گنجور

 
جهان ملک خاتون

نگارا رحمتی بر حال ما کن

غم هجران ز جان ما جدا کن

زبانم نیست از ذکر تو خالی

مرا کامی ز لعل خود روا کن

دلم پر درد هجرانست باری

ز وصل خویشتن ما را دوا کن

بیا تا یک زمانک خوش برانیم

ز لطف ای جان به ترک ماجرا کن

مکن بیگانگی زین بیش با ما

مرا یک لحظه با خود آشنا کن

منم چون خاک ره افتاده پیشت

گذر چون سرو باری سوی ما کن

تو سلطان جهانی من گدایی

نظر یک دم بر احوال گدا کن

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
انوری

به عمری آخرم روزی وفا کن

به بوسی حاجتم روزی روا کن

جفا کن با من آری تا توانی

تو همچون روزگار آری جفا کن

به رنجم از تو رنجم را شفا باش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مولانا

اگر خواهی مرا می در هوا کن

وگر سیری ز من رفتم رها کن

نیم قانع به یک جام و به صد جام

دوساله پیش تو دارم قضا کن

بده می گر ننوشم بر سرم ریز

[...]

اوحدی

منم بیخواب و آرام و تو ساکن

همی نالم ز هجرانت ولیکن

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه