درد دل ما را ز کرم باز دوا کن
کامی ز لب لعل خودم زود روا کن
تا چند دهی وعده چو ابروی خودم کج
چون قامت خود راست شبی وعده وفا کن
من مهر تو ورزم تو خوری خون دل من
زنهار که این خوی بد از دست رها کن
ما سر چو به پای تو نهادیم نگارا
یک لحظه خدا را ز کرم روی به ما کن
زین بیش مکن ریش دل خسته ی ما را
بازآی ازین راه بتا ترک جفا کن
تو ترک خطایی بچه ای وز تو عجب نیست
ای دوست خطایی تو که گفتت که خطا کن
مرغ دل مجروح جهان صید تو گشتست
یک روز تو هم سوی من خسته هوا کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شکایت و درد دل عاشقانهای است که شاعر از معشوق خود میگوید. او از محبوب میخواهد که به او کمک کند و دردهایش را تسکین بخشد. در عباراتش اشاره به وعدههای ناتمام و رفتارهای نامعقول معشوق میکند و از او میخواهد که به محبت و وفا بازگردد. شاعر از احساسات عمیق و زجرهای ناشی از عشق سخن میگوید و به معشوق یادآوری میکند که با وجود خطاهایش، عشق او را از خود دور نکند. در نهایت، او آرزوی وصال و آرامش را دارد و امیدوار است که یک روز معشوق به سوی او بازگردد.
هوش مصنوعی: درد دل ما را با لطف خودت درمان کن و زودتر با لبهای خوشگلت به ما شادی ببخش.
هوش مصنوعی: چرا مدام وعده میدهی و به قولهای خود عمل نمیکنی؟ این در حالی است که مانند ابروی کج و قیمتی خود، باید به وعدههایت وفا کنی و راست بایستی. شبی را به یاد داشته باش که به وعدهات عمل کنی.
هوش مصنوعی: من به عشق تو میجنگم و تو با دلخوریام بازی میکنی. ای کاش این خوی بد را کنار بگذاری و از آن رهایی یابی.
هوش مصنوعی: ما سر خود را به پای تو میگذاریم، ای محبوب! فقط یک لحظه به خاطر خدا به ما نگاه کن.
هوش مصنوعی: دیگر دل ما را بیشتر آزرده نکن. بازگرد و از این مسیر برگرد، ای محبوب، و ظلم و ستم را ترک کن.
هوش مصنوعی: تو اشتباه نکردهای، ای دوست، و این جای تعجب نیست. تو که خودت گفتهای که اشتباه کن.
هوش مصنوعی: دل پر از درد من به خاطر تو گرفتار شده است. روزی تو هم به سمت من بیا و حال مرا زیر نظر بگیر.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کام دلم از وصل بیک سجده روا کن
اینکار نه از بهر من از بهر خدا کن
محنت زده و تیره دل از شام فراقم
ای صبح سعادت نظری جانب ما کن
داغیست ز تبخاله می بر لب لعلت
[...]
درد دل ما را ز ره لطف دوا کن
لطفی بنما چاره درد دل ما کن
عمریست که مشتاق لقاییم خدا را
زین بیش مشو پرده نشین عرض لقا کن
از پای در افتادم و از سر بگذشتم
[...]
مستانه برا گوشهٔ چشمی سوی ما کن
دردی بسر درد نه و نام دوا کن
از پرده برون آبگذر بر صف رندان
پنهان ز نظرها نظری جانب ما کن
گر لطف نداری و سر لطف نداری
[...]
شاهی طلبی خود بدر عشق گدا کن
چون شمع در این مرحله ترک سر و پا کن
دردی که بدرمانش درمانده فلاطون
از بوسه ساقی و لب جام دوا کن
بنمای هلال خم ابرو همه روی
[...]
تدبیر علاج دل غم پرور ما کن
این درد دوا کن
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.