آن عید نیکوان بدر آمد بعید گاه
تابنده رخ چو روز سپید از شب سیاه
مانند باد می شد و می کرد دمبدم
در آب «رود» مردمک چشم من شناه
او باد پای رانده و ما داده دل بباد
او راه برگرفته و ما گشته خاک راه
بودی دو هفته کز بر من دور گشته بود
بعد از دو هفته یافتمش چون دو هفته ماه
فارغ ز آب چشم اسیران دردمند
ویمن زدود آه فقیران داد خواه
از خط سبز او شده چشم امید من
چون چشم عاصیان سیه از نامه ی گناه
من همچو صبح چاک زده جیب پیرهن
او را چو آفتاب زدیبای چین قباه
من در گمان که ماه نواست آنک بینمش
برطرف جبهه ی یا خم آن ابروی دو تاه
چون تشنه کو نظر کند از دور در زلال
می کرد چشمم از سر حسرت درونگاه
ناگه در آن میانه بخواجو رسید و گفت
کز عید گه کنون که رخ آری بخانگاه
باید که قطعه ئی بنویسی و در زمان
از راه تهنیت بفرستی ببزم شاه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف عید و شادی آن میپردازد و از زیباییهای نیکان و تابندگی چهرهی محبوبش سخن میگوید. شاعر به توصیف احوال خود در غیاب آن محبوب میپردازد و حسرت فقدان او را احساس میکند. او به یاد دو هفتهای میافتد که محبوبش از او دور بود و اکنون دوباره درخشید. شاعر همچنین به احساسات درونی خود نسبت به محبوب و آرزوهایش اشاره میکند و در نهایت به دعوتی برای نوشتن قطعهای به مناسبت این عید اشاره دارد.
هوش مصنوعی: در آن روز خوش، چهرهای تابناک و درخشان به چشم میآید که مانند روز سفید و روشن از تاریکی شب بیرون آمده است.
هوش مصنوعی: او مانند باد میشد و هر لحظه در آب «رود» مردمک چشم من شنا میکرد.
هوش مصنوعی: او با توجه به احساساتش ما را به حال خود رها کرده و ما هم در عشق او، تمامی وجودمان را به پای او فدای کردهایم. او به سوی مقصد خود حرکت کرده و ما در مسیر او به اطرافش گام برداشتهایم.
هوش مصنوعی: دو هفتهای که از من دور بودی، بعد از این مدت او را پیدا کردم که مانند دو هفتهی تابستان زیبا و روشن است.
هوش مصنوعی: بیاعتنا به غم و گریهی کسانی که در درد و رنج به سر میبرند، و غم و آه بینوایان را نادیده میگیرد.
هوش مصنوعی: چشم امید من به خط سبز او روشن است، همانطور که چشم کسانی که گناهانشان را میبینند، به نامهی سیاهشان دوخته شده است.
هوش مصنوعی: من مانند صبحی که در حال شکستن است، جیب پیراهن او را چاک زدهام و همچون آفتابی که بر چین و چروک لباس میتابد، جلوهگری میکنم.
هوش مصنوعی: من در خیال خود فکر میکنم که چهرهی محبوب، مظهر زیبایی است، زیرا وقتی او را میبینم، ابروی کمانیاش مرا به شگفتی و تحسین وا میدارد.
هوش مصنوعی: وقتی که یک تشنه به آب زلال نگاه میکند، چشمم به خاطر حسرتش به آن سو دوخته میشود.
هوش مصنوعی: در میان آن جمع، خواجو ناگهان رسید و گفت که از زمانی که عید فرا میرسد و تو چهرهات را نمایان میکنی، به خانهات بیایم.
هوش مصنوعی: باید نوشتهای بچینی و در زمان مناسب به عنوان تبریک برای شاه بفرستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من موی خویش را نه از آن می کنم سیاه
تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه
چون جامهها به وقت مصیبت سیه کنند
من موی از مصیبت پیری کنم سیاه
ای نیکخوی مردم ای نیک خوی شاه
تو نیکخواه شاه و ترا بخت نیکخواه
اندر میان رزم نمانی مگر بشیر
اندر میان بزم نمانی مگر بماه
هم آلت نبیدی و هم آلت سلاح
[...]
ای روی تو به خوبی افزون ز مهر و ماه
بهرام روز باده بهرام رنگ خواه
اندوه این جهان مخور ای ماه شاد باش
کامروز شادمانست از تخت و تاج شاه
افروخته ست طبعش و افراخته محل
[...]
ای یک غلام تو به گه حرب صد سپاه
اندر جوار جاه تو اسلام را پناه
مقبلترین عالمی و طالع تو را
هشت آسمان معسکر و هفت اختران سپاه
موج سخاوت تو رسیده به شرق و غرب
[...]
چون در هوای دل تن من گشت پادشاه
آمد به پیش سینه من از سفه سپاه
لشکرگه سفاهت من عرضه داد دیو
من ایستاده همبر عارض بعرضه گاه
دیو سیه گلیم بران بود تا کند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.