بیا دردم به وصل خود دوا کن
ز لعلت کام جان ما روا کن
به وصلم وعده ی بسیار دادی
یکی زان وعده ها آخر وفا کن
خلاف بی وفایی کز تو دیدم
وفا داری کن و ترک جفا کن
مکن بیگانگی با ما ازین بیش
مرا با خود زمانی آشنا کن
که گفتت ای نگار شوخ دلبر
چو چشم بد مرا از خود جدا کن
مرا از وصل خود بنواز یک شب
نظر ای دوست آخر بر خدا کن
به صلح آخر شبی از در درآیم
اگر مردی به ترک ماجرا کن
تو سروناز بستانی حقیقت
شدم خاکت گذر بر سوی ما کن
طبیب من تویی از روی احسان
جهانی را ز وصل خود دوا کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از معشوق خود میخواهد تا دردهایش را با وصال و محبت درمان کند. او به وعدههایی که معشوق به او داده، اشاره میکند و از او میخواهد که یکی از آن وعدهها را عملی کند. شاعر از بیوفایی معشوق گلایه دارد و درخواست میکند که وفادار باشد و جفا نکند. او همچنین خواهان نزدیکی و آشنایی بیشتر با معشوق است و از او میخواهد که یک شب او را از خود نوازش کند. در نهایت، شاعر به طور تلویحی از معشوق درخواست میکند که با محبت خود، جهان را از رنج و درد نجات دهد.
هوش مصنوعی: بیایید دردهای من را با وصالت درمان کن و با لبهای خود به روح من نشاط و شادی ببخش.
هوش مصنوعی: تو قولهای زیادی به من دادی که به وصالم برسی، حالا یکی از این وعدهها را عملی کن.
هوش مصنوعی: تو که از من بیوفایی دیدی، حالا به جای جفا کردن، وفاداری نشان بده و به من محبت کن.
هوش مصنوعی: لطفاً بیشتر از این با ما بیگانه نباش. کمی با خودت مرا آشنا کن.
هوش مصنوعی: ای دلبر شوخ، بگو چه باید بکنم که براستی از دل من برانی و نگاهم را از خود دور کنی؟
هوش مصنوعی: دوست عزیز، خواهش میکنم برای یک شب هم که شده، من را با محبت و توجه خود سیراب کن و در کنار هم باشیم. همچنین از این لحظه، بر خداوندی که سرنوشت را رقم میزند، طلب یاری کن.
هوش مصنوعی: اگر تو مردی واقعی هستی، در نهایت میکوشم به آرامش برسم و شبانه از این در خارج شوم، در حالی که حاضرم از ماجرا و مشکلات کنونی فاصله بگیرم.
هوش مصنوعی: ای دلربای باغ، من در حقیقت به خاک تو تبدیل شدم، لطفاً راهت را به سمت ما بگردان.
هوش مصنوعی: ای طبیب من که با نیکی و مهربانی به من کمک میکنی، پس برای درمان دنیا از عشق و وصال خود بهرهبرم کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به عمری آخرم روزی وفا کن
به بوسی حاجتم روزی روا کن
جفا کن با من آری تا توانی
تو همچون روزگار آری جفا کن
به رنجم از تو رنجم را شفا باش
[...]
دماغ دردمندم را دوا کن
دواش از خاک پای مصطفی کن
امید جمله میدانی وفا کن
به لطفت جمله را حاجت روا کن
اگر خواهی مرا می در هوا کن
وگر سیری ز من رفتم رها کن
نیم قانع به یک جام و به صد جام
دوساله پیش تو دارم قضا کن
بده می گر ننوشم بر سرم ریز
[...]
منم بیخواب و آرام و تو ساکن
همی نالم ز هجرانت ولیکن
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.