گنجور

 
خواجوی کرمانی

ای سنبل تازه دسته بسته

وافکنده بر آب دسته دسته

خط تو بنفشه ئی نباتی

قدّ تو صنوبری خجسته

آن هندوی پر دل تو در چین

بس قلب دلاوران شکسته

در دیده ی من خیال قدّت

چون سرو ز طرف چشمه رسته

پیش دهن شکر فشانت

بی مغز بود حدیث پسته

چون زلف تو در کشاکش افتاد

شد رشته ی جان ما گسسته

دریاب که بازکی دهد دست

صیدی که بود ز قید جسته

برخیز و چراغ صبگاهی

زاه سحرم نگر نشسته

خواجو دل خسته را بزنجیر

در جعد مسلسل تو بسته

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
انوری

ای بر در بامداد پندار

فارغ چو همه خران نشسته

نامت به میان مردمان در

چون آتشی از چنار جسته

ما را فلک گزاف پیشه

[...]

مولانا

ای روز مبارک و خجسته

ما جمع و تو در میان نشسته

ای همنفس همیشه پیش آ

تا زنده شود دمی شکسته

پیغام دل است این دو سه حرف

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

دیدم گل تازه چند دسته

بر گنبدی از گیاه رسته

امیرخسرو دهلوی

ای آرزوی دل شکسته

ما در دل تو شکسته بسته

بس دل که به دولت فراقت

از ننگ حیات باز رسته

مجروح لبت بسی ست، کس دید

[...]

مشاهدهٔ ۸ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه