هر سینه که سیمبر ندارد
شخصی باشد که سر ندارد
وان کس که ز دام عشق دورست
مرغی باشد که پر ندارد
او را چه خبر بود ز عالم
کز باخبران خبر ندارد
او صید شود به تیر غمزه
کز عشق سر سپر ندارد
آن را که دلیر نیست در راه
خود پنداری جگر ندارد
در راه فکندهاست دری
جز او که فکند برندارد
آن کس که نگشت گرد آن در
بس بیگهرست و فر ندارد
وقت سحرست هین بخسبید
زیرا شب ما سحر ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حال و روز افرادی میپردازد که از عشق و احساسات عمیق بیبهرهاند. شاعر با تشبیهات مختلف، کسانی را توصیف میکند که بدون احساس و ارتباط عاطفی زندگی میکنند، مانند سینهای که سیم بر (عشق) ندارد یا مرغی که پر ندارد. این افراد با وجود اینکه ممکن است در دنیای خود باشند، اما از حقیقت و زیباییهای عشق بیخبرند و در زندگی خود آزردگی و ناراحتی را تجربه میکنند. شاعر این احساسات را در قالب تصاویری مانند صید غمزه و تیر عشق به تصویر میکشد و در نهایت به این نتیجه میرسد که زندگی بدون عشق و احساس، به نوعی بیمعناست. در پایان، به زمان سحر اشاره میکند و میگوید که این شب بیخبر از سحر، به خواب رفتن را توصیه میکند.
هوش مصنوعی: هر کسی که قلبی نرسیده به محبت و عشق نداشته باشد، در واقع مانند کسی است که وجودی ناقص و بیسر دارد.
هوش مصنوعی: کسی که از عشق دور است، مانند پرندهای است که توان پرواز ندارد.
هوش مصنوعی: او چه میدانست که در دنیای واقعی، کسانی که در جریان امور هستند، از حال و هوای او بیخبرند.
هوش مصنوعی: او به وسیله نگاه و جذبهاش طعمه میشود، چرا که به خاطر عشق، از خود دفاع نمیکند.
هوش مصنوعی: کسی که در مسیر خود شجاعت ندارد، تصور نکن که جرات و استقامت دارد.
هوش مصنوعی: در مسیر راه، هیچ دری غیر از او وجود ندارد که بتواند ما را به مقصد برساند.
هوش مصنوعی: کسی که به دور آن در نگردد، بیارزش و بیفایده است و ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: وقت صبح است، پس بخوابید؛ زیرا شب ما دارای سحر و روشنی نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نور رخ تو قمر ندارد
شیرینی تو شکر ندارد
خوش باد عشق خوبرویی
کز خوبی او خبر ندارد
دارندهٔ شرق و غرب سلطان
[...]
. . . ری دارم که خر ندارد
خر تا بکلاه بر ندارد
مانند یکی درخت جیلان
سرکنده که برگ و بر ندارد
. . . نی داری که صد چنین . . . ر
[...]
دل زخم تو را سپر ندارد
آماج تو جز جگر ندارد
شرط است که بر بساط عشقت
آن پای نهد که سر ندارد
وین طرفه که در هوای وصلت
[...]
ترسم مجنون خبر ندارد
آنگه دارد که سر ندارد
زین درد کسی خبر ندارد
کین درد کسی دگر ندارد
تا در سفر اوفکند دردم
میسوزم و کس خبر ندارد
کور است کسی که ذرهای را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.