بیا و دیده جانم به وصل بینا کن
به بوی زلف خودم دلبرا توانا کن
به روی چون گلت ای گلعذار سیم اندام
زبان بلبل جان را به طبع گویا کن
چو بسته ام دل خود را به زلف سرکش تو
دری ز وصل نگارا به روی او وا کن
ز هجر چشمه ز چشمم روان شدست بیا
درون دیده ما همچو سرو مأوا کن
ز درد عشق دلا گر پناه می طلبی
پناه در شکن زلف یار پیدا کن
به چشم جان به رخ خوب او ببین و زکات
ز لعل دلکش او بوسه ای تمنّا کن
ز روی لطف نگارا تو بنده ی خود را
درون خاطر عاطر به گوشه ای جا کن
دلا ز آتش هجران بسان عود بسوز
جهان به آب دو دیده بسان دریا کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عواطف عمیق و درد عشق اشاره دارد. شاعر از معشوقهاش میخواهد که با زیبایی و زلفهایش جان او را روشنی بخشد و آرزو دارد که در کنار او باشد. او از هجر و دوری به شدت غمگین است و به جذب محبت و نزدیکی با معشوق yearning دارد. شاعر از معشوقه میخواهد که به او پناه دهد و دلش را به عشق او مشغول کند. همچنین او تمنا میکند که لحظاتی دلنشین و سرشار از عشق را تجربه کند و در نهایت به آتش عشق خود میسوزد و احساساتش را با اشکهایش بیان میکند.
هوش مصنوعی: بیایید و با دیدگان جانم، مرا به وصالی که میخواهم آشنا کن. با عطر زلف خود، ای محبوب، مرا توانا و قادر به احساس عشق کن.
هوش مصنوعی: ای گل زیبا و خوشچهره، بر چهرهات لبخند بزن و با زیباییات جان بلبل را به سخن وادار کن.
هوش مصنوعی: من دل خود را به زلف زیبای تو گره زدم، پس در را به روی وصال تو بگشا.
هوش مصنوعی: از دوری و جدایی، اشکهایم مانند چشمهای روان شدهاند. بیا و در دلچشمانم مثل یک سرو بلند ساکن شو.
هوش مصنوعی: اگر از درد عشق رنج میبری و به دنبال پناه هستی، میتوانی در محلی که زلف زیبای محبوب قرار دارد، آرامش را بیابی.
هوش مصنوعی: با دیدهی دل به زیبایی او نگاه کن و از زیبایی دلنوازش درخواستی برای بوسهای داشته باش.
هوش مصنوعی: عزیزم، با محبت خود، من را در قلبت جا بده و در گوشهای از افکارت نگهدار.
هوش مصنوعی: ای دل، همچون چوب عود از آتش دوری بسوز، و با اشکهای خود که چون دریا هستند، این جهان را پر آب کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل ضعیف مرا در دو زلف خود جا کن
نشیمنیش خدا را به زلف شیدا کن
طبیب گشت ملول از من ضعیف نحیف
بیا و یک دمش از وصل خود مداوا کن
دلم به دست جفا دادی و نبخشودی
[...]
نظر به زلف و خط آن بهشت سیما کن
شکسته قلم صنع را تماشا کن
مشو غبار دل خلق چون کتابت خشک
به اهل عشق در ایام خط مدارا کن
پیاله از قدح لاله می توان کردن
[...]
عمو به حالت من چشم مرحمت واکن
بیا و قاسم دلخسته را تماشا کن
گرفته تنگ به حالم سپاه سنگین دل
نظر به قاسم و سپر هجوم اعدا کن
به جز تو هیچ کس اندر غم یتیمان نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.