سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰
نور رخ تو قمر ندارد
شیرینی تو شکر ندارد
خوش باد عشق خوبرویی
کز خوبی او خبر ندارد
دارندهٔ شرق و غُرب سلطان
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » غزلیات » شمارهٔ ۳ - نور رخ تو قمر ندارد
. . . ری دارم که خر ندارد
خر تا بکلاه بر ندارد
مانند یکی درخت جیلان
سرکنده که برگ و بر ندارد
. . . نی داری که صد چنین . . . ر
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴
دل زخم تو را سپر ندارد
آماج تو جز جگر ندارد
شرط است که بر بساط عشقت
آن پای نهد که سر ندارد
وین طرفه که در هوای وصلت
[...]
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۲ - مردن مریم و تعزیتنامهٔ شیرین به خسرو از راه باد افراه
سر آن بهتر که او همسر ندارد
گُهر آن بِهْ که همگوهر ندارد
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۰ - حکمت و اندرز سرایی حکیم نظامی
خدایست آنکه حد ظاهر ندارد
وجودش اول و آخر ندارد
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۶ - بردن پدر مجنون را به خانهٔ کعبه
ترسم مجنون خبر ندارد
آنگه دارد که سر ندارد
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۵ - رهانیدن مجنون آهوان را
یادی که ز تو اثر ندارد
بر خاطر من گذر ندارد
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷
زین درد کسی خبر ندارد
کین درد کسی دگر ندارد
تا در سفر اوفکند دردم
میسوزم و کس خبر ندارد
کور است کسی که ذرهای را
[...]
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۸ - در نصیحت کردن سالک دردمند و در مراقبت احوال خود کردن فرماید
نه اوّل دارد و آخر ندارد
نمودی جز در این ظاهر ندارد
نجمالدین رازی » مجموعهٔ اشعار » سایر اشعار » شمارهٔ ۹
دل بی تو ز تو خبر ندارد
در عشق تو خواب و خور ندارد
با یار بگوی عاشقان را
زین بیش بلند بر ندارد
از رحمت عاشقان به رویت
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۶
بیچاره کسی که زر ندارد
وز معدن زر خبر ندارد
بیچاره دلی که ماند بیتو
طوطیست ولی شکر ندارد
دارد هنر و هزار دولت
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۱
هر سینه که سیمبر ندارد
شخصی باشد که سر ندارد
وان کس که ز دام عشق دورست
مرغی باشد که پر ندارد
او را چه خبر بود ز عالم
[...]
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲
هر کاو سر تو دارد پروای سر ندارد
مست تو تا قیامت از خود خبر ندارد
هر عاشقی که جانش بویت شنیده باشد
سر بی نسیم زلفت از خاک برندارد
تر دامن است هر کاو لافی زند ز عشقت
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۷
که دست از هوایِ تو بر سر ندارد
که چشم از فراقت به خون تر ندارد
جمادست نه جانور هر که شوری
ز شیرینِ عشقِ تو در سر ندارد
درین آشیان خانه مرغی نبینم
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵
نور رخ تو قمر ندارد
ذوق لب تو شکر ندارد
در دور تو مادر زمانه
مانند تو یک پسر ندارد
بی بهره ز دولت غم تو
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۰
آن خواجه سر بشر ندارد
پیداست که رو بشر ندارد
هر چندکه عالم و مطیعست
در صنف غزا سپر ندارد
نگذشت ز علم و زهد هرگز
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۸
عیب دلم کند آن کز دل خبر ندارد
یا درد دل نداند یا دل مگر ندارد
پنهان شدی پری را از حسن و ناز نبود
با آفتاب رویت تاب نظر ندارد
در لاله زار عالم یکدل نمیتوان یافت
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۹
عاشق چو مرغ بسمل پروای سر ندارد
در خون خویش رقصد وز سر خبر ندارد
بنگر بدان غزالی کز ما رمد بشوخی
نبود کسی که از وی خون در جگر ندارد
ناصح مرا بکشتی از دردسر چه حاصل
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱
آب حیات حسنت گل برگ تر ندارد
طعم دهان تنگت تنگ شکر ندارد
ای دیده، تیز منگر در روی نازک او
کز غایت لطافت تاب نظر ندارد
در هر گذر که باشی، نتوان گذشتن از تو
[...]