سهی سروا گذاری سوی ما کن
امید ناامیدی را روا کن
به جان آمد دلم از درد دوری
بیا درد دل ما را دوا کن
جفا تا کی کنی بر من نگارا
خلاف رای خود روزی وفا کن
ز روی لطف و یاری رحمت آور
بدین بیچاره و تندی رها کن
بهار آمد زمانی خوش برآسا
عزیز من به ترک ماجرا کن
به عشق روی تو شد مبتلا دل
به وصلت چاره این مبتلا کن
الا ای مردم چشم جهان بین
به محراب دو ابرویش دعا کن
ز خوان وصل تو بس بی نواییم
ز لطفت رحمتی بر بینوا کن
به کوری حسودان یک دو روزی
بیا جانا و رو در روی ما کن
تویی شاه جهان و من گدایی
نظر گر می کنی سوی گدا کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از محبوب خود خواستار توجه و محبت است. او به درد دوری و رنجی که از جدایی میکشد، اشاره میکند و از محبوب میخواهد که دردهایش را درمان کند. شاعر از محبوب میخواهد که با رحمت و لطف به او نگاه کند و از جفا کردن به او دست بردارد. او به زیباییهای بهار اشاره میکند و از محبوب میخواهد که به جای درد و رنج، با او همراه شود. در نهایت، شاعر به مقام محبوب اشاره میکند و خود را چون گدایی در برابر او قرار میدهد، خواهان نگاهی از سوی اوست.
هوش مصنوعی: سر زیبا و خوشفرم خود را به سمت ما بگردان و امیدی که به ناامیدی میانجامد را مجاز و پذیرفته کن.
هوش مصنوعی: دل من از دوری و غم خسته و پر از درد شده است. بیایید و به مشکلات و غمهای ما رسیدگی کنید.
هوش مصنوعی: چقدر میخواهی بر من ظلم کنی ای محبوب؟ روزی به خواسته خودت وفا کن.
هوش مصنوعی: از روی محبت و کمک، به این بیچاره لطف کن و از تندی و سختگیری بپرهیز.
هوش مصنوعی: بهار فرا رسید و زمان خوبی است، ای عزیز من، از مشکلات و دغدغهها فاصله بگیر.
هوش مصنوعی: دل به عشق تو گرفتار شده و برای درمان این دل عاشق، باید به وصالت دست یابم.
هوش مصنوعی: ای مردم، با چشمان بینا و آگاهی خود به زیبایی و جذابیت ابروهای او نگاه کنید و برایش دعا کنید.
هوش مصنوعی: از حال من در آغوش وصال تو خبر دار، بسیار بیچارهام. از مهربانی و لطفی که داری، بر منِ بیکس و بینوایی رحم کن.
هوش مصنوعی: به خاطر حسادت دیگران، چند روزی بیا و رو در رو با ما باش، عزیزم.
هوش مصنوعی: تو پادشاه عالم هستی و من فقط یک گدا هستم. اگر توجهی به من داشته باشی، لطف بزرگی کردهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به عمری آخرم روزی وفا کن
به بوسی حاجتم روزی روا کن
جفا کن با من آری تا توانی
تو همچون روزگار آری جفا کن
به رنجم از تو رنجم را شفا باش
[...]
دماغ دردمندم را دوا کن
دواش از خاک پای مصطفی کن
امید جمله میدانی وفا کن
به لطفت جمله را حاجت روا کن
اگر خواهی مرا می در هوا کن
وگر سیری ز من رفتم رها کن
نیم قانع به یک جام و به صد جام
دوساله پیش تو دارم قضا کن
بده می گر ننوشم بر سرم ریز
[...]
منم بیخواب و آرام و تو ساکن
همی نالم ز هجرانت ولیکن
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.