الا ای موی مشکین رنگ آخر
شدم مویی نیم از سنگ آخر
الا ای مشکموی افتادهام من
چو موی تو به روی افتادهام من
منم چون موی تو در چین نشسته
تو در رومی کمر بر موی بسته
چو مویی گر رسم ای دوست با تو
برون آیم چو موی از پوست با تو
چومویت مشکبار آمد سفر کن
سحرگه بر صبامویی گذر کن
مرا مویی ز حال خود خبر ده
ز مویت مژدهٔ باد سحرده
مرا از خود سر مویی کن آگاه
که چون موی توام افتاده در راه
بچشم آمد سر مویی فراقم
چو موی ابرویت، پیوسته طاقم
چو مویم، در غم آن موی مشکین
بمویی در نمیاید ترا این
چو موی از من بپشت افتادهیی باز
مکن این سرکشی چون مویت آغاز
اگر یک موی تو بینم ز سویی
بسر پیش تو بازآیم چو مویی
اگر یک موی برگویم ز دردم
چو مویی در رباید باد سردم
چو مویی زان بچشمت در نیایم
که در چشم تو مویی مینمایم
چو مویی گشتم و چه جای مویست
که از مویی کمم این را چه رویست
تنم گرچه چو مویی مینماید
ولی با تو بمویی درنیاید
چو مویی شد تن من از نزاری
بمویی مینیابم از تو یاری
بمویی گر ز تو یاریم بودی
چو مویت کی نگونساریم بودی
بمویی دل ده این بیخویشتن را
که قوّت باشد از مویی رسن را
اگر باشی بمویی دستگیرم
برون آری چو مویی از خمیرم
چو موی تو به پا افتادهام پست
سر مویی سزد گر بر نهی دست
منم مویی بکوهی غم گرفتار
چنین مویی نگر زیر چنان بار
چو مویت کی بتو خواهم رسیدن
که مویی کوه نتواند کشیدن
ز باریکی، بمویی نیست زورم
که من مویی میان بسته، چو مورم
ره عشق تو باریکست چون موی
چو مویی، من بمویی کردهام روی
ز تو مویی نخواهم گشت آگاه
چگونه موی برمویی برد راه
بمویی گر ببندی بندبندم
نیم قادر که مویی برکشندم
تن من گر نه کم از موی بودی
مرا نیروی مویی روی بودی
چو مویی شد تنم از ناتوانی
ترا زین موی کی باشد نشانی
سر مویی اگر در شانه داری
من آن مویم که داری یا نداری
چو مویی کردهام بیتو تن از تو
چو موی تو شکن دارم من از تو
چو مویی سرکشی پیوست بر من
فرو بندی بمویی دست بر من
چو موی، اینکار را رویی ندارم
که زور بازوی مویی ندارم
بمویی مانم از زاری کنون من
سر مویی ز سر کردم برون من
اگر من همچو مویی تن نمایم
چو موی از زیر پیراهن نمایم
چو مویی گر بپیراهن برافتم
ز هر مویی بسرگردن برافتم
چنان زارم که ازمویی بصد روی
بهر مویی که دارم کی برم بوی
چو مویی بیتو زار و مستمندم
بتو آویخته چون مو ببندم
دلم مویی نپیچد از بَرِتو
بمویش میکشم تا بر دَرِ تو
چو موی تو دلم را نیست در دست
بمویی مینگردد این دل مست
چو از موییست دل شوریدهٔ من
چو مو از سر برون شد دیدهٔ من
اگر دربندم آری همچو مویت
چو مویی سر نهم بر خاک کویت
چو مویی گر ببرّی سر به هیچم
چو مویت سر ز خطّ تو نپیچم
نپیچم سر ز موی تو به سویی
که دل آویختست از تو به مویی
اگر چون موی سر پیچد دل از تو
چو مویش بند آید حاصل از تو
ندارم من چو موی تو سَرِ خویش
که چون موی تو میافتم پس و پیش
اگر چون موی در تابم کنی هیچ
نپیچم سر چو موی از تاب و از پیچ
چو مویت گر دراندازی برویم
نیایم بر تو بیرون همچو مویم
چو یک موی توام به از دو عالم
نیارم دید یک مو از سرت کم
چو مویی بر نمیگیری به هیچم
چگونه همچو مویی بر تو پیچم
گرت از من چو مویی سر نگردد
پس از من با تو مویی در نگردد
تو کی باشی چو من چون موی در بند
که با کس نیستت چون موی پیوند
چه گر آیی مراچون موی بینی
چو موی مژّه بر چشمم نشینی
نگردد از تو مویی کم اگر تو
سر مویی کنی بر من گذر تو
چو مویی در سیاهی ماندهام من
ز موی مژّه خون افشاندهام من
چو موی مژّه سرتیزی کن آخر
بمویی قصد خونریزی کن آخر
همی خواهم من سرگشته چون موی
چو موی مژّه با تو روی در روی
گرفته موی تو مست اوفتاده
چو موی مژّه لب بر هم نهاده
ز دستم تا برفت آن موی چون شست
چو موی مژّه برهم میزنم دست
اگر مویی بود باقی ز عالم
رسیم آخر چو موی مژّه باهم
همی بافم هزاران حیله چون موی
مگر مویی ز تو بنمایدم روی
چو مویم گر فرود آری بر خویش
چو مویت بر تو اندازم سر خویش
چو مویی پیش تو بر فرق آیم
میان خون چو مویی غرق آیم
منم چو موی بی آن روی مانده
بسی سرگشته تر از موی مانده
چو مویت دور از روی توام من
بسر گردانی موی توام من
چو مویت تا کی اندر بند چینم
چو موی خویش بنشان بر زمینم
اگر چون موی گرد تو بر آیم
چو می از شادی آن بر سر آیم
منم مویی شده از عشق رویت
تویی در پایم افگنده چو مویت
چو افگندی مرا چون موی در پای
بیار آن موی تا برخیزم از جای
گرم موی تو دست آویز گردد
چو موی این خسته دل سر تیز گردد
منم یک موی با صد عیش ناخوش
ز بهر تو بهر مویی بلاکش
چو مویم بی رخت افتاده در شست
بمانده همچو مویی درهم و پست
تنم بی روی تو مانند مویست
چو مویم بیتو کارم پشت رویست
چو مویی هجرت آرد روی بر من
همی با تیغ خیزد موی بر من
چو از موی دو تای تو جدایم
چو مویت مانده با پشت دوتایم
من چون موی را کس غمخوری نیست
غمم را همچو موی تو سری نیست
سیه بیتو چو مویم عالم از تست
بهر مویی مرا گویی غم از تست
سر موییست جمعیّت ز رویت
ازان بیتو پریشانم چو مویت
چو موی افتادهام بر روی پیوست
که می ندهد مرا مویی ز تو دست
اگر مویی شود پیراهن تو
ندانم بود مویی بر تن تو
چومویی چند گردانی بخونم
که چون مویی نمیپرسی که چونم
چو مویی تا دلم بشکافتی تو
چو موی من ز من سر تافتی تو
تن من همچو مویی چند داری
چو مویم تابکی در بندداری
چو مویم کردی و خونم بخوردی
ولیک از جور مویی کم نکردی
چو مویی گشتهام بنمای رویی
ترا کمتر بود این غم بمویی
منم مویی ره عالم گرفته
تویی مویی ز عالم کم گرفته
چو بی موی تو ای سرکش بماندم
چو مویت پای بر آتش بماندم
ز من تا مرگ مویی در میانست
نگه کن درتنم کان موی آنست
اگرچه همچو مویی ناتوانم
چو موی لقمه بر چشمت گرانم
چو موی تو کجا برسر نشینم
که چون مویم نشاندی بر زمینم
مرا گرچه بمویی راه هم نیست
ز بیداد توام یک موی کم نیست
بر این بیدل بمویی خواب بستی
چو موی خود وفا بر هم شکستی
وفانیست ازتو مویی روی هرگز
ز ناخن برنیاید موی هرگز
وفاناید سر مویی ز سر مست
نیاید موی بیرون از کف دست
منم مویی که خون گریم زرشکت
ترا خود تر نشد مویی ز اشکت
ز سودا پختن تو موی بردم
سر مویی مکن صفرا که مردم
مکن بر موی صفرا، زین چه خیزد
مکن چون موی ازان صفرا بریزد
شدم مویی مبادا کینت بامن
که مویی درنگیرد اینت با من
چراگفتی چو مویی هیچ هیچی
چو مویت تا کی آخر پیچ پیچی
چو مویی من نیم باتو بزاری
چو مویی بر زمینم کش بخواری
چو مار موی پیچانت ای سبک روح
دلم را کرد از یک موی مجروح
چو مویی گشتم از رنج جراحت
چگونه موی داند رنج و راحت
ز تو قسمم بود مویی وفا بوک
که تا دارم چو موی قندزت سوک
اگر یابم بموی قندزت راه
خوشت در برکشم چون موی روباه
اگر چون موی شد روز سپیدم
سر مویی بتو ماندست امیدم
سر من گوی کن ای مشکمویم
که مویت بس بود چوگان گویم
اگر سر درکشم زآن موی در چشم
سر من باز بر چون موی بر چشم
چو هجرت کرد چون مویی نزارم
ز تو بس باد مویی یادگارم
اگر دارم بمویی بیتو رویی
هنوزم چون جنب خشکست مویی
یکی کردم دو مویت ز ارزویت
که تا با تو یکی گردم چو مویت
چو موی آوردهیی با هیچم آخر
چو موی تو بتو برپیچم آخر
اگر درچاهم و موی تو بر ماه
بسم مویت رسن ای یوسف چاه
وگر بر ماهی و موی تو برخاک
بست مویی کند ای عیسی پاک
ز مویی نیست گفتن پیش ازین روی
که درتو مینگیرد یکسر موی
چو یک مویم من از صد روی بیتو
چو صفرا میشکافم موی بیتو
ز من تا موی تو چون موی سرتافت
دلم در شرح مویت موی بشکافت
بهرمویی گرم بودی زبانی
نبودی هیچ موی بی فغانی
بدین هر بیت مویی میشکافم
که در هر بیت مویی میببافم
چو در باریکی یک تار مویم
سخن باریکتر از موی گویم
سخن میراند ازمویی بصد روی
بیا گر میببینی موی در موی
چو من مویی شدم در نوک خامه
پریشان شد چو مویی خط نامه
ز تو چون نیست مویی حصّهٔ من
چو موی تو دراز این قصّهٔ من
سر مویی امیدم گر نبودی
مرازان سر چو موی این سر نبودی
درامیدت تنم چون موی پیوست
سر مویی فرو نگذارد از دست
میان ما اگر یک موی ماندست
چو موی این کار را صد روی ماندست
گسسته کی شود این موی هرگز
خود این مویی نداردروی هرگز
میان ماست مویی در میانه
میان تست آن موی ای یگانه
میان ما فلک مویی بسنجد
که گر خود موی گردد در نگنجد
چو مویت هرکه او زیر و زبر نیست
ازین سرّش سر مویی خبر نیست
ز مویی چند گویم بیش ازین نیز
که ازمویی نیاید بیش ازین چیز
بسی گفتم ز موی ایماه اکنون
بسر بردم چو مویت راه اکنون
بسی گفتم ز موی مشکبارت
بیک یک موی، صد صد جان نثارت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به بررسی احساسات عاشقانه و وابستگی عمیق به معشوق میپردازد و از تشبیهات مربوط به مو استفاده میکند تا حالت ضعف، جدایی و اشتیاق را به تصویر بکشد. شاعر خود را به مویی تشبیه میکند که تحت فشار و در مسیر معشوق قرار دارد و هر بار که از او دور میشود، به عمق غم و تنهایی خود پی میبرد. او همچنین بهلحظات حسرتانگیز و زیباییهای عشق و در عین حال رنج و درد ناشی از دوری اشاره میکند. در نهایت، احساس ناامیدی و ضعف در عشق و همچنین دلبستگی شدید به معشوق بیان میشود.
هوش مصنوعی: ای موهای سیاه و خوشبو، من به انتهای عمرم رسیدهام و حالا تنها یک تار موی سفید از سنگینی زندگی و مشکلات بر سرم باقی مانده است.
هوش مصنوعی: ای دوشیزهی خوشچهره، مانند موی تو، من هم در حالتی افتاده و غمگین هستم.
هوش مصنوعی: من همانند موی تو هستم که در چین و کمری که بر روی موی خود بستهای، خود را در زیبایی و ظرافت تو گم کردهام.
هوش مصنوعی: ای دوست، اگر به اندازهی یک مویی هم با تو بروم، همانند مویی که از پوست جدا میشود، به همراه تو خواهم بود.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و خوشبو بودن تو، سفر کن و در سحرگاه از کنار صبح بگذر.
هوش مصنوعی: لطفاً به من بگویید که از حال و احوال خودت چه خبر است، من هم به یادت میافتم و یاد تو باعث خوشحالیام میشود.
هوش مصنوعی: مرا به اندازهای از خودت آگاه کن که بدانم در چه حال و وضعی هستم، چون مثل موی تو هستم که در راه افتاده و به نظر میرسد گم شدهام.
هوش مصنوعی: فراق تو را به اندازهی یک سر مو احساس میکنم، مانند موی ابرویت که همیشه در چشمم است.
هوش مصنوعی: اگر من به مانند موهای مشکین تو نرم و لطیف بودم، هیچ چیزی نمیتوانست مرا از غم تو دور کند.
هوش مصنوعی: اگر موهایت به عقب ریخته شده، دوباره این سرکشی را آغاز مکن، چون زمانی که موهایت شروع به ریزش کرد، نباید به این کار ادامه دهی.
هوش مصنوعی: اگر باری از موهای تو را ببینم، به خاطر آن نزد تو برمیگردم، حتی اگر پای خود را روی زمین بگذارم.
هوش مصنوعی: اگر یک تار موی خود را از درد بیان کنم، به اندازهای که باد سرد یک موی دیگر را از من برباید.
هوش مصنوعی: اگر ذرهای از من در چشم تو بهچشم بیاید، به خاطر آن نمیتوانم در چشمت حاضر شوم.
هوش مصنوعی: زمانی که به سن و سالی رسیدم که به موهای سفید متمایل شدم، دیگر چه جای نگرانی از مو هست، در حالی که حتی از یک مو هم کمتر شدهام. این وضعیت برای من چه معنایی دارد؟
هوش مصنوعی: بدن من هرچند که ظاهراً ضعیف و نازک به نظر میرسد، اما در برابر تو هیچچیزی نمیتواند باشد.
هوش مصنوعی: من به قدری از غم و اندوه خسته و رنجیدهام که به یک تار مو هم نمیتوانم به تو تکیه کنم یا از تو یاری بطلبم.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از تو کمک و یاری بگیرم، مانند موهایت، هرگز نباید دچار افت و ناامیدی شوم.
هوش مصنوعی: به یک تار موی خودت دل بده، چرا که این تار میتواند به عنوان یک نقطهی قوت برای دیگری باشد، مانند اینکه یک نقطهی ابتدایی برای نگهداشتن یک طناب محکم است.
هوش مصنوعی: اگر تو در زندگیام حضور داشته باشی، میتوانم به راحتی از مشکلات عبور کنم، مثل اینکه موئی از خمیر خارج میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر موی تو، من در پایین و در مقام پستی قرار گرفتهام. شایسته است اگر دستی بر سر من بگذاری.
هوش مصنوعی: من مانند مویی هستم که در کوه غم اسیر شده است، به زیر چنین باری نگاه کن.
هوش مصنوعی: موهای تو به قدری بلند و سنگین است که هیچ کوهی نمیتواند آن را در بر بگیرد. چطور میتوانم به تو نزدیک شوم؟
هوش مصنوعی: از شدت باریکی، من هیچ قدرتی ندارم؛ من همچون موری هستم که در میان یک مو گرفتار شدهام.
هوش مصنوعی: راه عشق تو به اندازهٔ مویی باریک است، و من به خاطر تو خود را به باریکی آن کردهام.
هوش مصنوعی: من هیچ گونه اطلاعاتی از تو نخواهم داشت، اما به من بگو که چگونه میتوانم از موست استفاده کنم.
هوش مصنوعی: اگر فقط یک مو را به هم ببندی، من نمیتوانم آن را باز کنم.
هوش مصنوعی: اگر بدن من به اندازه یک تار مو هم کم باشد، من نیازی به نیرویی مثل یک تار مو برای رویش ندارم.
هوش مصنوعی: بدن من به خاطر ناتوانیات به قدری ضعیف شده که دیگر نشانهای از تو در آن باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: اگر فقط یک مو از سر من در شانهات باشد، من همان مویی هستم که تو در دست داری یا نداری.
هوش مصنوعی: من به اندازهای به تو وابستهام که در تنم مانند مویی به تو مربوط میشوم، و من از تو به همان اندازه که تو ظریف و شکنندهای، شکنج دارم.
هوش مصنوعی: هرگاه مویی از سرکشی به من نزدیک شود، آن را به دقت بخوابان و دستم را به آن بسپار.
هوش مصنوعی: من به اندازهی مو، قدرت و توان انجام این کار را ندارم.
هوش مصنوعی: من به اندازهی یک تار مو از غم و اندوه در رنج هستم، اما اکنون میخواهم از این اندوه و از خودم رهایی یابم.
هوش مصنوعی: اگر من هم مانند مویی نازک و ظریف ظاهر شوم، همانطور که موی تن از زیر لباس نمایان میشود.
هوش مصنوعی: اگر حتی یک تار مو از پیراهنم بیفتد، از هر تار مویی که به گردن من است، بیفتد.
هوش مصنوعی: من آنقدر دردمند و ناتوانم که از هر مویم صد جان و زندگی جاری است. حالا به خاطر این که این موها را دارم، آیا میتوانم بوی خوشی از آنها حس کنم؟
هوش مصنوعی: من مانند مویی نازک و ضعیف هستم که به تو چنگ زدهام و چون مو به تو وابستهام.
هوش مصنوعی: دل من از عشق تو آنقدر درگیر است که حتی اگر دلم به این حال و روز در بیفتد، باز بر موهای تو میکشم تا به در خانهات برسم.
هوش مصنوعی: دل من که هیچ کنترلی بر آن ندارم، چون موهای تو در دست نیست و به همین دلیل به دور موهای تو میچرخد و مست است.
هوش مصنوعی: دل شوریدهام مانند مویی است که از سر جدا شده، و چشمانم نیز از آن مینگرند.
هوش مصنوعی: اگر در قید و بند باشم، مانند موی تو، سرم را بر خاک کوی تو میگذارم.
هوش مصنوعی: اگر حتی مویی از سرم را ببرّی، برایم اهمیتی ندارد، چون نمیخواهم سرم را از راه تو منحرف کنم.
هوش مصنوعی: من سرم را از موهای تو به سمت دیگری نمیچرخانم، زیرا دلم به یک تار موی تو آویخته است.
هوش مصنوعی: اگر دل من به تو وابسته شود، مانند موهایی که به هم پیچیده میشوند، دیگر توان جدا شدن از تو را نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: من چیزی ندارم مثل موی تو که وقتی به زمین میافتم، همانند موی تو در هم و برهم میشوم.
هوش مصنوعی: اگر مرا به زحمت و فشار بیندازی، باز هم هیچ نگران و مضطرب نمیشوم، مانند مویی که در حالت تاب و پیچش، به خود نمیپیچد.
هوش مصنوعی: اگر مویت را به جلو بریزی، من هم نمیتوانم به راحتی بر روی تو بیفتم، مانند مویی که رها شده است.
هوش مصنوعی: من یک تار موی تو را از دو جهان بیشتر میدانم و نمیتوانم حتی یک تار موی تو را کم کنم.
هوش مصنوعی: اگر کوچکترین نگرانی به خودت راه ندهی، چگونه میتوانم به تو احساس وابستگی و نزدیکی داشته باشم؟
هوش مصنوعی: اگر از من حتی به اندازه یک مو هم دور شوی، بعد از من حتی به اندازه یک مو هم به تو نزدیک نمیشوم.
هوش مصنوعی: تو چه کسی هستی که مانند موی در بند، به هیچکس وابسته نیستی و ارتباطی با کسی نداری؟
هوش مصنوعی: اگر تو نزد من بیایی، همچنان که موی مژه بر روی چشمم نشسته، تو نیز در دل و جان من جا خواهی گرفت.
هوش مصنوعی: اگر تو فقط به من نگاهی بیندازی، حتی کمترین تأثیری بر تو نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: من مانند مویی در تاریکی ماندهام و از مژههایم قطرات خونی ریختهام.
هوش مصنوعی: مثل اینکه موهای سر تو تیز و برندهاند، در نهایت با این موها تصمیم به خونریزی و آسیب زدن میگیری.
هوش مصنوعی: من میخواهم مانند موی مژه که در هم است، سرگشته و گیج باشم و در مقابل تو قرار بگیرم.
هوش مصنوعی: موی تو درهم گرهخورده و به گونهای شبیه موی مژه، بر لبهایت قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: از زمانی که آن موی لطیف از دستم رفت، مانند مژهای که با هم میزنم، احساس ناباوری و افسوس دارم.
هوش مصنوعی: اگر حتی یک مو از دنیا باقی بماند، در نهایت به هم پیوسته خواهیم بود، همانند موهای ریز که در کنار هم قرار دارند.
هوش مصنوعی: من در حال بافتن هزاران ترفند و حیله هستم، مانند بافتن مو، اما آرزو دارم که یک موی تو را به نمایش بگذارم.
هوش مصنوعی: اگر موی تو بر زمین بیافتد، من نیز سر خود را بر تو میافکنم.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر تو یک موی نازک بر سرم قرار بگیرد، من در میان خونم مانند آن موی نازک غرق میشوم.
هوش مصنوعی: من مانند مویی هستم که بدون چهرهای مانده و از آنچه که به من تعلق دارد، بسیار گیج و سرگشتهتر هستم.
هوش مصنوعی: وقتی موهایت از چهرهات دور هستند، من هر لحظه به سرگردانی و پریشانی مشغولم.
هوش مصنوعی: وقتی مویت را تا کی در چین و تاب نگه داری، گویی آن را بر زمین میگذارم و آزادش میکنم.
هوش مصنوعی: اگر مثل موی دور تو شوم، از خوشحالی مانند شراب سرم مست خواهد شد.
هوش مصنوعی: من بخشی از وجودم را از عشق به تو به دست آوردهام، و حالا مانند موی تو که به زمین افتاده، در کنار تو هستم.
هوش مصنوعی: وقتی که تو مرا به زمین افکندی، مانند مویی که در پای افتاده، پس آن مو را بیاور تا من از جای خود بلند شوم.
هوش مصنوعی: اگر موهای تو به دستگیری شوم، آن وقت دل شاداب و خستهام به تیزی و نشاط خواهد رسید.
هوش مصنوعی: من یک تار موی تو را بر تمام خوشیهای دنیا ترجیح میدهم، حتی اگر به خاطر آن دچار گرفتاری و مشکل شوم.
هوش مصنوعی: وقتی که مویم بدون موی رخت شسته شده و نمانده است، به حالتی شبیه موهایی در هم و آشفته در آمده است.
هوش مصنوعی: بدون حضور تو، وجود من همچون مویی بیخودی است و همه کارهایم در پشت سر تو انجام میشود.
هوش مصنوعی: هرگاه موی هجرت بر سرم بیفتد، احساس میکنم که با تیغی بر من هجوم میآورد.
هوش مصنوعی: نوجوانی که در عشق تو به سر میبرد، تسلیم جدایی نمیشود. حتی اگر از تو جدا شوم، تو هنوز در قلب من خواهی ماند و عشق تو هیچگاه از بین نخواهد رفت.
هوش مصنوعی: من مانند مویی هستم که کسی را برای دلداری و دلسوزی ندارم و غمهای من هم به اندازه موی تو سری و پنهان نیستند.
هوش مصنوعی: به تاریکی مویم که مینگری، جهانی بزرگ در آن نهفته است. برای هر مویی که از من میگویی، غم و اندوهم از تو بر میخیزد.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر زیبایی و جذبهات به شدت آشفته و پریشان است؛ حتی اندازهی یک تار موی تو، جمعیت و شلوغیای که در وجودت نهفته، برایم اهمیت دارد.
هوش مصنوعی: مانند مویی که بر روی زمین افتاده است، احساس میکنم که از تو هیچ چیزی به من نمیرسد.
هوش مصنوعی: اگر حتی یک تار مو به لباس تو بچسبد، نمیدانم که آیا آن تار مو از بدن توست یا نه.
هوش مصنوعی: چرا باید بگویم حال و روزم را، وقتی تو حتی یک بار هم از احوالم نمیپرسی؟
هوش مصنوعی: وقتی که تو دل مرا شکافتی، مثل مویی به من چنگ زدی و از من جدا نشدی.
هوش مصنوعی: تن من مانند مویی است که چندی را در اختیار داری، مانند مویی که تا زمانی معین در بند تو است.
هوش مصنوعی: وقتی که موهای مرا کردی و خونم را نوشیدی، اما تو از ظلم و ستم بر من چیزی کم نکردی.
هوش مصنوعی: وقتی که من به اندازه یک مو شدهام، نشان بده روی تو را. این غم کمتر از این است که به اندازه یک مو کوچک باشد.
هوش مصنوعی: من بخشی از عالم را به خود اختصاص دادهام و تو نیز جزئی از آن هستی که از عالم کمتر برخورداری.
هوش مصنوعی: زمانی که بیحضور تو هستم، مانند کسی هستم که بدون مو مانده و احساس سردی میکند. اما وقتی که موهایت را میبینم، انگار پایم در آتش است و عذاب میکشم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندهام، یک رشته نازک بین من و تو وجود دارد. به من نگاه کن، زیرا آن رشته در وجود من است.
هوش مصنوعی: گرچه به اندازهی مویی ناتوان و ضعیف هستم، اما مانند یک لقمه در چشم تو سنگین و قابل توجه هستم.
هوش مصنوعی: کجا میتوانم بر سر تو تکیه کنم، وقتی که تو موهایم را بر زمین انداختی؟
هوش مصنوعی: اگرچه بین ما هیچ راه و ارتباطی وجود ندارد، اما رفتار ناعادلانهات به اندازه یک تار مو هم برای من اهمیت دارد.
هوش مصنوعی: مثل این است که بر روی دل شکستهای، خواب یا آرزویی را با موهای خود بافتهای، ولی وقتی به وفاداری و صداقت فکر میکنی، آن خواب و آرزو را شکستهای.
هوش مصنوعی: هرگز مویی از تو نابود نمیشود، و موهای ناخن هم هرگز نمیتواند از تو خارج شود.
هوش مصنوعی: وفا و صداقت به اندازهای کوچک و حساس هستند که اگر به زندگیای بیفتند، نمیتوانند از دست کسی که به آن وابستهاند، خارج شوند. درواقع، ارزش وفا و ارتباط عمیق بین افراد به قدری مهم است که نمیتوان آن را به سادگی نادیده گرفت یا فراموش کرد.
هوش مصنوعی: من همان مویی هستم که از اشک تو خون گریه میکند، اما خودت از اشکهایت تر نشدی.
هوش مصنوعی: از افسوس و دلسوزی تو، واپسین موهای سرم را از دست دادم. اما ای دگرگونکننده حال، بیجهت عصبانی نشو که من همچنان زندهام.
هوش مصنوعی: بر روی موی زرد، کار نکنید؛ زیرا که از آن، نتیجهای خوش نخواهد آمد. وقتی که مو از آن زردی بریزد، دیگر نیازی به تلاش نیست.
هوش مصنوعی: من به موهایی تبدیل شدم که مبادا بین من و تو فاصلهای ایجاد کند، زیرا این فاصله با یک مو نمیتواند ارتباط ما را به هم بزند.
هوش مصنوعی: چرا گفتی که هیچ چیز نیستی؟ تو که به ظرافت و زیبایی مویی، تا کی میخواهی این همه پیچیدگی و راز را ادامه دهی؟
هوش مصنوعی: اگر مویی از سر من بر زمین بیفتد، چه اهمیت دارد؟ چون این موی من، در حقیقت، وزن و ارزش خاصی ندارد.
هوش مصنوعی: ای سبکروح، مانند ماری که موی خود را میپیچاند، دلم را با یک تلنگر از درد برانگیختی.
هوش مصنوعی: من مانند مویی هستم که از درد زخمها رنج میبرم، حالا چگونه میتواند موی دیگر درک کند که رنج و راحتی چیست؟
هوش مصنوعی: از تو قسم میخورم که اگر حتی یک تار موی تو را داشته باشم، تمام زندگیام را به یاد تو سپری میکنم.
هوش مصنوعی: اگر به موی شیرین تو دسترسی پیدا کنم، به همان زیبایی و نرمی که موی روباه است، مسیر خوشایندت را دنبال میکنم.
هوش مصنوعی: زمانی که روزگار به پیری و سفیدی مو رسید، هنوز هم امیدی به تو دارم که به اندازهی یک موی سفید باقیمانده است.
هوش مصنوعی: ای مشکین موی من، سرم را به گردان تا بگویم که برای تو گویی مانند چوگان کافی است.
هوش مصنوعی: اگر سرم را از آن موی نرم در نظر بلند کنم، دوباره تصویر آن موی زیبا همچون قبل در چشمانم زنده میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که از تو دور شدم، چون مویی ضعیف و شکننده شدم و از تو فقط باد مویی که یادگار توست، برایم باقی مانده است.
هوش مصنوعی: اگر موی بلند تو را داشته باشم، هنوز هم مانند یک چوب خشک بیروح هستم.
هوش مصنوعی: با گرفتن دو رشته مو از تو، خود را با تو یکی کردم تا بتوانم مثل مویت با تو یکی شوم.
هوش مصنوعی: وقتی که تو به سراغ من میآیی، من نمیتوانم برگردم و از تو جدا شوم؛ زیرا من به تو وابستهام و همیشه به تو فکر میکنم.
هوش مصنوعی: اگر من در چاه باشم و موی تو به ماه بزند، پس ای یوسف چاه، موی تو مثل رسن است.
هوش مصنوعی: اگر مویی از سر تو بر خاک بیفتد، ای عیسی پاک، آن را مانند معجزهای میدانم.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نمیتوان از اهمیت و زیبایی یک چیز تنها با ذکر جزئیات کوچک آن، به طور کامل سخن گفت. در واقع، زیبایی و جذابیت یک چیز ممکن است به اندازهای باشد که تنها اشارهای به آن کافی نیست و باید به طور کامل به آن توجه کرد.
هوش مصنوعی: من مانند یک مو از صد چهره تو هستم و مانند صوفی، موی تو را شگافتم.
هوش مصنوعی: دل من از محبت تو به شدت تحت تأثیر قرار گرفته است، بهطوریکه آنقدر در وصف زیباییات مشغول است که گویا رشتههای موی تو را از خود جدا کرده و به آن میتند.
هوش مصنوعی: اگر تو با شور و حرارت در میان جمع بودی، هیچ مویی نداشتی که بدون فغان و ناله برآید.
هوش مصنوعی: من در هر بیت شعری به اندازهای دقیق و باریکبین هستم که میتوانم جزییات و ظرایف آن را بهخوبی بررسی و تحلیل کنم.
هوش مصنوعی: اگر در موضوعی که صحبت میکنم، به حدی دقت کنم که مانند یک تار مو باریک باشد، پس سخنانم هم باید به همان اندازه ریز و دقیق باشد.
هوش مصنوعی: میگوید که اگر به دقت و با عمق نگاه کنی، میتوانی پیچیدگیها و ظرافتهای بسیار زیادی را در هر موضوع پیدا کنی، حتی در چیزهای به ظاهر ساده و کوچک.
هوش مصنوعی: وقتی که من به یک مو تبدیل شدم، نوک قلم بینظم و پریشان شد مانند اینکه یک مو در خط نامهای درهم ریخته باشد.
هوش مصنوعی: از تو که هیچ رشتهای به من نرسیده، سهم من هم مثل موهای تو طولانی و بیپایان است. این داستان من است.
هوش مصنوعی: اگر حتی یک تار موی امیدم هم وجود نداشت، دیگر این سر با موی سر من نمیتوانست وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: در انتظار تو، بدنم مانند موی سر به هم پیوسته است و هیچ کدام از این مویها بدون اجازه از دست نخواهد رفت.
هوش مصنوعی: اگر تنها یک موی نازک بین ما باقی مانده باشد، این موضوع به اندازهای مهم و پیچیده است که هزاران جنبه و رویکرد میتواند داشته باشد.
هوش مصنوعی: هرگز این موهای گسسته به هم پیوسته نمیشود، زیرا خودشان هیچگونه نمایی ندارند.
هوش مصنوعی: میان ما حائلی کوچک وجود دارد که باعث جدایی ما شده است، اما آن حائل تنها یک موی نازک است. تو در جهان یکتا و بینظیری هستی.
هوش مصنوعی: میان ما فاصلهای بسیار نازک وجود دارد، تا جایی که اگر خود این فاصله به مو تبدیل شود، باز هم در آن نمیتواند جا بگیرد.
هوش مصنوعی: هرکس که به زیبایی و حال موی تو توجه نکند، از اهمیت و راز آن هیچ اطلاعی ندارد.
هوش مصنوعی: از چند تار موی کم صحبت میکنم، نه اینکه از چیزی بیشتر بتوان گفت.
هوش مصنوعی: من بارها درباره موی تو سخن گفتم، اما اکنون در حالتی هستم که میتوانم بدون وابستگی به آن، زندگی کنم.
هوش مصنوعی: بارها از زیبایی و جذابیت موی مشکین تو سخن گفتهام، اینقدر که فقط یک تار از آن برای من ارزشمند است و جانم را برایش فدای تو میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.