گنجور

 
قطران تبریزی

همیشه شاه شدادی ز بخت خویشتن شاد است

بملک اندر چو پرویز است و بد خواهش چو فرهاد است

ز خوبان مجلس عالیش چون فرخار و نوشاد است

عدو زو سال و مه غمگین دل او روز و شب شاد است

همیشه کار او جود است و دائم شغل او داد است

هر آن چیزی که شاهان را بباید ایزدش داد است

روان بد سگالانش ز بند غم بفریاد است

روان نیکخواهانش ز بند سختی آزاد است

بقا باداش چندانی که آب و آتش و باد است

که هم شیر است و هم شاه است و هم گرد است هم راد است