گنجور

 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۱۰
 

عبید زاکانی » عشاق‌نامه » بخش ۳۲ - مناجات

 

دل ریش عبید از غم جدا کن

به فضل خویشتن کامش روا کن

۱ بیت
عبید زاکانی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۷

 

بیا و دیده جانم به وصل بینا کن

به بوی زلف خودم دلبرا توانا کن

به روی چون گلت ای گلعذار سیم اندام

زبان بلبل جان را به طبع گویا کن

چو بسته ام دل خود را به زلف سرکش تو

[...]

۸ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۸

 

بیا ای سرو جان من کنار چشم ما جا کن

وگر در چشمه ننشینی درون جان تو مأوا کن

ز حد بردی جفا بر من نمی پرسی شبی حالم

که گفتت این چنین جانا جفا چندین تو بر ما کن

تو تا کی بسته ای بر ما در شادی بگو جانا

[...]

۱۰ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۹

 

نگارا رحمتی بر حال ما کن

غم هجران ز جان ما جدا کن

زبانم نیست از ذکر تو خالی

مرا کامی ز لعل خود روا کن

دلم پر درد هجرانست باری

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵۰

 

دل ضعیف مرا در دو زلف خود جا کن

نشیمنیش خدا را به زلف شیدا کن

طبیب گشت ملول از من ضعیف نحیف

بیا و یک دمش از وصل خود مداوا کن

دلم به دست جفا دادی و نبخشودی

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵۱

 

ز لطفت یک نظر در حال ما کن

ز وصلت درد دوری را دوا کن

جفا تا کی کنی بر من نگارا

به رغم دشمنان روزی وفا کن

بیا بنشین زمانی بر دو چشمم

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵۲

 

سهی سروا گذاری سوی ما کن

امید ناامیدی را روا کن

به جان آمد دلم از درد دوری

بیا درد دل ما را دوا کن

جفا تا کی کنی بر من نگارا

[...]

۱۰ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵۳

 

بیا دردم به وصل خود دوا کن

ز لعلت کام جان ما روا کن

به وصلم وعده ی بسیار دادی

یکی زان وعده ها آخر وفا کن

خلاف بی وفایی کز تو دیدم

[...]

۹ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵۴

 

درد دل ما را ز کرم باز دوا کن

کامی ز لب لعل خودم زود روا کن

تا چند دهی وعده چو ابروی خودم کج

چون قامت خود راست شبی وعده وفا کن

من مهر تو ورزم تو خوری خون دل من

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹۶

 

ما آشنای خویشیم بیگانگی رها کن

دُردی به ذوق می نوش درد دلت دوا کن

در بحر ما قدم نه با ما دمی برآور

آب حیات ما نوش میلی به سوی ما کن

خواهی که پادشاهی یابی چو بندگانش

[...]

۷ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

ابن عماد » روضة المحبین » بخش ۳۸ - نامۀ هفتم از زبان عاشق

 

آیین ستمگری رها کن

دردم به وصال خود دوا کن

۱ بیت
ابن عماد
 

ابن عماد » روضة المحبین » بخش ۵۴ - تمامی سخن

 

شد آتش فرقت تو ساکن

زین مژدۀ روح‌بخش لیکن

۱ بیت
ابن عماد
 

ابن عماد » روضة المحبین » بخش ۶۲ - در نصیحت فرماید

 

روی از در خلق با خدا کن

اندیشۀ این و آن رهاکن

۱ بیت
ابن عماد
 

صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱ - فی الترجیع

 

ای دوست نظر به حال ما کن

درد دل خسته را دوا کن

تا چند کشم جفا و جورت

آخر نفسی به ما وفا کن

ای خسرو جمله ماهرویان

[...]

۵ بیت
صوفی محمد هروی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۵۰ - حکایت بر سبیل تمثیل

 

زیر فرمان دیو شد ساکن

شد فضیحت ازان سکون لیکن

۱ بیت
جامی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۱۰
 
تعداد کل نتایج: ۱۸۴