گنجور

 
قطران تبریزی

ای مایه شده دیدن تو روزبهی را

بایسته و شایسته بهی را و شهی را

از زر و درم کرده تهی گنج ملا را

وز مدح و ثنا گرده ملا گنج تهی را

شمشیر تو و کلک تو در مجلس و میدان

نفع و ضرر آورد بدی را و بهی را

مهر تو کند سرو سهی نال نوان را

کین تو کند نال نوان سرو سهی را

مدح تو نکرده است فراموش رهی هیچ

از بهر چه کردی تو فراموش رهی را

تا بوی بود چون خط معشوق سمن را

تا رنگ بود چون رخ عشاق بهی را

دینار و درم بخش کهان را و مهان را

پیدا و نهان دان تو کهی را مهی را

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode