گفت کسی با دگری راز خویش
کرد در آن مطلبش انباز خویش
لیک بگفت این سخن انشامکن
پیش کسی راز من افشا مکن
روز دگر آنچه بدو گفته بود
از دگری فاش و مبرهن شنود
روی ترش کرد و به هر سو شتافت
تا به ره آن محرم دیرینه یافت
گفت نگفتم مکن ای قلتبان
راز مرا فاش به نزد کسان
گفت توئی آنچه که گوئی بمن
زانکه خودی پرده در خویشتن
آنچه تو از دوش دل انداختی
بار دل زار منش ساختی
من همش از دوش دل انداختم
دوش دل خویش سبک ساختم
آنچه نیاری تو نگهداریش
بر دگری بهر چهه بسپاریش
خواهی اگر راز نگردد عیان
کن چو صغیرش بدل خودنهان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.