صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۲ - سؤال موسی
موسی عمران به مناجات حق
گفت که ای هست کن ما خلق
ای همه ذرات تو را در سجود
ذاکر ذکر تو لسان وجود
انفس و آفاق ستایندهات
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۳ - کلام عیسی
عیسی مریم چو علم بر فراخت
بر به جهان کوس نبوت نواخت
باب عطایش به جهان باز شد
دم به دم آمادهٔ اعجاز شد
اکمه و ابرص فلج اعور عمی
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۴ - مرام احمد
احمد خاتم شه اقلیم جود
جان جهان مهر سپهر وجود
عقل که آئینهٔ ایزد نما
ختم رسل مهبط وحی خدا
گشت چو مأمور رسالت ز حق
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۵ - ماهی و صدف
ماهیکی در تک بحر از صدف
کرد سئوالی پی کسب شرف
گفت که ما هر دو ببحر اندریم
فیض بر از آب روان پروریم
زانچه تو یک قطره ننوشی فزون
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۶ - حسن و مال
دوش ز من کرد عزیزی سئوال
از بهی و برتری حسن و مال
گفتمش ارمال بدست سخی است
بهر سخی ماحصلش فرخی است
خاصه چو اکرام کند او به جا
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۷ - سیرچمن
از پی تفریح شدم صبحدم
در چمنی غیرت باغ ارم
دلکش و جان پرور خاطرنشین
روح فزا همچو بهشت برین
سرو ز موزونی قامت در آن
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۸ - دف و مطرب
دف به کف مطربکی تیز هوش
داشت چنین از ره معنی خروش
کی عجب این جور و جفا تا بکی
جور به این بی سروپا تا بکی
خلق به یک حلقه غلامی کنند
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۹ - بلبل و پروانه
بلیلی از نالهٔ مستانهای
کرد مباهات به پروانهای
گفت اگر عاشقی ای بی نوا
همچو من از سینه برآور نوا
این همه اسرار نهفتن چرا
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴۰ - اسباب درویشی
بوالهوس دل به هوا بستهئی
گفت بدرویش ز خود رستهئی
کاین دل من مایل درویشی است
در طلب مصلحتاندیشی است
خضر ره من شو و بنما رهم
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴۱ - خودبینی
اسب سواری لب آبی رسید
مرکبش از پویه بماند و رمید
زجر همی کردش و همت گماشت
اسب بجا مانده و سودی نداشت
صاف ضمیری که بدش جان پاک
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴۲ - احمد و محمود
دخترکی سنّ دهش ناتمام
ناشده در خانهٔ شویش مقام
بود یکی روز به طی طریق
کِش گذر افتاد به چاهی عمیق
کرد در آن چاه نگاه و نشست
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴۳ - کشف راز
گفت کسی با دگری راز خویش
کرد در آن مطلبش انباز خویش
لیک بگفت این سخن انشامکن
پیش کسی راز من افشا مکن
روز دگر آنچه بدو گفته بود
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴۴ - حکایت
خواجهٔ دنیا طلب کاهلی
مست خرافت ز خدا غافلی
ز اهل خساست به جهان طاق بود
منکر بخشایش و انفاق بود
داشت غلامی که ز خوبی تمام
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴۵ - حکایت
عارفی از ضعف به بستر فتاد
مرگ برویش در محنت گشاد
موسم آن شد که از این خاکدان
روی کند در وطن جاودان
خویش و اقارب همه غمگین او
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴۶ - حکایت
شیر خدا رهبر اهل یقین
حیدر صفدر شه دنیا و دین
سوی قبورش بفتادی گذار
گفت که ای معتکفان مزار
باغ و سرا سیم و زر و خانمان
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴۷ - اعتذار
دفتر جان بخش و داد بشر
عیب مدان باشد اگر مختصر
شهد شکر در کمی افزونتر است
سنگ همانا ز کمی گوهر است
باری از این بحر که شد اقتباس
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴۸ - حکایت
شنیدستم بدیوانه نمائی
ترحم کرد شخصی کفش پائی
شد آن ژولیدهٔ حق بر لب رود
بزیر سر نهاد آن کفش و بغنود
ز جاجست و در آبش کرد پرتاب
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴۹ - حکایت
بزشتی کرد تسخر عیبجوئی
که از خوبی نداری آبروئی
تو را حق کرده محروم از ملاحت
ز اعضای تو میریزید قباحت
بهر عضو نو عیبی آشکار است
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵۰ - گل و شبنم
گل و شبنم به هم در بوستانی
خوش افکندند طرح داستانی
به شبنم گفت گل از روی نخوت
تو را با من نباشد حد صحبت
چمن زیبا ز گل باشد گلم من
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵۱ - تنبیه
خرد را گفتم ای دانای هر راز
مرا از کار دل کن عقدهای باز
کند با هرکس این دل آشنائی
همی سوزد بهنگام جدائی
بگفتا دوستی کاریست مشکل
[...]