این جهان را سایه تو باد بر سر جاودان
زانکه چندانی که هستی این جهان جان پرور است
گرد سم اسب تو در چشم شاهان توتیا است
نعل سم اسب تو بر فرق میران افسر است
گر کسی صد سال یزدان را پرستد روز و شب
چون مهی کین تو جوید جاودانه کافر است
دست و چشمت جفت ساغر باد و جفت روی دوست
تا بگیتی نام دلدار است و نام ساغر است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن بر اهمیت و ارزش وجودی شخصی خاص تأکید دارد که جهانیان تحت سایه او به جاودانگی و زندگی ادامه میدهند. شاعر به ستایش عظمت و مقام این شخص میپردازد و میگوید که حتی عبادت خداوند به مدت صد سال هم در مقایسه با عشق به این فرد هیچ ارزش ندارد. همچنین از زیبایی عشق و دوستی سخن میگوید و بیان میکند که نام محبوب و ساغر (مظهر عشق و خوشی) در این جهان همواره باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: این دنیا تحت تأثیر وجود توست و تا زمانی که این جهان وجود داشته باشد، زندگی و روحی که در آن جاری است به خاطر توست.
هوش مصنوعی: غبار سم اسب تو در نزد شاهان به مانند داروی توتیاست و نعل این اسب بر سر بزرگان مانند افسر قرار دارد.
هوش مصنوعی: هر کس که به مدت صد سال خداوند را شب و روز عبادت کند، اما به دنبال دنیا باشد و فقط به منافع خود فکر کند، در حقیقت کافر است و ایمان واقعی ندارد.
هوش مصنوعی: دست و چشمانت به اندازهی دو ساغر مشروب حس خوشی داشته باشند و چهرهات در کنار دوستت باشد. زیرا در این دنیا نام محبوبی و نام ساغر، همیشه با هم شنیده میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عنبر است آن حلقه گشته زلف او یا چنبر است
چنبر است آری ولیکن چنبر اندر عنبر است
اصل او از زنگ و بر یک اصل او سیصد شکن
هر شکنجی را که بینی ز اصل او سیصد سر است
هر سری را باز سیصد بند گوناگون چنانک
[...]
شهریارا خرمی کن کاول شهریور است
با دلارامی که با هر شادئی اندر خور است
جان و دل را مونس است و با گل و با نرگس است
نوبهار مجلس است و آفتاب لشگر است
این جهان همچون صدف گشت و تو او را گوهری
[...]
ای جوانبختی که تخت بختت از کیوان براست
در فلک فرمانبر رأی تو سعد اکبر است
بر بداندیشان تو بهرام کینه گستر است
مجلس بزم ترا خورشید رخشان ساغر است
چون قدح گیری بمجلس زهره چون رامشگر است
[...]
ذرهای اندوه تو از هر دو عالم خوشتر است
هر که گوید نیست دانی کیست آن کس کافر است
کافری شادی است و آن شادی نه از اندوه تو
نی که کار او ز اندوه و ز شادی برتر است
آن کزو غافل بود دیوانهای نامحرم است
[...]
کوس شه خالی و بانک غلغلش درد سر است
هر که قانع شد به خشک و تر شه بحر و بر است
تا ز هر بادی به جنبی ، پا به دامن کش چو کوه
کادمی مشتی غبار و عمر باد صرصر است
شکرگو ، ار فقر نفست را کشد ، زیرا خلیل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.