجاگاه بگشاد
چو معنی پیشوای عاشقانست
حقیقت درگشای سالکانست
یقین از دید معنی میتوان یافت
که بی معنی نشاید جان جان یافت
یقین معنی است اسرار دل و جان
که از صورت شدست اینجای پنهان
چو معنی همچو جانان بی نشانست
ولی صورت در اینجا با نشانست
ز معنی و ز صورت بازگفتند
بسی تقلید با هم باز گفتند
کسانی کاندر این صورت بمانند
نمود عشق و معنی کی بدانند
نمود عشق و معنی بی نشانی است
بَرِ عشاق این راز نهانی است
نمود عشق صورت سالکانند
که ایشان راز نیکِ هر دو دانند
نمود عشق صورت یافت منصور
ز صورت گشت او یکبارگی دور
بمعنی زد اناالحق اندر اینجا
ولی صورت شدش اینجا بمعنی
تنش جان کرد و جان در تن نهانی
بگفت آنگاه او راز نهانی
تنش جان کرد و جان در تن بقا شد
به یک ره صورت اندر جان فنا شد
تنش جان کرد اندر دیده دلدار
به یک ره هر دو گشته ناپدیدار
تن و جان هردو محو یار گشتند
حقیقت درنهان دلدار گشتند
تن و جان هردو روی دوست دیدند
تن و جان روی جانان بازدیدند
تن و جان هر دو یکی گشت در ذات
فقالوا ربّنا ربّ السّموات
مر ایشانرا یکی دیدار بنمود
نمود هر دوشان کل ذات بنمود
شدند ایشان بیک ره جوهر کل
برستند از جفای و رنج وز ذلّ
دم دلدار چون یکی عیان شد
تن و جان بیشکی در حق نهان شد
نهان شد جان و تن اندر برِ یار
نمود عشق جانان شد پدیدار
نهان شد جان و تن جان با عیانست
ولی این راز هر کس میندانست
چو منصور آنچنان شد در حقیقت
برفتش ازمیان دید شریعت
طبیعت محو شد آنجا بیکبار
نمود عشق جانان شد پدیدار
نبُد منصور حق دیدار بنمود
درون و هم برون اسرار بنمود
اناالحق زد همی جمله شنودند
کسانی کاندر این واقف نبودند
مر او رامنع کردند از شریعت
نمیدیدند اسرار حقیقت
چنان مغرور بودند اندر اینجا
که او رادر جنون دیدند و سودا
مر او را میندانستند تحقیق
که حق میگفت اناالحق بهر توفیق
که ایشان را کند واقف ز اسرار
چنان بودند در صورت گرفتار
نمیدیدند راز حق درونش
همی گفتند کافتادش جنونش
جنونست آنچه او میگوید از خود
نه نیکست این بیان و هست این بد
جنونست اندر اینجا در دماغش
درون دل فرو مانده چراغش
جنونست اوفتاده در سر او
بَد است این حال و اکنون نیست نیکو
بیانش سخت بد افتاد اینجا
مر او را هست بیشک رنج وسودا
دماغش او خلل کرد است از جهل
شد اکنون او در اینجا خوار و نااهل
نگوید هیچکس او کو چنین گفت
یقین دانیم کو نِی از یقین گفت
چنین علمی که او را بود اینجا
جنونش ناگهی بر بود زینجا
جنونش ناگهی از ره بیفکند
بسر او رادرون چه بیفکند
جنونش در دل و جان زور کردست
دو چشم ظاهرش راکور کردست
جنونش بیخبر کردست در خویش
شده دیوانه و لایعقل از خویش
بباید ره گرفتن تا دوائی
کنیم او را که باز آید صفائی
دل او را از این سودای علّت
که افتادست اندر رنج و محنت
از این سودا مر او را وارهانیم
که ما احوال این شه نیک دانیم
همی گفتند از این شیوه سخنها
همی دانست منصور آن بیانها
حقیقت بایزید او را چو بشناخت
حجاب از پیش روی خود برانداخت
جمال بی نشان را یافت منصور
که سر تا پای او پاره شده نور
چنانش عاشق و سرمست کل یافت
نظر میکرد و او را هستِ کل یافت
حقیقت دید او را فرّ اللّه
که پیدا گشته بود آنجای آن شاه
حقیقت یافت با او آشنائی
که دیدش بیشکی سرّ خدائی
حقیقت چون نظر میکرد او دید
نمیزد دم ز سبحانی و توحید
حقیقت دید او را لامکانی
که دم میزد در آن راز نهانی
حقیقت دید او را آشنا یافت
عیانش دید دید مصطفی یافت
حقیقت یافت او را صاحب اسرار
بخود میگفت ما را هست دلدار
یقین دلدار این دیدست در خویش
حجاب اینجایگه برداشت از پیش
یقین خویش آنجا مینماید
دل و جان عزیزان میرُباید
یقین او واصل است و آمده کل
که بیرون مان کند از رنج وز ذلّ
یقین اوواصل است اندر نهانی
حقیقت حق او اندر نهانی
اناالحق میزند اندر دل او
گشادست اندر اینجا مشکل او
اناالحق میزند در جان او حق
مر این باشد حقیقت راز مطلق
از او اصل شوم اینجا مگر من
از او یابم در اینجاگه خبر من
از او واصل شوم بیشک من اینجا
که برگوید مرا سر روشن اینجا
از او واصل شوی کین راز جانست
خداوند زمین و آسمانست
درون جان او گویا شده یار
ولیکن ازتمامت ناپدیدار
درون جان او میگوید این سر
ببینم مر ورا صورت بظاهر
بطون اوست جانان رخ نموده
بیک ره صورت او در ربوده
اناالحق گوی صورت در میان نیست
که این گفتار او جز جان جان نیست
حقیقت جان جانانست این مرد
درونش در اناالحق هست او فرد
حقیقت جان جان گوید درونش
که او بودست اینجا رهنمونش
یقین بشناختم اکنون ورا باز
من این اسرار میگویم کرا باز
کنم پنهان و با شبلی بگویم
درون جان و دل با خود بگویم
که خواهندم بکردن بر ملامت
گرفتست این زمان بیشک قیامت
عوام الناس نادان و خرانند
جز او اسرار او بیشک ندانند
کجا داند کسی معنی این مرد
که هست او اندر اینجا صاحب درد
هر آنکو صاحب دردست داند
که او این صورت حرف از که خواند
هرآنکو صاحب دردست دیدست
که بیشک حق در او گفت و شنید است
مر این اسرار او را منکشف شد
نمود او بجانان متّصف شد
یکی میبیند این منصور اینجا
سراسر در عیان نور اینجا
یکی میبیند آن از جان شده پاک
حقیقت محو کرده آب با خاک
یکی میبیند و اندر یکی است
یقین دارد حقیقت بیشکی است
یکی دیدست در توحید اینجا
گذرکرد است ازتقلید اینجا
یکی دیدست کلّی بی نشان است
ز دید خویش بی نام و نشان است
یکی دیدست و یکرنگ است اینجا
یقین بی نام و بی ننگ است اینجا
یکی دیدست صورت ناپدید است
حقیقت این زمان در دید دیدست
یکی دیدست بیشک جمله را دوست
شدست اینجای مغزش جملگی پوست
یکی دیدست و در یکی قدم زد
وجود بود خود جمله عدم زد
یکی دیدست و دم زد در یکی او
فدا گشتست اینجا بیشکی او
یکی دیدست و سلطان گشت دایم
ز ذات کل شدست اینجای قائم
چو او یارست گفتارش خدایست
حقیقت این زمان عین لقایست
کنون تحقیق میدانم که یار است
ولیکن چون کنم چون بیشمار است
عوام الناس در غوغا فتادند
بیک ره سوی او سرها نهادند
نمیدانم کنون تا چون کنم من
که این غوغای تن بیرون کنم من
درون خانقه باید ببُردن
بدست این مریدانش سپردن
عوام از هر طرف آواره سازم
پس آنگه درد خود را چاره سازم
بسوی خانقه بردش نهان او
بکنجی در نشاندش جان جان او
مریدان بانگ زد با خلق بسیار
از اینجاگاه گشتند جمله آوار
سوی منصور شد در خانقه او
زمانی در نشستش پیش شه او
چنان منصور بد از شوق دلدار
اناالحق گوی اندر ذوق دلدار
که از هر دو جهان او بیخبر بود
که یارش جملگی اندر نظر بود
بجز جانان اباکس مینپرداخت
بیک ره ازنظر برقع برانداخت
اناالحق میزد اندر بایزید او
دمادم میشد اینجا ناپدید او
دگر پیدا نمیشد در بر دوست
یکی بُد مغز او تحقیق با پوست
یقین چون بایزید آنجا چنان دید
مر او را در میان راز نهان دید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن که به زبان فارسی است، به موضوعات عرفانی و فلسفی میپردازد و در آن به مسائلی مانند محبت الهی، شناخت خداوند، حقیقت وجود و ارتباط با معشوق الهی صحبت میشود. گوینده به این نکته اشاره میکند که خداوند به بندگان خود رحیم و کریم است و هیچ کس را ضایع نمیگذارد. او همچنین از اسرار وجود و معرفت سخن میگوید و تأکید میکند که واقعیات از پیش بر او روشن بوده و همه چیز در علم الهی نهفته است.
در این شعر، به مقام و جایگاه انبیا و اولیای الهی نیز اشاره شده و آنها را به عنوان واسطههای معرفت و حقیقت معرفی کرده است. قائل به این است که هر کس به دنبال حقیقت و شناخت خود باشد، میتواند به آگاهی و رستگاری دست یابد. همچنین تأکید میشود که نیکی و حسنات در جهان باعث نزدیکی به خداوند میشود و در نهایت، او به کسانی که نیکی کردهاند، پاداش میدهد.
پیام کلی متن، دعوت به درک عمیقتر از وجود و انس با خداوند و همچنین دوری از بدیها و ناپاکیهاست.
هوش مصنوعی: یکی به او خبر داد و گفت که از ابتدا سخن نیکو گفتی.
هوش مصنوعی: ما بزرگوار و مهربان و صبور هستیم، پس چگونه میتوانیم بندگان خود را نادیده بگیریم؟
هوش مصنوعی: ما به دستورات ابدی و دائمی دسترسی داریم و هر چیزی که دیگران فکر میکنند، در این لحظه وجود دارد.
هوش مصنوعی: ما باید آگاه باشیم که همه چیز پیش از این، در اینجا وجود داشته است، و هیچ شکی نیست که ما با بصیرت و دانایی به آن پی میبریم.
هوش مصنوعی: ما در دل همه انسانها حضور داریم، اما در این لحظه خود را مخفی کردهایم.
هوش مصنوعی: ما در خفا و در علن، همه ما هستیم و آنچه را که میبینیم، به نمایش میگذاریم.
هوش مصنوعی: ما به نیکی هر کسی نگاه میکنیم که در عالم هستی همچون پادشاهی برای ما از خود گذشتگی کند.
هوش مصنوعی: از انصاف من ظلمی نمیشود اگر بدانید که من میدانم که همه شما ضعیف هستید.
هوش مصنوعی: من هرگز ظلم نکردم، پس چگونه میتوانم عهد و پیمان آنها را بشکنم؟
هوش مصنوعی: همه در ابتدا مانند ذرات ریز بودند و اینگونه نبود که حالا به خود ببالند و مغرور شوند.
هوش مصنوعی: من میدانستم که همه اسرار تو را فاش میکند و مرگ، روز حساب و قیامت را به دنبال دارد.
هوش مصنوعی: من همه حالات آنها را به خوبی میشناسم و از این رو میدانم که حقیقت وجود من از ابتدا تا انتها یکی است.
هوش مصنوعی: در آن لحظهای که از وجود خودم در عالم الست صحبت کردم، به وضوح بیان کردم که چه چیزی را از قبل گفتهام.
هوش مصنوعی: هیچ یک از ظاهر و باطن نیستند، جز ذات من که در درون آنها نورهای روشنی وجود دارد.
هوش مصنوعی: در آغاز آفرینش، از خداوند پرسیدم که آیا من پروردگار شما نیستم؟ و همه موجودات، پاسخ مثبت دادند و به من رازهایشان را آشکار کردند.
هوش مصنوعی: در آن لحظه که آنها را به سوی خود میکشانم، به آنها نشان میدهم که در هر لحظهای از زندگی، به یقین به من نزدیک هستند.
هوش مصنوعی: همه گفتند که شیطان با ما سخن گفته و دستوراتی که داده را در اینجا اجرا کنند.
هوش مصنوعی: همه تصمیمات و فرامین ما از قبل مشخص شدهاند و تمام اسرار ما نیز قبلاً بیان شده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که فرمان من را نپذیرد، خود را در نظر او به گونهای نشان میدهم که شایستهاش باشد.
هوش مصنوعی: من در این قرآن سر و رازها را روشن میکنم و با آن به پیروزی خواهم رسید.
هوش مصنوعی: اگر تمام وجودم را فدای قرآن کنم، میتوانم تو را نجات دهم، اما از ترس روز قیامت نمیتوانم این کار را انجام دهم.
هوش مصنوعی: به بهشت میروم و او را نشان میدهم، تا ببیند که ما چگونه به وحدت و یگانگی رسیدهایم.
هوش مصنوعی: من نشان میدهم که چگونه است، زیرا من با تمام وجود او آشنایی کامل دارم.
هوش مصنوعی: اما لازم است که راز من را مطرح کنند، زیرا آنها در دل خود اسراری دارند.
هوش مصنوعی: افرادی که در آن لحظه حقیقت را دیدند، در همان زمان دوباره به آن حقیقت نگاه کردند.
هوش مصنوعی: در اینجا از ما خواسته شده که معانی را با واقعیتها مشاهده کنیم و درک کنیم.
هوش مصنوعی: هر کسی که در جستجوی ما باشد، در ابتدا او را معطل نمیکنیم.
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنبال ما بود، در زمانی که به دیدارمان شتافت، به ما دست یافت.
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنبال ما باشد، جانمان را برای او فدای میکنیم و در نهایت رازهای پنهان را به او خواهیم revealed.
هوش مصنوعی: هر کسی که از ابتدا خواهان ما بوده، باید مشکلاتش را در اینجا برطرف کنیم.
هوش مصنوعی: هر کسی که خواهان ما باشد، ابتدا و انتهای وجود ما را میبیند.
هوش مصنوعی: من در نهایت او را به خودم متصل میکنم و او را چون یک نقطه در دایرهام قرار میدهم.
هوش مصنوعی: به ناگاه او را به سوی خود میکشانم و این دنیا و آن دنیا را به او میبخشم.
هوش مصنوعی: میخواهم به خودم برسم و از دیدن خودم بهرهمند شوم، زیرا من از هر چیز دیگری که در اینجا هست، بیشتر خودم را میبینم.
هوش مصنوعی: من اگرچه به اینجا میآیم و در اینجا حضور دارم، اما نمیتوانم از خطرات و مشکلاتی که وجود دارد، ایمن باشم.
هوش مصنوعی: من میدانم که حقیقت همه چیز چگونه است، زیرا همیشه هم در باطن و هم در ظاهر وجود دارد.
هوش مصنوعی: کسانی را که دیدهام، وقتی رازشان را فهمیدم، به خاطر بدی آن رازها، از جایگاه و شان آنها ناامید و پریشان شدم.
هوش مصنوعی: من اینجا به آنها جزای خوب میدهم و همه چیز را تمیز میکنم، در حالی که آنها را در خون و خاک غوطهور میسازم.
هوش مصنوعی: من از ظالمین حق مظلومان را میگیرم، چون من در کنار کسانی هستم که به دوستانشان وفادارند.
هوش مصنوعی: من در اینجا به همه کسانی که به من آسیب رساندهاند، پاسخ میدهم، زیرا به خوبی میدانم که راز هر یک از آنها چیست.
هوش مصنوعی: اگر در اینجا کارهای ناپسند انجام داده باشند، باید همیشه در خفا و پنهانی باقی بمانند.
هوش مصنوعی: من آنها را در دوزخ عذاب میکنم، تا زمانی که به آخرین نفسهایشان برسند و تنها بخواهند از عذاب نجات یابند.
هوش مصنوعی: من در نهایت او را میبخشم و به یقین به او هدایت میدهم، این هدایت تنها از توفیق تو به دست میآید.
هوش مصنوعی: من به حقیقت او را به بهشت میبرم و مطمئنم که به مدد بختش به این مقصد میرسانمش.
هوش مصنوعی: من او را به بهشت میبرم و با احترام و لطافت بر تخت خود نشاندنش میخواهم.
هوش مصنوعی: کسی که کار بدی انجام میدهد، مانند خون میماند که در انتها بیاحترام و غیرقابل قبول است.
هوش مصنوعی: من بارها او را پنهان میکنم تا اینکه او را از نظر دور کنم، اما به هر حال او را میکشم.
هوش مصنوعی: من او را به آتش میکشم و اینجا برایت نشان میدهم که مرد را تا چه حد خوار میکنم.
هوش مصنوعی: من تصمیم گرفتهام که در پایان، با یک بار تصمیمگیری، همه چیز را ببخشم و دیگر ادامه ندهیم.
هوش مصنوعی: احوال دزدان برای من به وضوح قابل درک و روشن است و من به خوبی به حقیقت آن پی بردهام.
هوش مصنوعی: من بدی را هم پیش آنها میآورم، اما در مقابل نیکی، نیکی را نشان میدهم.
هوش مصنوعی: روزی کسی را ملاقات میکنم که انسان خوبی باشد و در گفتهام دروغی وجود نداشته باشد.
هوش مصنوعی: من تمام یقینها و باورهایم را از قرآن بیان کردم و همه اینها در عمق راز و معرفتی نهفته است.
هوش مصنوعی: در تمام آیات قرآن را برایت به نمایش گذاشتم تا بدانی که من از موضوعات غافل نبودهام.
هوش مصنوعی: من راز و رموز وجود هر کس را دیدهام، اما تنها از انبیا الهام گرفتهام و به آنها توجه کردهام.
هوش مصنوعی: کسی که در مسیر آنها قدم بردارد، دیگر از آلودگیهای دنیوی و ظواهر فانی دور نمیماند.
هوش مصنوعی: سیر و سلوک پیامبران در اینجا به معنای پایبندی به پیمانها و عهدهاست و او هیچ وقت عهد و پیمان خود را نمیشکند.
هوش مصنوعی: به جای آنکه در دیر (معبد) رازهایی را که گفتم، دوباره در انتها بگوید، اینجا چیزی نشنیدم.
هوش مصنوعی: بهانهای برای ما وجود ندارد؛ در نهایت، باید مرا بهجای خودت به سرانجام برسانی.
هوش مصنوعی: این حالت نشاندهندهی رازی است که در این مکان وجود دارد. حقیقت را با صدای بلند بیان کردم، و دوباره به راز این مکان اشاره کردم.
هوش مصنوعی: هر کسی که به من دستور دهد، به یقین من با او بدرفتاری میکنم و او را طرد میکنم.
هوش مصنوعی: ای شیخ دین، تو یکی هستی که ما به تمام خوبیها و پاکیها دست یابیم.
هوش مصنوعی: شما صفات و ویژگیهای ما را مشاهده کردهاید و حقیقتی را که شناختید، به ما سپردهاید تا ما به آن پایبند باشیم و به رهنمودهای دین عمل کنیم.
هوش مصنوعی: تو محبوب ما هستی در فضایی خاص و معنایی عمیق، و ما برای دوری از تو خود را به زحمت انداختهایم، چون تاجی که بر سر داریم.
هوش مصنوعی: تو در آغاز وصل، محبوب ما بودی که خود را بیدلیل معطل میکردی.
هوش مصنوعی: بر اساس قوانین و راهنماییهای پیامبر احمد، تو حقی را اعطا کردی و به این ترتیب بر سر تاجی گذاشتی.
هوش مصنوعی: من در ابتدا، از رحمت و بخشش برخوردار شدم و در این دنیا، سختیها و مشکلاتم را پنهان کردهام.
هوش مصنوعی: من از ابتدا و از آغاز آفرینش دل بر تو نهادهام و در هر مکان و زمان، همیشه یارت بودهام.
هوش مصنوعی: من در اینجا به خاطر شادی و خوشبختی، قدردانی میکنم و از ژرفای معانی و رازهای پنهان آگاهی پیدا کردهام.
هوش مصنوعی: در آغاز آفرینش، من لطف و مهری به تو بخشیدم و به تو مفاهیم عمیق و پنهان را عطا کردم.
هوش مصنوعی: ما به خوبی نمایان کردهایم که تو کار خود را به درستی انجام دادهای و از دیگران متفاوت هستیم.
هوش مصنوعی: اکنون من پردهات را در اینجا کنار زدم، نه مانند دیگران که آن را کنار میزنند.
هوش مصنوعی: به تو نشان دادهام که چگونه باید خودت را پنهان کنی تا دوباره خودت را بشناسی.
هوش مصنوعی: ما در اینجا هستیم و در این مجلس، بینایی تو را به وضوح میبینیم و به صحبتهایت گوش میدهیم.
هوش مصنوعی: تمام اسراری که اینجا مطرح شده، تو از ما بیان کردی و ما هم به تو منتقل کردیم.
هوش مصنوعی: حقیقت در قلب و وجود تو نهفته است، من همان کسی هستم که رازهای روشنی را به تو نشان دادم.
هوش مصنوعی: وقتی که مسیر دین محمد را انتخاب کردی، حقیقتجو را از میدان خودتان دور کردی.
هوش مصنوعی: تو در میدان فهم و معنا پیروز شدهای و از آن خود داری دانش و رازهای دین و ارزشهای تقوی.
هوش مصنوعی: تو مهرهای از وحدت را به دل عاشقان بردهای و در سراسر جهان به نام تو شناخته شدهای.
هوش مصنوعی: تو اسرار ما را پنهان کردی و گفتی که تمام حقیقت را به ما نگفتی.
هوش مصنوعی: تو در اینجا سلطنت و معنا را داری، امروز به خاطر عشق تنها به تو مربوط است.
هوش مصنوعی: هر کسی که به چهره ما نگاهی کند، از حالت واحدی که داریم، بر او اثر خواهد گذاشت.
هوش مصنوعی: ما او را مانند تو به خلسه و سرمستی میبریم به گونهای پنهانی که هرگاه او سخن بگوید، به عمق مفاهیم منتقل شود.
هوش مصنوعی: من در زندگیام به تو بدم را به خاطر خودم نشان دادم، تا اینکه خودم را از نوعی خودشکنی رها کنم و تو را به آرامش واقعی برسانم.
هوش مصنوعی: همه چیز به نفع ما نشاندهندهی مسیر است و همه از راز ما و وضعیت تو آگاهی دارند.
هوش مصنوعی: همه با ما آشنایی دارند و از تاریکی به روشنایی رسیدهاند.
هوش مصنوعی: لحظهای در اینجا فریاد زدم که نشان از آزادی عمیق معنای آن دارد.
هوش مصنوعی: تمام وجود مرا فدای تو کردند، زیرا هیچ کس دیگری مانند تو در این دنیا دیده نشده است.
هوش مصنوعی: در خراسان هیچ کس دیگری مانند تو وجود ندارد، زیرا تو به راحتی کارهای سخت را آسان کردی.
هوش مصنوعی: هیچ یاری نیست که مانند تو پاک و خالص باشد، و هیچ شاهی نیست که مانند تو در دوستی و یاری کردن باشد.
هوش مصنوعی: هیچکس مانند تو در زخم و رنج نیست که در میان دانشمندان و اهل علم افتاده باشد.
هوش مصنوعی: دیگری مانند تو وجود ندارد که شخصیتی واقعی داشته باشد و بر پایه آن، عشق ما را به وضوح درک کند.
هوش مصنوعی: در میان روزگار کسانی مانند تو دیگر وجود ندارند، که تو تنها فهم عمیق را به دست آوردی و نامی جاودان از خود بر جای گذاشتی.
هوش مصنوعی: هیچ کسی به اندازه تو دردی که داری را تجربه نکرده است؛ تو تنها کسی هستی که میتوانی معنای این درد را به خوبی درک کنی.
هوش مصنوعی: در مسیر دین و پرهیزگاری، انسانهای نیکوکار و پاکدامن وجود دارند که در نظر ما، نیازمندان واقعی و حقیقی هستند.
هوش مصنوعی: در مسیر دین و پرهیزگاری، سخن مگو از عالمانی که به یقین رسیدهاند.
هوش مصنوعی: من قدردانی کردم و با محبت گفتم که سخنانم را در این رازها بشنو و پیامی که دارم را درک کن.
هوش مصنوعی: پیام من را بشنو و به خاطر خودت به ما نیز فکر کن و ما را فراموش نکن.
هوش مصنوعی: ای کسی که دیانت تو خالص و پاک است، پیام من را بشنو. تو همچون آدمی هستی که نیت و اندیشهاش صاف و روشن است.
هوش مصنوعی: تو پاک و بیآلایش از تقوا هستی و از دنیا و مشکلات آن کاملاً گذشتهای.
هوش مصنوعی: تو پاک و بی آلایش هستی، هم از نظر ظاهر و هم از نظر باطن، که باعث شدی از شرّ جن شکست بخوردی.
هوش مصنوعی: تو از درون و بیرون پاک و خالص هستی و مثل دیگران که در اینجا زبون و بیارادهاند نیستی.
هوش مصنوعی: تو رازهای ما را از قرآن میدانی، زیرا کسی مانند تو در متن و دلایل وجود ندارد.
هوش مصنوعی: تو رازدار ما هستی و ما هم که در این لحظه به وضوح با تو ملاقات داریم.
هوش مصنوعی: کسی که مانند تو در اینجا علم و دانش را به نمایش گذاشت، به فردی دانا تبدیل شد.
هوش مصنوعی: در آنجا همه را خواستاریم و در پایان، نیازهایشان را برآورده خواهیم کرد.
هوش مصنوعی: در زمانی که ما آگاه باشیم، در این مکان آزادی را برای همه خواهیم شناخت.
هوش مصنوعی: هر فردی با توجه به تواناییها و ظرفیت خود، به دیگران نزدیک نمیشود و به آنها نزدیکتر نیست.
هوش مصنوعی: افرادی هستند که در ابتدا با ذات ما آشنا شدند، اما این دیدار و شناخت فقط ظاهری است.
هوش مصنوعی: درخواست میکنم از مردمی که ما را ببینند تا اینجا تنها شوند.
هوش مصنوعی: من تجربهام از دیدن چهره آنان را با شما در میان میگذارم، چرا که به خوبی از رازها و ویژگیهای آنان آگاه هستم.
هوش مصنوعی: از من خواستند که خودم را بشناسم، و من به همه افراد نشان دادم که عزت و موفقیت را به دست آوردهام.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی ما را دیدند، متوجه شدند که ما وجود داریم و همواره یکتایی وجود ما ادامه دارد.
هوش مصنوعی: آنچه که ما پنهان کرده بودیم، از آنها آشکار شد، زیرا آنها در اینجا به شدت در حال آشفتگی و سردرگمی بودند.
هوش مصنوعی: با ما خوش بودند و بر بلایی، حقیقت را نوشیده و هر گونه بیرحمی را تحمل کردهاند.
هوش مصنوعی: راه ما پر از درد و رنج است، اما هر کسی که این را درک نکند، نیازی به بیان آن ندارد و تنها به بازی با کلمات میپردازد.
هوش مصنوعی: راه ما پر از رنج و مشکل است و تنها کسی میتواند از این راه عبور کند که بتواند به راحتی دست و پاهایش را از آن جدا کند.
هوش مصنوعی: من با کسانی که دردمندند، رابطهای خاص دارم. گاهی مسیر زندگیام پایین و گاهی بالا میرود.
هوش مصنوعی: کسی که مسیر ما را دیده، اینجا فقط به خاطر تقلید نیامده است.
هوش مصنوعی: من هر کسی را که بخواهم آگاه میسازم و هر چه در نظر دارم، آن را از او پنهان میکنم.
هوش مصنوعی: من به خوبی از خود مرد مؤمن آگاه هستم، زیرا حقیقت او را میشناسم.
هوش مصنوعی: من از درد و رنج مؤمنان آگاه هستم و همزمان خود را در مقام بزرگی مییابم.
هوش مصنوعی: در اینجا هر کسی که دچار مشکل و رنج است، من به او توجه و محبت میکنم و به او ایمان دارم که او هم فردی خاص و منحصر به فرد است.
هوش مصنوعی: هر کسی که در اینجا باشد و اسرار را بداند، میخواهم او را به دیگران معرفی کنم تا شخصیت و وجودش نمایان شود.
هوش مصنوعی: هر کسی که در اینجا حضور دارد، عاقبت او را در مصیبت و رنجی که دارم، نشان میدهم.
هوش مصنوعی: در اینجا هر کسی که باشد، من خوشیهای او را نشان میدهم و هر لحظه ناخوشیهایش را نادیده میگیرم.
هوش مصنوعی: هر کسی که ما را در این مکان ببیند، از من نیز احترام و بزرگمنشی را مشاهده خواهد کرد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در اینجا به رازم گوش میسپارد، مانند پیامبران هوشمند و با درک کامل است.
هوش مصنوعی: من او را به مقام closeness و نزدیکی میرسانم و به او نشان میدهم که چگونه از ابتدا تا انتهای مسیر را طی کند.
هوش مصنوعی: در اینجا میخواهم به او نشان دهم که مانند آفتاب از آسمان میدرخشم.
هوش مصنوعی: بگذار تا با تو ملاقات کنم و تو مرا در تمام ابعاد و رازهای خود ببینی.
هوش مصنوعی: من به او نور ابدی میبخشم و از دیدگاه خودم وسیع و روشنایی را به او هدیه میزنم.
هوش مصنوعی: من به او بهشتی ابدی میدهم تا در آن جا بتواند رویایی ابدی از دیدار من را تجربه کند.
هوش مصنوعی: اکنون ای آقای بزرگ ما، به راستی ما را بشناس و تمام ویژگیهای ما را مورد توجه قرار بده.
هوش مصنوعی: جز من هیچکس را در عالم نبین که صاحب یقین باشد؛ هر چه میبینی، تنها ظاهری است و حقیقتی در آن نیست.
هوش مصنوعی: به جای تمرکز بر من و صحبتهایم، به نکات عمیق و پنهانی که در کلامم نهفته است توجه کن.
هوش مصنوعی: من در اینجا حاضرم و از بالا و پایین به تو نگاه میکنم. ای پروردگار، تو را میشناسم و به قدرتت آگاه هستم.
هوش مصنوعی: من در اینجا حضور دارم و نظارهگر تو هستم. من در دوران و هویت تو، همیشه همراهت هستم.
هوش مصنوعی: من در اینجا همواره در جستجوی تو هستم و از رازها سخن میگویم، هر لحظه از جنبههای پنهان این رازها پرده برمیدارم.
هوش مصنوعی: در دل تو اینجا هم نهان است، اما من در بیرون به تو حقیقت خود را نشان میدهم و تو را به راهی هدایت میکنم.
هوش مصنوعی: جز خودم هیچ کس را در این مکان نبین، زیرا برای من کعبه و معبد هیچ تفاوتی ندارند و هر دو یکسان هستند.
هوش مصنوعی: با تو عشق بازی نکن، خواهش میکنم ما را در این بازی نیاور.
هوش مصنوعی: دوستت داریم و میدانیم که تو نیز ما را دوست داری.
هوش مصنوعی: ما را رازی پنهان بوده که تو باید بگویی.
هوش مصنوعی: با تو چنین است که برای ما خوشایند بوده است، حالا ببین که این اسرار چه زیبا در هم تنیده شدهاند.
هوش مصنوعی: در ابتدا، ما را رازی بود که آن را با تو در اینجا در میان گذاشتم.
هوش مصنوعی: ما اینگونه با تو راز جستجو را در میان گذاشتیم، که به خاطر تو به ما اینجا نعمت موفقیت و پیروزی عطا شد.
هوش مصنوعی: به دیگران بگو که هر وقت در جمع هستید، از حقیقتهای واقعی و عمیق صحبت کنید.
هوش مصنوعی: بگو به افرادی که در مجلس نشستهاند، رازی از ما را بیان کن و اینجا نشاندهنده سرباز ماست.
هوش مصنوعی: بگو که ما نیز جزء اهل مجلس هستیم و خود را به این صورت معرفی میکنیم.
هوش مصنوعی: در درون دلهایشان آگاهیم که ما در وجود شما راز و حقیقتی نهفتهایم.
هوش مصنوعی: اکنون پیروی کنید از دستورات ما تا امروز و فردا خوشحال و شاداب باشید.
هوش مصنوعی: به یاد داشته باشید آنچه را که اینجا گفتم، زیرا ما این موضوع را بیان کردیم و من نیز آن را شنیدم.
هوش مصنوعی: ما همه به خوبی راز شما را میدانیم و برای شما افتخار و سربلندی بیشتری فراهم میکنیم.
هوش مصنوعی: اکنون در کار ما همت کنید و تلاش خود را در استقامت و استمرار در این امر بگذارید.
هوش مصنوعی: من شما را از عذاب و جدایی نجات خواهم داد.
هوش مصنوعی: من به شما بهشت و زیباییهای جاودان و مکانهای دلچسب را میبخشم و از دیدن زیباییهای مخصوص لذت میبرم.
هوش مصنوعی: من شما را به دیدن جاودانگی می رسانم و از هر چیز خوب و بدی رهایتان می کنم.
هوش مصنوعی: در اینجا از ما انتظار میرود که همانطور که میتوانیم و در حد توانمان، وظایف و اطاعتهایمان را به جا آوریم.
هوش مصنوعی: در این مکان از شما خواسته میشود که دستورات را به درستی اجرا کنید، زیرا به خاطر شما این همه تلاش و زحمت کشیدهایم.
هوش مصنوعی: نگاهی به این زمان کن که اینجا جایی برای ماست و هر جملهای را که بیان کنیم، معلوم و مشخص خواهد شد.
هوش مصنوعی: برای شما، ما را خلق کردیم و از میان همه موجودات، شما را برگزیدیم.
هوش مصنوعی: من به خاطر شما به شما عزت و ارادت بخشیدم، ولی در واقعیت، خودم را به شما میدهم.
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا نیکی کنیم و اعمال خوب انجام دهیم، این کارها موجب پاداش و خوشیهای ما خواهند شد.
هوش مصنوعی: کسی اینجا آمد و به ما کمک کرد تا از عذابی که در آن بودیم رهایی یابیم.
هوش مصنوعی: هر کس در اینجا اعمال نیک انجام دهد، از ابتدا برای او پاداشی در اینجا خواهد بود.
هوش مصنوعی: همه کارهای خوب انجام دهید و با دیدی نیک به زندگی نگاه کنید، تا در دنیای خوب و خوشایندی زندگی کنید.
هوش مصنوعی: امروز در اینجا نیکی کنید، زیرا این کار باعث موفقیت شما در آینده خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر همه به یکدیگر خوبی کنند و از کارهای بد دوری کنند، این محیط پر از روشنی و خیر خواهد شد.
هوش مصنوعی: هر کسی که ما را ببیند، به حقیقت ما پی میبرد و جز خوبی نمیکند و رفتار نیکی با ما دارد.
هوش مصنوعی: به خانه و دنیای آخرت توجه کن و با خوشحالی زندگی کن. در این دنیا، کارهای خوب را انجام بده تا نام نیکی برای خود بر جای بگذاری.
هوش مصنوعی: کاش که تو اقدام به پخش نیکنامی کنی، زیرا خداوند به درستی میداند که در اینجا حقیقت چه چیزی است.
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که در اینجا رازهای عمیقی از حقیقت وجود دارد که آن مرد باتجربه و دانا به ما منتقل کرده است.
هوش مصنوعی: از ارتباط و یکپارچگی این مفاهیم، در اینجا گوهرهای اسرار بزرگ جمعآوری شدهاند.
هوش مصنوعی: از یکپارچگی، اینجا نمایش داده شده است؛ کسی جز صاحب اسرار نمیداند این گفتار به چه معناست.
هوش مصنوعی: از یکپارچگی، اینجا توضیحی درباره حقیقت مؤمنان داده شده و نشانهای از آنها به نمایش گذاشته شده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که رازهای خدا را حفظ کند و به آنها احترام بگذارد، همواره در این دنیا فردی صبور و پایدار خواهد بود.
هوش مصنوعی: هر کسی که کار نیکو انجام دهد، در این دنیا مقام و جایگاهی را از جانب خداوند خواهد یافت.
هوش مصنوعی: فقط با مردم به خوبی رفتار کن و مراقب باش که نیکی را از دیدن افراد ستمگر و قدرتمدار دریافت نکن.
هوش مصنوعی: فقط کار نیک انجام بده تا خوبیهایت به خودت بازگردد. به این مفهومها فکر کن.
هوش مصنوعی: احکام و اصول دین را به خوبی به خاطر بسپار و هیچگاه سخنان عاشقان را فراموش نکن.
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر چیزی سختی و زحمت میکشد، در نهایت به پاداش و ثمرهای دست مییابد. اگر به تلاشی دست نزنی، هیچگاه به آن پاداش نخواهی رسید.
هوش مصنوعی: تمام اهل خانواده ما وقتی که به سختی و رنج دچار شدند، در نهایت به حقیقت و گنجی دست یافتند.
هوش مصنوعی: تمام کسانی که دلهای حساسی دارند، زحمتها و سختیهایی را متحمل شدند، اما در نهایت به خواستهها و آرزوهای خود رسیدند.
هوش مصنوعی: تمام کسانی که به عشق و محبت علاقهمند بودند، در پایان کار، چهره محبوبشان را در اینجا دیدند.
هوش مصنوعی: همه کسانی که به دل و روحشان توجه دارند، به اصل و حقیقت رسیدهاند و از راه راست، به هدف خود دست یافتهاند.
هوش مصنوعی: در این مکان واقعاً حقیقتی وجود دارد که به انسانها داده شده است، به طوری که هم یقین، یعنی اطمینان، و هم ظهور و وجود چیزها قابل مشاهدهاند.
هوش مصنوعی: سر، وقتی منصور را در اینجا دید، به یقین گفت که من حق را قضایم. این جمله به شهرتش رسید.
هوش مصنوعی: در فرآیند آفرینش، نفسی از او به اینجا فرستاده شده است که صدای او را به گوش میرساند.
هوش مصنوعی: به سخن مردان نپرداز و خود را بیهوده معطل نکن، وگرنه در جستجوی حقیقت و روشنایی سردرگم و بلاتکلیف خواهی ماند.
هوش مصنوعی: در اینجا به کسی هشدار داده میشود که نخواهد که در این مکان صحبت کند، زیرا در آینده حقایق و ویژگیهای واقعی همه چیز آشکار خواهد شد.
هوش مصنوعی: بهتر است هرگز در مورد مردان بیمورد صحبت نکنی تا زمانی که بفهمی چرا این همه بیملاحظه جلو میروی.
هوش مصنوعی: زمانی که مردان در حضور تو، ناگهان با چهرهای بیپرده و بیحجاب خود را نمایان کنند، نشان از قدرت و اهمیت توست.
هوش مصنوعی: در آن زمان که انسانها به حقیقت واقعی دست مییابند، شریعت و قوانین را باید به خوبی رعایت کنند.
هوش مصنوعی: در آن لحظهای که مردان واقعی وارد میشوند، زنان باید تمام حجابها و موانع را از خود بردارند.
هوش مصنوعی: زمانی که مردان در لحظات خاص و مهم به سر میبرند، زنان نیز در پسزمینه حضور دارند، اما نه به صورت ظاهری و نه به لحاظ معانی واضح.
هوش مصنوعی: در لحظهای که مردان به کمال خود میرسند، زن نیز به خوبی و زیباییاش آشکار میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که مردان در حال تلاش و کوشش هستند، تو به وضوح میتوانی ببینی که آنها در آن لحظه چه میکنند و آنها در واقع به اول و آخر خود هویدا میگردند.
هوش مصنوعی: زمانی که مردان در آن لحظهای که زن، از اشراف و بزرگان، زیباییات را به نمایش میگذارد، در حرکتاند. در این جا، زیبایی تو جان و روح را زنده میکند.
هوش مصنوعی: وقتی زیباییات ناگهان ظاهر میشود، دوست واقعیات به طور کامل ناپدید میشود.
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی تو ناگهانی نمایان شود، دوست، واقعیت به عمق وجودیاش تبدیل میشود و همه چیز ظاهری و سطحی به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی تو نمایان شود، دیگر هرگز در اینجا غریبهها را نخواهی دید.
هوش مصنوعی: وقتی جمال و زیبایی تو نمایان شود، از وجود خود رها میشوی و آزاد میگردی.
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی تو به نمایش گذاشته شود، راز عشقورزان را خواهی دید، در حالی که تو در این دنیا بینظیری.
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی تو به نمایش درمیآید، شادی به سراغت میآید و از قید و بند خود آزاد میشوی.
هوش مصنوعی: زیبایی محبوب، به طوری پنهان، تو را به گونهای تحت تأثیر قرار میدهد که تمام وجودت را از دست میدهی.
هوش مصنوعی: زیبایی محبوب به وضوح مشخص است، اما وقتی دل عاشق به آن نگاه میکند، دیگر نمیتواند خود را کنترل کند و دلش پر از عشق و شیدایی میشود.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که انسان باید ابتدا خود را بشناسد و نقاط قوت و ضعف خود را ببیند. فقط وقتی که خود را به درستی درک کرد، میتواند به درک عمیقتری از رازهای زندگی و جهان دست پیدا کند.
هوش مصنوعی: دل من از گفتن رازها و اسرار عاشقانه گیج و سرگردان شده است، چون نمیتوانم از دیدن یارم صحبت کنم و این موضوع برایم سخت است.
هوش مصنوعی: بسیار گفتهاند و در نهایت، او دچار عشق و جنون شده و در آخر با گفتن حقیقتی نمایان و رسوا شده است.
هوش مصنوعی: همه افراد او را از رفتن به این مسیر نهی کردند و تمام موجودات هم با او به مخالفت پرداختند.
هوش مصنوعی: این رازهای پنهان را به راحتی در یک لحظه میتوانند بر ملا کنند و تو را خرد کنند.
هوش مصنوعی: کسی که عاشق است، در برابر مشکلات و چالشها ترسی ندارد، اما همیشه در فکر و نظر آن محبوب خود است.
هوش مصنوعی: آدم باهوش و هوشیار، از آتش به دور میماند و نمیتواند به جز دیدن معشوقش، به چیزی دیگر توجه کند.
هوش مصنوعی: آدم با هوش و زنده به حقیقت وجودش پی میبرد، که جز خودش هیچ چیزی نمیبیند و فقط به معشوق یا محبوبش توجه دارد.
هوش مصنوعی: اما جان او همچنان پابرجاست، چون دلش در ثبات و پایداری است.
هوش مصنوعی: دل و جان هر دو به حضور خداوند نزدیکاند و نباید فکر کنیم که از یکدیگر جدا هستند.
هوش مصنوعی: دل و جان در اینجا حاضرند و وجود دارند، اما به طور واقعی و محسوس قابل مشاهده نیستند.
هوش مصنوعی: به یقین میتوانی تشخیص دهی که در اینجا دوستی وجود دارد؛ زیرا حقیقت وجودی انسان، همچون مغز درون پوست، واضح و آشکار است.
هوش مصنوعی: به یقین اینجا خودت را بشناس؛ تو در جان و بدن خود، جلوهای از وجودت را به نمایش گذاشتهای.
هوش مصنوعی: همانطور که در دل و جان تو، فقط اوست که حقیقت خود را به نمایش میگذارد، در صحبتهایت نیز فقط اوست که نمایان است.
هوش مصنوعی: همه میگویند که او در اینجا است وقتی که او را ببینی، اما واقعاً او در اینجا به صورت آشکار دیده نمیشود.
هوش مصنوعی: همهی دیدارهای او در اینجا وجود دارد، به درون جان و دل نگاه کن که او یکی است.
هوش مصنوعی: نور او در تمام جهان وجود دارد، اما هیچکس از وجود او در اینجا آگاهی ندارد.
هوش مصنوعی: همه چشمها به یک دیگر مینگرند و درک واقعی از بینایی دارند.
هوش مصنوعی: کسی هست که میداند حال این شخص در اینجا چگونه است؛ زیرا بیرون او با درونش یکی است و تفاوتی ندارد.
هوش مصنوعی: آیا کسی هست که بداند معشوق چگونه به تمام وجودش نگاه کرده است و خود را به طور کامل در او میبیند؟
هوش مصنوعی: اگر تو را ببینند، خود را در آن تصویر خواهی یافت و اگر نه، چگونه میتوانی خود را ناظر بر جهان بدانید؟
هوش مصنوعی: به خودت توجه کن و در نگاهت زیبایی ابدی را ببین.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی محبوبت را بهتر ببینی، به درون چشمانش نگاه کن و او را به درستی درک کن.
هوش مصنوعی: اگر شخصی با دل و بصیرت در اینجا حضور داشته باشد، با دقت و توجه نگاه کن تا بتوانی چهره او را ببینی.
هوش مصنوعی: اگر کسی به جز او را نبینی، در واقع در عمق ایمان و یقین خود، با چشمی روشن به حقیقت وجود او نگاه کن.
هوش مصنوعی: اگر کسی دلسوز و مهربان باشد، باید دل خود را حفظ کند تا بتواند به زودی عشقی واقعی و پایدار پیدا کند.
هوش مصنوعی: وقتی محبوبت به تو نگاه میکند، تو هم نگاهی به او بینداز و دل خودت را از دیدن زیباییاش مطمئن کن.
هوش مصنوعی: به دل بگو که محبوب درون وجودش حضور دارد و به حقیقتی یگانه تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: به دل بگو که زندگی در تو نهفته است، اما جان فقط به حرفها و شنیدهها توجه کرده و از واقعیت غافل است.
هوش مصنوعی: خبر بده که وقتی حقیقت را بشناسیم، دل به یقین میرسد و آن گاه واقعیات را با چشمان خود خواهیم دید و جانها نیز از آن دل بهرهور میشوند.
هوش مصنوعی: دل تو جان توست و جان تو یکتا است. محبت و دوستی هم کاملاً مشهود و هم پنهان، در حقیقت همهاش از آن یک وجود است.
هوش مصنوعی: دل تو جان است و جان تو در عشق گم شده، پس چرا تو اینجا سرگردانی؟
هوش مصنوعی: دل تو همان جان توست و ناگهان جان تو به دل تو تبدیل میشود. اگر تو در اینجا شاه را ببینی، این تغییر را خواهی یافت.
هوش مصنوعی: در دل تو زندگی نهفته است و جان و دل هر دو یک حقیقت هستند. در چهره محبوب خود، این دو را فراتر از هر چیز دیگری ببین.
هوش مصنوعی: دل تو جان است و جان و دل هر دو ویژگیها و صفات هستند، و واقعیت این است که هر دو از ذات این موجود نشأت میگیرند.
هوش مصنوعی: دل تو مانند جان است و جان و دل در حقیقت خود یکی هستند و تنها کسی که به معرفت دست یافته، این را میداند.
هوش مصنوعی: وقتی دل به جان محبوب میپیوندد، هر دوی آنها به راحتی به هم میرسند و به هم متصل میشوند.
هوش مصنوعی: محمد(ص) زمانی که دل و جان را یکی کرد، خدا را در دل و جان خود به روشنی مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: دل و جان او در واقعیت به هم پیوست و این حقیقت در ظاهر او به وضوح نمایان شد.
هوش مصنوعی: دل و جان او در دو جهان یکی بود و او همواره از این راز سخن میگفت.
هوش مصنوعی: دل و جان او یکی شد و خدا به این حالت او نظر کرد و از این دید که او از ابتدا تا انتها را در وجود خود دارد.
هوش مصنوعی: دل و جان او یکی شد و در نتیجه، حقیقت وجود او در عین حال که مطابق با شریعت است، آشکار گردید.
هوش مصنوعی: دل و جانش را به نمایش گذاشت، پس او واقعیات را به یقین دریافت. جان او، جان جانها بود.
هوش مصنوعی: دل و جان او در واقع نمایانگر تمام هستی است، به یقین میدانی که او حقیقت وجود خود را مشاهده کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی دل و جانش در یک دیدار به هم متصل شدند، از آن لحظه به بعد به حقیقتی جاودانه دست یافت.
هوش مصنوعی: وقتی دل و جانش یکجا جمع میشود، مانند این است که از مرزهای زمانی و مکانهای بزرگ فراتر میرود و به جایگاه بالایی قدم میگذارد.
هوش مصنوعی: وقتی دل و جان او به یکدیگر پیوند خوردند، در عمق وجود من نیز داستان و معانی او را بازگو کرد.
هوش مصنوعی: وقتی دل و جانش به حقیقت پیوست، تمام خواستههای ما برآورده شد.
هوش مصنوعی: دل و جان او تماماً پر از عشق معشوق است، فقط کسی میتواند این را درک کند که دلش بیدار و آگاه باشد.
هوش مصنوعی: دل و جان او، نمادی از عشق و عاشقان است و من از عمق وجودم در تأسیس این عشق، داستان و توضیحات زیادی دارم.
هوش مصنوعی: در اینجا، دل و جان او به شکل واقعی خود بیدار شده و به حقیقت پی میبرد. این اولین باری است که او به این شناخت عمیق دست مییابد.
هوش مصنوعی: دل و جان او تمام رازها را فاش کرد و همه چیز را از دیدن محبوبش بیان کرد.
هوش مصنوعی: او با یک لحظه، تمام وجود و عشقش را به من نشان داد و جان من را در اینجا به خود گرفت.
هوش مصنوعی: دل و جان او را به خوبی شناخت و یکباره همه چیزش را به او سپرد.
هوش مصنوعی: دل و جانش وقتی اینجا را دید، به حقیقت پی برد و از دیدار معشوقش به حقیقت وجودش رسید.
هوش مصنوعی: او با دل و جان خود نشان داد که ناگهان منصور را به دار میزنند.
هوش مصنوعی: هر که دل و جان خود را بشناسد، اگر دو عالم هم با او دشمن باشند، از هیچکدام نمیترسد.
هوش مصنوعی: دل و جان او به طور قطع دارای زیبایی و عمق خاصی است که از رازها و اسرار درونی زندگی سرچشمه میگیرد.
هوش مصنوعی: جان و دل من فدای خاک پای اوست، چون این مکان در دل و جانم صفایی دارد.
هوش مصنوعی: در این مکان، جانم به وضوح نمایان شده است و از اوست که همه رازهای معانی را دارم.
هوش مصنوعی: وقتی حقیقت را دیدم، قلبم پر از عشق و جانم در حال پرواز شد. آن زمان راز دین و شریعت را درک کردم.
هوش مصنوعی: دل من پر از عشق او شد و جانم در محبتش جان تازهای گرفت؛ هنگامی که ناگهان زیبایی او را دیدم، به بقا و دوام عشقش پی بردم.
هوش مصنوعی: دل من برای او جان گرفته و جان من به خاطر او عاشق شده است، ای سالک، اکنون راهت را به سوی او بگشا.
هوش مصنوعی: در دل هر جمله وجود جانها، پیامبر (مصطفی) حضور دارد و او در این مکان به وضوح و به طور آشکار حضور دارد.
هوش مصنوعی: کسی که به عمق این معانی پی نمیبرد، جز فردی راستگو و درستکار نیست. در اینجا، چون زندیق (کسی که به اصول دین اعتقاد ندارد) نمیتواند این رموز را درک کند.
هوش مصنوعی: کسی باید باشد که بداند جان و دل خود را برای او نثار میکند.
هوش مصنوعی: کسی باید باشد که عشق را در اینجا ببیند و درک کند.
هوش مصنوعی: شخصی باید وجود داشته باشد که پاکی درونش تمام ویژگیها و جزئیات را به نمایش بگذارد.
هوش مصنوعی: کسی باید باشد که در یک نگاه او را بشناسد و به خاطرش در اینجا سجده کند.
هوش مصنوعی: اکنون اگر انسان از این سر (حقیقت) آگاه شود، تمامی اسرار معانی برای او روشن خواهد شد.
هوش مصنوعی: برادر، به معانی و آموزههای پیامبر (مصطفی) دقت کن و از قوانین و دستورات او در زندگی امروز خود بهره ببر.
هوش مصنوعی: اگر شریعت پیامبر را ببینی، به یقین در این مکان، رازی از تو فاش خواهد شد.
هوش مصنوعی: محمد به مقام و جایگاهی دست یافته که فراتر از دنیای مادی و محدودیتهای آن است و به همین خاطر او برترین است.
هوش مصنوعی: محمد (ص) در این مکان به کمال خواهد رسید و وجود او در اینجا به تمامیت خواهد رسید.
هوش مصنوعی: حقیقتی که از جان انسان آگاه است، به خوبی به اسرار و موفقیتهای او پی برده است.
هوش مصنوعی: خداوند از ابتدا تا انتهای وجود انسان، او را با لطف و رحمت خود حمایت کرده است، بدون هیچ قید و شرطی.
هوش مصنوعی: زیبایی او باعث شد که همه چیزهای نوشته شده از آن سرچشمه بگیرد و تمام آفریدهها تحت تأثیر او قرار گیرند.
هوش مصنوعی: وقتی نوشتههای او به وضوح دیده شد، او در این مکان جان و روح جهانی پیدا کرد.
هوش مصنوعی: همه انسانها در این جهان به نوعی به وجود احمد (پیامبر اسلام) وابستهاند و او در این دنیا به خوبی و نیکی از بدیها تمایز قائل شده است.
هوش مصنوعی: تمامی موجودات در جهان دارای روح و جان هستند و به طور قطع میتوان گفت که وجود واقعی و مطلقی در عمیقترین درک و یقین آنان وجود دارد.
هوش مصنوعی: از او متصل شو و حقیقتش را پیدا کن، زیرا من به یقین میگویم که موفقیت نیز از آن تو خواهد بود.
هوش مصنوعی: ای مسافر، به حقیقت رسیدن را از او بخواه، زیرا او دارای راز و عمق وجود محبوب است.
هوش مصنوعی: نمیدانم چگونه محمد (ص) صاحب راز است، اما او حقیقت را به طور واضح و به روشنی مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: نمیدانم چگونه است که محمد(ص) رهبر و پیشوایی است که من از او یقین را به وضوح مشاهده کردهام.
هوش مصنوعی: نمیدانم چطور محمد (ص) را به حقیقت وصل شدم، اما از او حقیقتی را که به دست آوردم، احساس میکنم.
هوش مصنوعی: نمیدانم چگونه محمد (ص) خداوند را مشاهده کرد، اما وقتی که من را دید، آن پادشاه من را دید.
هوش مصنوعی: نمیدانم چگونه محمد معشوق را در حالی که در درونش است، دید؛ مانند خورشیدی که درخشان و تابان است.
هوش مصنوعی: در دل من، او حضور دارد و در اینجا نیز همان طور که بدون شک جان من، وجود اوست.
هوش مصنوعی: در خواب چهرهای از محبوب را دیدم و وقتی بیدار شدم متوجه شدم که وجودم دیگر احساس نمیشود و ناپدید شده است.
هوش مصنوعی: وقتی به حقیقت وجود نگاه کردم، درک کردم که همه چیز از اوست و او آغاز و پایان همه چیز است.
هوش مصنوعی: او تنها خود اوست و گفتههای او را هیچکس جز مردان با ایمان نمیداند.
هوش مصنوعی: محمد (ص) در درون خود نوری از حقیقت را مشاهده کرد و از آن نور فهمید که او صاحب قرآن است.
هوش مصنوعی: محمد(ص) حقیقت و راز آیه "قل هو الله" را در وجود خود و با ظهور آن در وجودش مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: شخصی در اینجا میگوید که در این زمان، در اینجا هیچکس حضور ندارد و خود او فقط سخن میگوید.
هوش مصنوعی: حقیقت سخن گفت و بیان کرد که از معانی و تفاسیر دور باشید؛ زیرا حقیقت خود را تنها در واقعیت میتوان مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: اگر حق در ظاهر باشد، به معنای آن است که در دنیا و آخرت این موضوع را درک و تجربه میکند.
هوش مصنوعی: به یقین پی ببر، اگر کسی در درک یقین است، شایسته است که جز محمد (پیامبر اسلام) کسی دیگر را نبینی.
هوش مصنوعی: جز پیامبر (مصطفی) کسی را در مسیر حقیقت نمیتوان یافت که بتواند به درباره سلطنت و پادشاهی واقعی توضیح دهد.
هوش مصنوعی: ای دل، در اینجا جز پیامبر (مصطفی) را نبیند، زیرا این جا محلی است که یقین و یقینیت از او حاصل شده است.
هوش مصنوعی: ای جان، جز پیامبر که در این مکان دلانگیز دیدهای، چیز دیگری را ناتوان از بیان مکن.
هوش مصنوعی: جز پیامبر، هیچ کس در دو جهان قادر به نشان دادن حقیقتها نیست و همواره از او دانشهای عالی و واقعی جاری است.
هوش مصنوعی: فقط نام محمد را ببر و بدان که او معنای واقعی آگاهی و آگاهیدهی است.
هوش مصنوعی: اگر راز را بشناسی، جز مصطفی (پیامبر اسلام) را مبرم نخوان. چرا که او حقیقت را به وضوح نشان میدهد.
هوش مصنوعی: من از اینجا میدانم که او در هر دو جهان، همیشه آگاه و دانا است.
هوش مصنوعی: وقتی که دل من به حقیقت دست یافت، اینجا بود که او به من رسید و به حقیقت پیوستم.
هوش مصنوعی: به جز احمد، هیچکس را در این مسیر نپسند که بتواند اسرار نهان را به تو بگوید.
هوش مصنوعی: ای عطّار، تو چهرهی احمد را دیدی و به همین خاطر به مقام منصور و مؤیّد رسیدی.
هوش مصنوعی: لحظهای را که در این مکان میگذرانید، به یاد بیاورید که وجود شما پر از زیبایی و روح الهی است.
هوش مصنوعی: در لحظهای که حقیقت را از زبان احمد شنیدی، به آرزوی دل خود رسیدی.
هوش مصنوعی: از یک مسیر عبور نکن و تنها به یک مقام دست نیاب، بلکه درک عمیقتری از حقیقت و رازهای وجودی معشوق داشته باش.
هوش مصنوعی: اینجا معنایی را پیدا کردی که درک آن، نشاندهندهی شناخت عمیق و کشف اسرار بزرگ است.
هوش مصنوعی: هرچند که تو ظاهری نداری، اما معناهایی عمیقی در دل تو نهفته است که پیوسته در خفا بیان میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که دم منصور در اینجا به صدا درآمد، مطمئناً حال و هوای اینجا با غم تو متفاوت است.
هوش مصنوعی: دو جهان در تو شگفتزدهاند، زیرا تو تجلی حقیقت را به نمایش گذاشتهای.
هوش مصنوعی: دو جهان در تو دچار شگفتی هستند و فرشتگان نیز در مورد تو سخن میگویند.
هوش مصنوعی: دو جهان به خاطر تو متحیر و در حال تماشا هستند و از تمام چیزها فقط تو را مینگرند.
هوش مصنوعی: جز محبوب واقعی، در این مکان هیچ چیز دیگری را نمیتوانی با اطمینان مشاهده کنی.
هوش مصنوعی: تو چنان پیشبینی میکنی در نهایت کار که ناگهان همه چیز روشن و نمایان شود.
هوش مصنوعی: به گونهای که تو به این وضوح در دل مردان به تفسیر و بیان توحید معشوق پرداختهای، دیگران نیز از درک آن ناتوانند.
هوش مصنوعی: تو آن چنان در درک حقیقت باقی ماندهای که شگفتی و سردرگمیات در ارتباط و پیوستگی به او واضح است.
هوش مصنوعی: تو چنان درک و دانش داری که گویا همواره به رازهای عشق وآرزوها آگاهی و به آنها پرداختهای.
هوش مصنوعی: تو به گونهای میاندیشی و اسراری را مینگری که در اینجا، آرامش و تسکینی مشاهده میکنی.
هوش مصنوعی: به گونهای به نظر میرسد که تو میتوانی در اینجا حقیقت را ببینی، بالاتر از آنچه که دیگران میبینند.
هوش مصنوعی: تو آنچنان دقیق و روشنعقلی که در حقیقت، این سخنِ تو و مشاهدهات یکی است.
هوش مصنوعی: اگر به حقیقت و معنا برسید، به روشنی متوجه خواهید شد که رازهای ما چه هستند، و این آگاهی برای شما روشن خواهد شد.
هوش مصنوعی: به گونهای به حقیقت و اصل وجود نزدیک میشوی که مانند یک دایره، شکل و تصویر است، و هر نقطه آن برای تو یکسان خواهد بود.
هوش مصنوعی: تو به قدری به مقام و معرفت رسیدی که مانند منصور، در جهان شناخته خواهی شد و نامت بر سر زبانها خواهد افتاد.
هوش مصنوعی: تو معروفی و دنیا از کار تو خبر دارد، اما در همین جا که هستی، فقط صدایی از خودت بلند میکنی.
هوش مصنوعی: از آن لحظه که راز حق را شناختهای، دیگر نمیتوانی به باطل سخن بگویی. اکنون، ابر حقیقت بر تو سایه افکنده است.
هوش مصنوعی: زنی که به خاطر نداشتن اطمینان نسبت به عشق و محبتش به او، تصور میکند که اینجا فقط بیگانگان و دیگران هستند.
هوش مصنوعی: نیازی نیست که کسی چیز دیگری را ببیند یا بداند؛ فقط کافیست به چشمان تو نگاه کند، زیرا همه چیز از طریق چشمان تو درک میشود.
هوش مصنوعی: اگر در کنار معشوق قرار نگیری، حقیقت را نخواهی دید و به درک کامل از معاملات زندگی نخواهی رسید.
هوش مصنوعی: تو در زندگیات تنها حقیقت را دیدی و محمد (ص) را به عنوان راهنمای خود شناختهای.
هوش مصنوعی: تو در میانهٔ صفا و زیبایی، جز دیدن جمال مصطفی چیز دیگری نمیبینی.
هوش مصنوعی: تو به وصال ابدی دست یافتی چون به سمت پیامبر اکرم شتافتید.
هوش مصنوعی: هر کسی که بداند که وصال و نزدیکی به حقیقت تنها از اوست، به یقین میداند که تنها کسانی که به حق و حقیقت نگاهی عمیق دارند، این را درک میکنند.
هوش مصنوعی: تو همیشه مایهی خوشحالی و سرور منی، و به راستی که تو بزرگترین و عزیزترین هستی. بیشک تو جان من و محبوب من هستی.
هوش مصنوعی: معنای این بیت به این شکل است: من از تو رازهای جستجو و تحقیق را آموختم و از تو عشق و محبت را دریافت کردم.
هوش مصنوعی: هرچند هیچکس از حال من با خبر نیست، تو به خوبی میدانی که من به تو نیاز دارم و راهنمای من هستی.
هوش مصنوعی: کسی که راهنمایی شود، به کمال و موفقیت میرسد و از جایگاه پایین به ارتفاع و مقام بلند میرسد.
هوش مصنوعی: تو Remedy دردهای عمیق عاشقان هستی، بدون شک تو پیامآور خداوند در جهان هستی.
هوش مصنوعی: تو با حقیقت به من درمان دادهای، اما من در زمانی از قوانین و مقررات دور نمیشوم.
هوش مصنوعی: من اطمینان دارم که راه دین و شرع را به تو سپردم، چرا که تو در اینجا به نیکی آینده را پیشبینی کردی.
هوش مصنوعی: کسی که از قوانین پاک تو سرپیچی کرد، عشق تو را در اینجا کجا پیدا کرده است؟
هوش مصنوعی: راهی که به وصال و پیوستگی ابدی میرسد، به خوبی و شادی است. خوشا به حال کسی که در پیروی از دستورات تو زندگی کند.
هوش مصنوعی: راه دین این است که عاشق، حقیقت را در دو جهان تسلیم کند و در این صورت او پیروز خواهد شد.
هوش مصنوعی: کسی که با ایمان و یقین به مسیر دین گام بردارد، میدانم که بصیرت و درک عمیقی دارد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که راه و مسیر دین و شریعت از سوی پیامبران مشخص شده و در واقع، این حقایق و آموزهها به دست اولیا و بزرگان دین حفظ و منتقل شده است.
هوش مصنوعی: به جز قوانین و تعالیم تو، هیچ چیز دیگری در وجودم جا نمیگیرد، زیرا فقط در آن، زیبایی ابدی و بینظیر را مشاهده کردم.
هوش مصنوعی: به خاطر قوانین و اصولی که رعایت کردم، به این نقطه رسیدم و حالا تمام هدفهایم به نتیجه رسیدهاند.
هوش مصنوعی: از قوانین این زمان به درک عمیقی رسیدهام که در آن به پیوندی میان آغاز و پایان دست یافتهام.
هوش مصنوعی: من هرگز از اصول و قوانین دین خود دور نمیشوم، چرا که در هیچ دنیایی، آنچه را که از زیباییهای حقیقت میدانم، نمیتوانم فراموش کنم.
هوش مصنوعی: جانم همچون دریا وسعتی یافته و پیوسته در حال جریان و تلاطم است و من این جوهر وجودم را مانند شراب میریزم و به دیگران میدهم.
هوش مصنوعی: دربارهی اصول و مسیرهای معنوی، کسانی که در این راه هستند، جان خود را فدای هدف میکنند و حتی حکیمان نیز در برابر این عمق حیرتانگیز باقی میمانند.
هوش مصنوعی: تو در اینجا حکیم عشقهای پر درد هستی و در بین پیامبران، تو بهترین هستی.
هوش مصنوعی: تو همیشه با چشمانت در حال تماشای محبوب خود هستی و در هر لحظه، در محله محبوب تو در حال عبور و مرور هستی.
هوش مصنوعی: تو به راستی زیبایی یاری هستی که به خاطر بزرگی و شرافت، به مقام عالی و بینظیر رسیدهای.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هر چیزی که در این مکان میبینی، یک حقیقت و واقعیت واضح است و تو خودت به وضوح وجود خدا را تجربه کردهای.
هوش مصنوعی: من نمیدانم که دیگران چه کسانی هستند، اما تو را بزرگترین پیامبر و ولی خدا میدانم.
هوش مصنوعی: به هنگامی که در ستایش او جان میدهی، باید توجه داشته باشی که تمام اسرار و معانی را از او دریافت کردهای.
هوش مصنوعی: اگر تو تمام عمر را صرف ستایش او کنی، در کدام مسیر به سوی او قدم برمیداری و چه فایدهای دارد؟
هوش مصنوعی: اگر صد سال هم از او تعریف کنی، باز هم از صد ویژگیاش، یکی را هم نتوانستهای کامل بیان کنی.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانی ستایش او را انجام دهی در حالی که خود خداوند او را ستوده و نامش با نام خداوند در کنار هم قرار دارد؟
هوش مصنوعی: وجود او به معنای حقیقی خود، بهترین اشکال عبادت را میطلبد و برتر از همه نمازهاست.
هوش مصنوعی: این برای تو کافی است که در هر دو جهان بگویی حقیقت را به طور مداوم.
هوش مصنوعی: به زیبایی و یکتایی او دقت کن، زیرا اکنون دوباره آن زیبایی ابدی را مشاهده میکنی که پیشتر نیز دیده بودی.
هوش مصنوعی: به سوی خدا رفتی و یقیناً در آرامش و امنیت بسر میبری و از هر نگرانی و اضطرابی دور شدهای.
هوش مصنوعی: چون خداوند تو را در اینجا با چهرهی خود نشان داد، هر لحظه به تو پاسخ خود را میدهد.
هوش مصنوعی: اکنون شاد باش در عمق اسرار و مفاهیم، زیرا تو انسانی هستی که از درک و فهم عمیق برخوردار هستی.
هوش مصنوعی: این زمان، تو تمام هستی و روح جهان را در بر داری و این موضوع برایت کاملاً واضح و بدیهی است.
هوش مصنوعی: اینجا وجود تو به من نشان داده شد و او از نیک و بد آزاد است.
هوش مصنوعی: تو نفسِ خود را داری، کسی به یقین نمیداند، جانانِ تو را هم کسی نمیشناسد.
هوش مصنوعی: هر کسی به اندازه خودش محبوبیتی دارد، اما این موضوع همچنان یک راز باقی مانده است.
هوش مصنوعی: زمانی که در میان انسانهای با احساس و عمیق، رازها و حقایق روشن شدند، آثار و تصورات بیاساس و بیقاعده رنگ باختند و نمایان شدند.
هوش مصنوعی: از این شوق و شور و حالتی که در دل و جانت وجود دارد، به خاطر راز زندگی و وجود، مانند جواهر بدرخش.
هوش مصنوعی: چقدر زیبا و گرانبها هستی که این همه معنی و نشانه در وجود تو نهفته است.
هوش مصنوعی: هیچکس به اندازه تو رازهایی ندارد، زیرا تو اکنون به این شیوه صحبت میکنی.
هوش مصنوعی: همه ذرات وجود از کلام تو، ای عزیز، به ایمان رسیدهاند و در واقعیت پنهان هستند.
هوش مصنوعی: ای دل، چه بگویم از موضوعی که بگذشت و دیگر در کنارم نیستی، زیرا در این لحظه هیچ چیزی ندارم که از پیش بگویم.
هوش مصنوعی: ای دل، کجایی؟ برگرد و اگر عشق تو را به گره انداخته، آن را باز کن و راه حلش را پیدا کن.
هوش مصنوعی: به طور مداوم، عقل من در اینجا با تدبیر و هوشیاری من را به سمت آنجا میکشاند و به طور قطع، مرا به زنجیر خواهد کشید.
هوش مصنوعی: دنیا مرا به جایی محدود کرده است که نمیتوانم از چنگال او رهایی یابم و همچنان در این بند و زنجیر گرفتارم.
هوش مصنوعی: این وضعیت به قدری مرا حقیر و ذلیل میکند که ممکن است یکباره دچار جنون و دیوانگی شوم.
هوش مصنوعی: گاهی انسان در حالتی از شک و تردید قرار دارد و گاهی به یقین میرسد. گاهی در موقعیتی دچار شکست است و گاهی پیشرفت و موفقیت را تجربه میکند.
هوش مصنوعی: گاهی در مجالس با حال و هوای شاد و آزاد به سر میبرد و گاهی در خلوت و راز و نیاز به عبادت مشغول است.
هوش مصنوعی: گاهی انسان در ظاهر به دوری از دنیا و زهد متوجه میشود و گاهی ناگهان پردهها کنار رفته و حقیقت نمایان میشود.
هوش مصنوعی: هر لحظه مشخصهای از او نمایان میشود؛ گاهی در کفر و گاهی در شناخت و معرفت او دیده میشود.
هوش مصنوعی: گاهی در مسیر دین قرار میگیرد و گاهی هم از آن منحرف میشود؛ سرنوشت او چنین رقم خورده است که اینجا در کار و زندگیاش گرفتار این دو وضعیت است.
هوش مصنوعی: از دل نگران و آشفتهام رها شدم و اکنون در اینجا ماندهام. دوباره و یک بار دیگر در این مکان توقف کردهام.
هوش مصنوعی: من از عشق و حقیقت هستی آگاهی دارم که هر لحظه به من شور و هیجان میبخشد.
هوش مصنوعی: من در کنار چهرهام، همواره روز و شب را میگذرانم، و حقیقتاً در دل تاریکیها زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: وقتی که دوباره به سوی حقیقت برگردم، معشوق خود را در آنجا نمایان میبینم.
هوش مصنوعی: از این به بعد به زیباییها و جلوههای ظریف توجه میکنم، چرا که در کنار آنها درد و رنج خود را محسوستر احساس میکنم.
هوش مصنوعی: از این شکل و ظواهر، تنها جنون و شور و اشتیاق را دیدهام و حقیقت واقعی را جز در دل پر سر و صدا نیافتهام.
هوش مصنوعی: از این چهره و حال خود تا حدی ذلیل و گرفتار شدهام که به یقین محبوب من به کمکم خواهد آمد.
هوش مصنوعی: مدام در حال تحمل درد و رنج هستم و هرگز نتوانستهام از آن جدا شوم، هیچگاه برای مدتی طولانی شاد و خوشحال نبودهام.
هوش مصنوعی: من از این دنیا هیچ راحتی ندیدم جز رنج، درد و غم و سختی.
هوش مصنوعی: تمام مردان دنیا در این مکان دچار درد و رنج شدهاند و به همین خاطر همیشه در حال ناله و فریاد هستند.
هوش مصنوعی: از این چهره، نه تنها آدم اول در اینجا رنج و سختی را تجربه کرد، بلکه او هر لحظه در اینجا درگیر مشکلات است.
هوش مصنوعی: به جز معنا و مفهوم واقعی زندگیام، هیچ آرامشی ندارم، و این معناست که باعث میشود نزدیکی به محبوبم را بیشتر احساس کنم.
هوش مصنوعی: به جز مفهوم، در اینجا چیز دیگری نمیخواهم، زیرا که جان من تنها در معنای حقیقی خود اینجا حضور دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که مفهوم به ذات و حقیقت نزدیک شد، رازهای عشق در این مکان روشن و آشکار شد.
هوش مصنوعی: معنی عشق، به عنوان رهنما و هدایتگر عاشقان، در واقع حقیقت را برای سالکان و جویندگان راه روشن میکند.
هوش مصنوعی: به یقین میتوان دریافت که بیمعنی بودن در زندگی، باعث نمیشود که به حقیقت وجودی خود و معنای جان نزدیک شویم.
هوش مصنوعی: یقین، مفهوم عمیق و پنهانی است که در دل و جان ما وجود دارد و از ظاهر و ظواهر دنیای بیرون فراتر میرود.
هوش مصنوعی: معنا مانند محبوبی است که نشانی ندارد، اما چهره و ظاهر آن در اینجا قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در مورد مفهوم و ظاهر چیزها، بسیار صحبت و تبادل نظر شده است. افراد به بررسی و تقلید از یکدیگر پرداختهاند و در مورد این موضوع به شیوهای مشترک بحث کردهاند.
هوش مصنوعی: کسانی که در چنین حالتی باقی بمانند، نمیتوانند عشق و معنای واقعی آن را درک کنند.
هوش مصنوعی: عشق در ظاهر خود را نشان میدهد، اما در باطنش نشانهای ندارد. برای عاشقان، این یک راز عمیق و پنهان است.
هوش مصنوعی: عشق در چهره کسانی که در راه سیر و سلوک هستند، نمایان است، زیرا آنها به راز خوب هر دو عالم آگاهند.
هوش مصنوعی: عشق به شکل و جلوهای درآمد که منصور از آن صورت جدا شد و به یکباره از آن گذشته و دور شد.
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی اشاره میشود که حقیقت عمیق و واقعی به صورت ظاهری و ملموس در آمده است. به عبارتی، حقیقتی که باید درک شود، حالا به شکلی قابل مشاهده در دنیا وجود دارد.
هوش مصنوعی: بدن جان را رنج داد و وقتی که جان در درون بدن آرامی یافت، رازهای ناگفتهای را بیان کرد.
هوش مصنوعی: تن انسان جانش را پذیرا شد و جان در این بدن دوام یافت. به یک راه، شکل ظاهر در جان، زوال پیدا کرد.
هوش مصنوعی: جان فردی در چشمان محبوبش با شدت و غم پنهان شده و هر دو به یکباره ناپدید میشوند.
هوش مصنوعی: تن و جان هر دو در عشق محبوب غرق شدند و راز عشق در دل محبوب پنهان شد.
هوش مصنوعی: تن و روان هر دو به تماشای معشوق خود پرداختند و دوباره جان و تن به یادآوری زیباییهای محبوبشان مشغول شدند.
هوش مصنوعی: تن و جان در حقیقت یکی شدند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانهاست.
هوش مصنوعی: دیدار یکی از آن دو موجب شد که هر دو تمام وجود خود را نشان دهند.
هوش مصنوعی: ایشان در یک مسیر قرار گرفتند و از زحمات و رنجهایی که کشیدند، به جوهر حقیقی خود رسیدند و از ذلت و سختیها عبور کردند.
هوش مصنوعی: زمانی که حضور دلدار بهوضوح نمایان شد، جان و تن انسان بهطور پنهانی در عشق و محبت او غرق شدند.
هوش مصنوعی: جان و جسم من در آغوش محبوب پنهان شد و عشق محبوب به وضوح آشکار گردید.
هوش مصنوعی: جان و تن از هم جدا شدهاند و حقیقت در دسترس همه نیست. فقط عدهای به این راز پی بردهاند.
هوش مصنوعی: چنانکه منصور به حقیقت رسید، قوانین و ظواهر شرع را از میان برداشت و از آنها فراتر رفت.
هوش مصنوعی: در آن مکان، طبیعت ناگهان ناپدید شد و عشق معشوق به وضوح نمایان گردید.
هوش مصنوعی: منصور حق، حقیقت و اسرار را هم در درون خود و هم در بیرون به نمایش گذاشت و نمایان کرد.
هوش مصنوعی: همه کسانی که در این موضوع آگاهی نداشتند، به محض شنیدن این جمله که "من حق هستم"، به آن واکنش نشان دادند.
هوش مصنوعی: او را از پیروی قوانین منع کردند و نتوانستند رازهای حقیقت را ببینند.
هوش مصنوعی: آنها آنقدر در خود غرق و مغرور بودند که او را در حالی که دچار جنون و افکار پریشان بود، مشاهده کردند.
هوش مصنوعی: در مورد او نمیدانستند که حقیقت چه میگوید، زیرا حقیقت میگوید من همان حق هستم، برای همین توفیق به تو داده شده است.
هوش مصنوعی: این افراد به رازها و نکتههای پنهان واقف بودند، اما در ظاهر به گونهای دیگر به نظر میرسیدند و در ظواهر دنیوی گرفتار شده بودند.
هوش مصنوعی: آنها نمیدیدند که حقیقتی درون او وجود دارد و فقط میگفتند که او دیوانه شده است.
هوش مصنوعی: آنچه او میگوید، حرفی دیوانهوار است و نشاندهنده نیکویی او نیست؛ بلکه بیان او زشت و ناپسند است.
هوش مصنوعی: این جا حالت عجیبی وجود دارد؛ در درون ذهن او، شعلهای از احساسات و افکار در دلش خاموش شده است.
هوش مصنوعی: دیوانگی او سبب شده که حالتی ناخوشایند را تجربه کند و این وضعیت لحظهای که در آن به سر میبرد، مناسب نیست.
هوش مصنوعی: او به سختی میتواند خود را بیان کند و در اینجا به وضوح میگوید که رنج و اندوه بسیاری دارد.
هوش مصنوعی: او به خاطر جهل و نادانی خود به حالتی خوار و ناچیز رسیده است.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیگوید کسی که این گونه سخن میگوید، باید مطمئن باشیم که او از روی یقین و آگاهی صحبت میکند.
هوش مصنوعی: این شخص با دانشی که دارد، ناگهان به حالت دیوانگی درآمد و از اینجا رفت.
هوش مصنوعی: ناگهان دیوانگی او را به زمین میزند و در درونش چه چیزی را بیفکند.
هوش مصنوعی: عشق و جنون او در دل و جانش چنان قدرتمند است که دو چشمش را به حالت کوری کشانده است.
هوش مصنوعی: او از حالت طبیعی خود بیخبر شده و به خاطر عشقش به دیوانگی و بیعقلی دست زده است.
هوش مصنوعی: برای بهبود وضعیت او، باید مسیری را در پیش بگیریم تا بتوانیم به درمانش بپردازیم و او را به روزهای خوب و خوش بازگردانیم.
هوش مصنوعی: دل او به دلیل این خیال و فکر، دچار رنج و سختی شده است.
هوش مصنوعی: ما او را از این فکر و خیال رها خواهیم کرد، زیرا که ما به خوبی از وضعیت این پادشاه آگاهیم.
هوش مصنوعی: آنها میگفتند که منصور از این نوع سخن گفتن، اطلاعات زیادی به دست میآورد.
هوش مصنوعی: وقتی بایزید حقیقت را شناخت، موانع و حجابها را از جلوی چشمان خود کنار زد.
هوش مصنوعی: منصور زیبایی خاصی را مشاهده کرد که تمام وجود او با نور احاطه شده بود و نمود این زیبایی به گونهای بود که نمیتوانست آن را با گفتار بیان کند.
هوش مصنوعی: او به شدت عاشق و خوشحال بود و با تمام وجود به او نگاه میکرد و در آن لحظه او را کامل و بینقص میدید.
هوش مصنوعی: حقیقتی که او مشاهده میکرد، به گونهای نمایان شده بود که گویی آن پادشاه در آن مکان وجود دارد.
هوش مصنوعی: حقیقت را تنها کسی درک میکند که به او نزدیک شود و در او نشانههای الهی را ببیند.
هوش مصنوعی: حقیقت وقتی به تماشای خود پرداخت، متوجه شد که هیچ نشانهای از صفات الهی و یگانگی در خود ندارد.
هوش مصنوعی: او به حقیقتی دست یافته بود که در مکانی نامشهود و پنهان، در حال بیان رازهایی عمیق و نهانی بود.
هوش مصنوعی: حقیقتی که در چشم او نمایان بود، او را با واقعیت آشنا کرد و با دیدن آن حقیقت، شناختی از مصطفی به دست آورد.
هوش مصنوعی: او که دارای اسرار و معرفت است، به خودش میگوید که دلدار و یار ما نیز موجود است.
هوش مصنوعی: عشق واقعی را میتوان در دل معشوق یافت، اما باید موانع و حجابهای ذهنی را کنار زد تا این دید روشن شود.
هوش مصنوعی: مطمئن شو که در آنجا دل و جان عزیزان خود را نشان میدهی و از آنها محافظت میکنی.
هوش مصنوعی: اطمینان او به حقیقت رسیده و به تمامیت رسیده است، به طوری که ما را از رنج و ذلت رها میکند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که یقین و دانش واقعی، در عمق و پنهان حقیقت وجود دارد. حقیقت حق نیز به طور باطنی و نه آشکار در درون وجود انسان نهفته است.
هوش مصنوعی: دل او از حقیقت پر شده و اینجا برای او مشکلی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: حق در وجود او تأثیر میگذارد و این حقیقت، کلید راز مطلق است.
هوش مصنوعی: من اینجا به دنبال خبر خودم هستم، مگر اینکه از او سرنخی پیدا کنم.
هوش مصنوعی: به خاطر او به مقام وصال میرسم، مطمئناً من در اینجا هستم که او به من میگوید: "سرنوشت روشن تو اینجاست."
هوش مصنوعی: اگر به او متصل شوی، این راز در عمق جانت نهفته است؛ او صاحب زمین و آسمان است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در دل او عشق و یاری پیدا شده، اما در واقع آن یار از همه جا غایب است.
هوش مصنوعی: در دل او میگوید که من این سر را ببینم، اما او را فقط به صورت ظاهری میشناسم.
هوش مصنوعی: دلها و جانها در برابر معشوق جلوه کردهاند، و به یک طریق، چهره او دلها را تسخیر کرده است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وقتی کسی به حقیقت عمیق و ژرفی میرسد، دیگر ظاهر و صورت ظاهری مهم نیست. سخن او تنها از عمق وجودش سرچشمه میگیرد و بیانگر حقیقتی بزرگتر از شکل و صورت است.
هوش مصنوعی: این مرد حقیقتی عمیق و روحانی دارد که در درون او حقیقت وجود او را شکل داده است. او یک فرد خاص و برجسته است که با این درک عمیق از وجود، جان جانان را در خود دارد.
هوش مصنوعی: وجود حقیقی انسان، در درونش صدایی دارد که او را به سمت حقیقت راهنمایی میکند.
هوش مصنوعی: اکنون که به حقیقت و شناختی عمیق دست یافتهام، این رازها را فقط به کسی میگویم که شایستهی شنیدن آنها باشد.
هوش مصنوعی: من رازهای خود را پنهان میکنم و در دل و جانم با خود حرف میزنم و به شبلی میگویم.
هوش مصنوعی: بر این کار که میخواهم انجام دهم، برای سرزنش و ملامت آماده شدهام و این زمان بهروشنی نشاندهندهی قیامت است.
هوش مصنوعی: مردم عادی نادان و بیخبرند و جز او هیچکس از اسرار او آگاهی ندارد.
هوش مصنوعی: کسی نمیداند که این مرد چه معنایی دارد، چون او در اینجا در حال تجربهی درد و رنج است.
هوش مصنوعی: هر کسی که درک و احساس عمیقتری دارد، میداند که این سخن به چه چیزی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در زندگی مشکلات و دردهای زیادی را تجربه کرده باشد، به یقین میتوان گفت که او حقایق را درک کرده و فهمیده است.
هوش مصنوعی: این رازها برای او آشکار شد و او با ویژگیهای جانان توصیف گردید.
هوش مصنوعی: کسی در اینجا منصور را میبیند که تمام وجودش پر از نور است و آشکارا در این مکان حضور دارد.
هوش مصنوعی: کسی که حقیقت را به طور واقعی درک کرده، به قدری از دنیا و مادیات فاصله میگیرد که به نوعی مانند آب و خاک در هم میآمیزد و در این اتحاد، خود را از سر و صداها و زواید دنیوی آزاد میسازد.
هوش مصنوعی: یک نفر حقیقت را در یک چیز میبیند و مطمئن است که حقیقت فراتر از آنچه که میبیند وجود دارد.
هوش مصنوعی: کسی در اینجا به درک و فهم توحید رسیده و دیگر از تقلید و پیروی از دیگران عبور کرده است.
هوش مصنوعی: شخصی را دیدهام که تمام وجودش بدون علامت و نشانه است، و او از نگاه خود به دنیا بینام و بینشان به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: اینجا کسی وجود دارد که فقط یک بار دیده میشود و همواره در یک شکل و شمایل است. در این مکان، بیهیچ نام و نشانی، همه چیز به روشنی و صداقت است.
هوش مصنوعی: کسی تماشا کرده که چهرهای ناپیداست، و واقعیت این زمان در دیدگاه او آشکار است.
هوش مصنوعی: یکی از افراد به وضوح متوجه شده است که همه چیز را باید دوست داشت، اما در عمق فکرش تنها سطحینگر است و از حقیقت غافل است.
هوش مصنوعی: کسی وجود خودش را در وجود دیگری مشاهده کرد و از این طریق گفت که وجود تنها صفتی از عدم است.
هوش مصنوعی: یک نفر چیزی را مشاهده کرده و در مورد آن صحبت کرده است، در حالی که خود را فدای آن چیزی کرده است که آنجا وجود دارد.
هوش مصنوعی: کسی که به حقیقت وجودی دست یافته و به مقام سلطنت رسیده، همیشه از ذات بیکران الهی واصل شده و در اینجا به مقام ثابت و پایدار خود رسیده است.
هوش مصنوعی: وقتی او همراه است، سخنانش مانند کلام خداست، زیرا در این زمان، حقیقت به وضوح دیده میشود.
هوش مصنوعی: حالا خوب میدانم که او محبوب من است، اما نمیدانم چگونه این را بفهمم، چرا که او به اندازهای زیاد است که نمیتوان به راحتی به او رسید.
هوش مصنوعی: مردم در هیاهو و شلوغی به سر میزنند و همه به یک سمت روانه شده و به او احترام میگذارند.
هوش مصنوعی: نمیدانم اکنون چگونه باید عمل کنم تا این آشفتگی و هیاهوی درونم را آرام کنم.
هوش مصنوعی: در دل خانقاه باید زندگی را به دست پیروان آن سپرد و به آنها واگذار کرد.
هوش مصنوعی: مردم عادی را از هر سو به این سمت و آن سمت میرانم، سپس به فکر درمان درد خود خواهم افتاد.
هوش مصنوعی: او را به سمت خانقاه بردند و در گوشهای پنهانش کردند که روحش را آرامش بخشد.
هوش مصنوعی: دوستان و پیروان به آواز درآمدند و با جمعیت زیادی به این سو و آن سو رفتند و همه به هر طرف پراکنده شدند.
هوش مصنوعی: به خانقاه منصور رفت و مدتی در حضور او نشست.
هوش مصنوعی: منصور به قدری از عشق محبوبش شگفتزده و شادمان بود که با شجاعت تمام، جمله "من حق هستم" را بر زبان آورد.
هوش مصنوعی: او از هر دو دنیا بیخبر بود، زیرا همهی توجهش به معشوقش بود.
هوش مصنوعی: به جز محبوب، چیز دیگری را نپرستیدم و فقط با یک نگاه، حجابها را کنار زدم.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که در حالی که بایزید (یک عارف معروف) در حال گفتن "من حق هستم" بود، این صدا و ادعا به طور مداوم شنیده میشد و به همین دلیل او به نوعی ناپدید میشد یا از دیدهها پنهان میگردید. این به نوعی نشاندهنده عمیقتر شدن در تجربههای روحانی و معنوی است.
هوش مصنوعی: در بند دوستی، دیگر کسی همچون او پیدا نمیشد، او مغز و جانش را در دل داشت و تنها ظاهری از خود به نمایش نمیگذاشت.
هوش مصنوعی: یقین او را مانند بایزید دید که در جایی خاص و پنهان، رازهای عمیقی را آشکار کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.