گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱

 

بتی بروی چو لاله شکفته بر دیبا

تنم اسیر بلا کرد و دل اسیر هوا

دلم بصحبت او همچو پشت او شده راست

تنم ز فرقت او همچو زلف اوست دو تا

بدست دارد تیر و بغمزه دارد تیر

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲

 

دلا تا کی همی جوئی منی را

چه داری دوست هرزه دشمنی را

چرا جوئی وفا از بی وفائی

چه کوبی بیهده سرد آهنی را

ایا سوسن بناگوشی که داری

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳

 

مرا بی وفا خواند آن بی وفا

که هرگز نگوید سخن بی جفا

ز من چون رسد بی وفائی بدوست

که دشمن نبیند ز من جز وفا

ندانم صواب از خطا زین قبل

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴

 

ای همیشه جان بدخواهان فکنده در بلا

بر تو بهروزی و پیروزی همیشه مبتلا

جز بقول نیک ناید هرگز از لفظت نعم

جز بشغل بد نیاید هرگز از قول تو لا

آن مخالف را که گیتی در بلا بود از بدش

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵

 

ای مایه شده دیدن تو روزبهی را

بایسته و شایسته بهی را و شهی را

از زر و درم کرده تهی گنج ملا را

وز مدح و ثنا گرده ملا گنج تهی را

شمشیر تو و کلک تو در مجلس و میدان

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶

 

نبود صعبتر از هجر بتان هیچ عذاب

که شب و روز جدا دارد از من خور و خواب

اندرین گیتی کس یاد نکردی ز گنه

گر بدان گیتی چون هجر بدی هیچ عذاب

تا غم فرقت آن ماه بمن باز نخورد

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷

 

اگر به بستان آسیب دید نار از سیب

بخانه باز پشیمان شده است از آسیب

ز درد سیب بخون در غریق شد دل نار

ز شرم نار برنگ عقیق شد رخ سیب

می عقیق بران نار و سیب باید خورد

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸

 

سر و بالایی که دارد بر سر گل مشک ناب

آفت دل‌هاست و اندر دیده‌ام چون آفتاب

روی رنگینش چو ماه تافته بالای سرو

زلف مشکینش چو مشک تافته بر ماهتاب

صبر از آن خواهم همی تا عشق او پوشم به صبر

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹

 

ز اول اردی بهشت گشت جهان چون بهشت

از قبل آنکه درد شاه جهان را بهشت

ای ملک خوب کار خوب خوی و خصم زشت

بادت چندان بقا کاب و گل و شاخ و کشت

نامه عمر تو چرخ تا بقیامت نوشت

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰

 

بسرای سپنج مهمان را

دل نهادن بممسکی نه رواست

زیر خاک اندرونت باید خفت

گرچه اکنونت خواب بر دیباست

با کسان بودنت چه سود کند

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱

 

ای آنکه چون تو زیر فلک شهریار نیست

آمد بهار خرم و کس شاد خوار نیست

اندر بهی شدنت بیابد بها بهار

تا تو بهی نیابی کس را بهار نیست

تا تو بهار یافتی از درد خستگی

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲

 

ای آنکه مر ترا بجهان در نظیر نیست

آنکو خطر نیافت ز فیضت خطیر نیست

ای یادگار آنکه نبودش نظیر کس

ای دلفروز آنکه کس او را نظیر نیست

تو ماه روزگاری و او میر روزگار

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳

 

چو باد خزان بگذرد بر درخت

کند پرنیان بر تنش لخت لخت

از آن پس که در باغ بلبل بساخت

ز بیجاده تاج و ز پیروزه تخت

در او تخت زرین نهاده است زاغ

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴

 

شهریارا خرمی کن کاول شهریور است

با دلارامی که با هر شادئی اندر خور است

جان و دل را مونس است و با گل و با نرگس است

نوبهار مجلس است و آفتاب لشگر است

این جهان همچون صدف گشت و تو او را گوهری

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵

 

تا نگارین من سرائی گشت

پیشه من غزل سرائی گشت

تا جدا گشتم از دو زلف دو تاش

پشتم از باد غم دو تائی گشت

چشم بی خواب من به آب اندر

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۶

 

مرغ وفا برون ز جهان آشیان گرفت

عنقا صفت ز عالم وحدت کران گرفت

از خون دل کنار زمین موج زد چنانک

ز آسیب موج دامن مغرب نشان گرفت

طوفان درد کشتی دل را ز راه برد

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۷

 

همیشه شاه شدادی ز بخت خویشتن شاد است

بملک اندر چو پرویز است و بد خواهش چو فرهاد است

ز خوبان مجلس عالیش چون فرخار و نوشاد است

عدو زو سال و مه غمگین دل او روز و شب شاد است

همیشه کار او جود است و دائم شغل او داد است

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۸

 

این جهان را سایه تو باد بر سر جاودان

زانکه چندانی که هستی این جهان جان پرور است

گرد سم اسب تو در چشم شاهان توتیا است

نعل سم اسب تو بر فرق میران افسر است

گر کسی صد سال یزدان را پرستد روز و شب

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۹

 

گوشی که در حلقه او بود لفظ تو

مالیده سفاهت هر بدگهر شده است

چشمی که خاک درگه تو سرمه داشتی

راه ذهاب چشمه خون جگر شده است

بودی نیام تیغ فصاحت زبان من

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۰

 

ای شهی کز مهر تو چون بهرمان گردد چمست

جام می بستان که عید فرخ و جشن جمست

چون جمت با دادیار و ملک نارفته ز چنگ

رخ ز می بیجاده رنگ و دل ز ناز و نوش مست

با رضای تو ولی را خار گردد چون حریر

[...]

قطران تبریزی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۴۰۰