گنجور

 
خواجوی کرمانی

بآفتاب جهانتاب سایه پرور تو

بتاب طره مهپوش سایه گستر تو

که من بمهر رخت ذره ئی جدا نشوم

گرم بتیغ زنی همچو سایه از بر تو

بخال خلد نشینت که روز و شب چو بلال

گرفته است وطن بر لب چو کوثر تو

که طوطی دل شوریده ام بسان مگس

دمی قرار نگیرد ز شور شکر تو

بلحظه ئی که کشد تیغ تیز پیل افکن

دو چشم عشوه گر شیر گیر کافر تو

که همچو تشنه که میرد ز عشق آب حیات

بود دلم متعطش بآب خنجر تو

بدان خط سیه دو درنگ آتش پوش

که درگرفت بگرد مه منور تو

که من بروز و شب آشفته و پریشانم

از آن دو هندوی گردنکش دلاور تو

بخاک پای تن کانرا بجان و دل خواهد

که تاج سر کند آنکس که باشدش سر تو

که چون بخاک برند از در تو خواجو را

بهیچ باب نجوید جدائی از در تو

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کمال‌الدین اسماعیل

دو چیز من بدعا خواستم همی ز خدای

کمیّ عمر عدو و فزونی زر تو

یکی بدان که توانگر شوم ز نعمت تو

یکی بدان که شود بیش رتبتم بر تو

خدای هر دو به اقبال تو میسّر کرد

[...]

اهلی شیرازی

بکعبه دل نکشد یا امام از در تو

بس است کعبه ما مرقد منور تو

فرشته هر نفس آید برای عطر دماغ

شمیم خوان برد از مشهد معطر تو

شهان بجهد مسخر کنند ملکی را

[...]

میلی

به ناکسی نبود هیچ‌کس برابر تو

ز سگ تو کمتر و کمتر ز سگ برادر تو

صائب تبریزی

اگر ز تیغ کند روزگار افسر تو

برون نمی رود این باد نخوت از سر تو

ز سرکشی تو نبینی به زیر پا، ورنه

به لای نفی بنا کرده اند پیکر تو

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه