گنجور

 
قطران تبریزی

سر و بالایی که دارد بر سر گل مشک ناب

آفت دل‌هاست و اندر دیده‌ام چون آفتاب

روی رنگینش چو ماه تافته بالای سرو

زلف مشکینش چو مشک تافته بر ماهتاب

صبر از آن خواهم همی تا عشق او پوشم به صبر

خواب از آن خواهم همی تا روی او بینم بخواب

هرکه خواهد صحبت خوبان و پیوند بتان

همچو من دارد دل پر درد و جان پر عذاب

ای سرورافزای دل‌ها چون حیات اندر وصال

وی نشاط‌افزای جان‌ها چون شراب اندر شباب

تا به اندر باغ آید همچو ناف نیکوان

تا که چشم عاشقان باشد چو در نیسان سحاب

چون سحاب ماه نیسان باد چشم دشمنت

روی خصمانت چو آبی باد آخر ماه آب

 
 
 
عنصری

شهریار دادگستر خسرو مالک رقاب

آنکه دریا هست پیش دست احسانش سراب

آسمان جود گشت و جود ماه آسمان

آفتاب ملک گشت و ملک چرخ آفتاب

بنگر اکنون با خداوند جهان شاه زمین

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

تا ببردی از دل و از چشم من آرام و خواب

گه ز دل در آتش تیزم گه از چشم اندر آب

عشق تو باچار چیزم یار دارد هشت چیز

مرمرا هر ساعتی زین غم جگر گردد کباب

با رخم زر و زریر و با دلم گرم و زحیر

[...]

ازرقی هروی

مهترا ، هر چند شعرم زان هر شاعر بهست

تا توانستم نکردم من ز شعری اکتساب

قصد آن دارم که دامن در چنم زین روز بد

روز خوب خویش جویم بر ستوری چون عقاب

تا همی خوانم کتاب و تا همی جویم شراب

[...]

قطران تبریزی

ای ترا الفاظ خوب و ای ترا آداب داب

برده رأی همچو خورشید تو از مهتاب تاب

صاحب سیف و قلم بی شک توئی کز رشک تست

در سر گردون دوار و در دل کتاب تاب

درگه عالیت را کان قبله صاحب رجاست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
ابوالفرج رونی

ای بیان جود تو بر کاغذ روز سپید

نقش کرده خامه قدرت به زر آفتاب

هر کجا کلک تو شد بر صفحه کاغذ روان

تیغ هندی را نماند با نفاذش هیچ تاب

در هوایت هر که چون کاغذ دوروئی پیشه کرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه