گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۵۲

 

ای شب قدر بیدلان طره ی دلربای تو

مطلع صبح صادقان طلعت دلگشای تو

جان من شکسته بین وین دل ریش آتشین

ساخته با جفای تو سوخته در وفای تو

خاک در سرای تو آب زنم بدیدگان

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۵۳

 

بآفتاب جهانتاب سایه پرور تو

بتاب طره مهپوش سایه گستر تو

که من بمهر رخت ذره ئی جدا نشوم

گرم بتیغ زنی همچو سایه از بر تو

بخال خلد نشینت که روز و شب چو بلال

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۵۴

 

ایکه چو موی شد تنم در هوس میان تو

هیچ نمی رود برون از دل من دهان تو

از چمن تو هر کسی گل بکنار می برند

لیک بما نمی رسد نکهت بوستان تو

گر زکمان ابرویت عقل سپر بیفکند

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۵۵

 

آن عید نیکوان بدر آمد بعید گاه

تابنده رخ چو روز سپید از شب سیاه

مانند باد می شد و می کرد دمبدم

در آب «رود» مردمک چشم من شناه

او باد پای رانده و ما داده دل بباد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۵۶

 

خسرو گل بین دگر ملک سکندر یافته

باز بلبل باغ را طاوس پیکر یافته

طائر میمون مینای فلک یعنی ملک

دشت را از روضه ی فردوس خوشتر یافته

می پرستان قدح کش نرگس سرمست را

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۵۷

 

ای پسر دامن اهل قدم از دست مده

ورت از دست برآید کرم از دست مده

چون کسی نیست که با او نفسی بتوان بود

برو و همدم خود باش و دم از دست مده

در فنا محو شو و گنج بقا حاصل کن

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۵۸

 

ای دلم جان و جهان در راه جانان باخته

نرد درد عشق بر امید درمان باخته

دین و دنیا داده در عشق پریرویان بباد

وزسر دیوانگی ملک سلیمان باخته

بر در دیر مغان از کفر و دین رخ تافته

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۵۹

 

ترک من هر لحظه گیرد با من از سر خرخشه

زلف کج طبعش کشد هر ساعتم در خرخشه

می کشد هر لحظه ابرویش کمان بر آفتاب

کی کند هر حاجبی با شاه خاور خرخشه

ای مسلمانان اگر چشمش خورد خون دلم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۶۰

 

ای سنبل تازه دسته بسته

وافکنده بر آب دسته دسته

خط تو بنفشه ئی نباتی

قدّ تو صنوبری خجسته

آن هندوی پر دل تو در چین

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۶۱

 

پری رخا منه از دست یکزمان شیشه

قرابه پر کن و در گردش آر آن شیشه

کنونکه پرده سرا زهره است و ساقی ماه

شراب چشمه خورشید و آسمان شیشه

خوشا میان گلستان و جام می برکف

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۶۲

 

تخت خیری بین دگر بر تخته ی خارا زده

خیمه سلطان گل بر دامن صحرا زده

دوستان در بوستان برگ صبوحی ساخته

بلبلان گلبانگ بر طوطی شکرخا زده

از شقایق در میان سبزه فرّاش ربیع

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۶۳

 

مه بی مهر من ز شعر سیاه

روی بنمود بامداد پگاه

کرده از شام بر سحر سایه

زده از مشک بر قمر خرگاه

دل من درگَو زنخدانش

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۶۴

 

چون سنبلت که دید سیاهی سرآمده

وانگه کمینه خادم او عنبر آمده

چشمت بساحری شده در شهر روشناس

زلفت بدلبری ز جهان بر سر آمده

ساقی حدیث لعل لبت رانده بر زبان

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۶۵

 

آن ترک بلغاری نگر با چشم خونخوار آمده

خورشید قندزپوش او آشوب بلغار آمده

عید مسیحی روی او زنّار قیصر موی او

در حلقه ی گیسوی او صد دل گرفتار آمده

چشم آفت مستان شده رخ طیره ی بستان شده

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۶۶

 

ای حبش برچین و چین در زنگبار انداخته

بختیارانرا کمندت باختیار انداخته

دست دسته سنبل گلبوی نسرین پوش را

دسته دسته بر کنار لاله زار انداخته

رفته سوی بوستان با دوستان خندان چو گل

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۶۷

 

از لب شیرین چون شکّر نبات آورده‌ای

وز حبش بر خسرو خاور برات آورده‌ای

بت‌پرستان را محقق شد که این خط غبار

از پی نسخ بتان سومنات آورده‌ای

مهروزان را تب محرق به شکّر بسته‌ای

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۶۸

 

دیشب ای باد صبا گویی که جایی بوده‌ای

پای بند چنین زلف دلگشایی بوده‌ای

آشنای انرا ز بوی خویش مست افکنده‌ای

چون چمن پیرای باغ آشنایی بوده‌ای

دسته بند سنبل سروی سرایی گشته‌ای

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۶۹

 

دوش پیری یافتم در گوشه ی میخانه ئی

در کشیده از شراب نیستی پیمانه ئی

گفت در مستان لا یعقل بچشم عقل بین

ور خرد داری مکن انکار هر دیوانه ئی

گرچه ما بنیاد عمر از باده ویران کرده ایم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۷۰

 

ایکه گوئی کز چه رو سرگشته می گردی چو گوی

گوی را منکر نشاید گشت با چوگان بگوی

قامتم شد چون کمند زلف مهرویان دو تا

بسکه می جویم دل سرگشته را در خاک کوی

صوفیان را بی می صافی نمیباشد صفا

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۷۱

 

ای دل اگر دیو نئی ملک سلیمان چکنی

با رخ آن جان جهان آرزوی جان چکنی

آن گل رخسار نگر نام گلستان چه بری

وان قد و رفتار نگر سرو خرامان چکنی

باده خور و شادی بزی انده گیتی چه خوری

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۲۳۱
۲۳۲
۲۳۳
۲۳۴
۲۳۵
۷۷۰