گنجور

 
جهان ملک خاتون

ز لطفت یک نظر در حال ما کن

ز وصلت درد دوری را دوا کن

جفا تا کی کنی بر من نگارا

به رغم دشمنان روزی وفا کن

بیا بنشین زمانی بر دو چشمم

به جان تو که ترک ماجرا کن

از آن لعل لب شیرین چون قند

امید ناامیدی را روا کن

نگویی تا به کی بیگانه باشی

مرا با خود زمانی آشنا کن

تو سلطان جهانبانی خدا را

ز لطفت یک نظر سوی گدا کن

نوای ما سر کوی غمت گشت

بیا و رحمتی بر بی نوا کن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
انوری

به عمری آخرم روزی وفا کن

به بوسی حاجتم روزی روا کن

جفا کن با من آری تا توانی

تو همچون روزگار آری جفا کن

به رنجم از تو رنجم را شفا باش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مولانا

اگر خواهی مرا می در هوا کن

وگر سیری ز من رفتم رها کن

نیم قانع به یک جام و به صد جام

دوساله پیش تو دارم قضا کن

بده می گر ننوشم بر سرم ریز

[...]

اوحدی

منم بیخواب و آرام و تو ساکن

همی نالم ز هجرانت ولیکن

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه