دخترکی سنّ دهش ناتمام
ناشده در خانهٔ شویش مقام
بود یکی روز به طی طریق
کِش گذر افتاد به چاهی عمیق
کرد در آن چاه نگاه و نشست
مویکنان زد به سر و روی دست
اشک همی ریخت چو ابر بهار
ناله همی زد ز درون رعدوار
زمزمه سر کرد به صوت حزین
گفت در آن زمزمه هر دم چنین
آه دو نوباوهٔ مفقود من
وا اسفا احمد و محمود من
گفت کسی دخترک این حال چیست
گو که بُوَد احمد و محمود کیست
گفت مرا در نظر آید که شوی
چون که مرا گیرد و آرد به کوی
نخل وجودم بشود بارور
زایم از آن شوی دو زیبا پسر
بوسه زنم بر رخ گلفامشان
احمد و محمود نهم نامشان
افترشان روزی از این سوی راه
هر دو در افتند ز غفلت به چاه
من شوم آگاه و در این سرزمین
آیم و این گونه بر آرم حنین
جان من آن دختر شوریده حال
نفس من و توست به گاه مثال
احمد و محمود هم آمال ماست
کان غم و اندوه مه و سال ماست
ما شده را خون ندم میخوریم
ناشده را بیهده غم میخوریم
حال ندانیم و ز خود غافلیم
غمزدهٔ ماضی و مستقبلیم
مردم دانا نه چو ما غافلند
فارغ از اندیشهٔ بیحاصلند
بیخیر از گردش ماندهاند و سال
ماضی و مستقبلشان هست حال
هم تو صغیر از پی آن حال باش
فارغ از اندوه مه و سال باش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، دختری جوان در حالی که در چاهی عمیق افتاده، از درد و غم خود سخن میگوید. او دو پسر به نامهای احمد و محمود را که آرزوی به دنیا آوردنشان را دارد، گم کرده و به شدت نگران آنهاست. او ناله و گریه میکند و با حزن و اندوه از آرزوهایش صحبت میکند. دخترک به این نکته میپردازد که اگرچه غم و اندوه او موجودیتش را تسخیر کرده، اما مردم دانا و با تجربه به این مسائل بیتوجهاند و در حال زندگی میکنند. در نهایت، او از دیگران میخواهد که از غمهای غیرضروری دوری کنند و از زندگی حال لذت ببرند.
هوش مصنوعی: دخترکی که هنوز به سن کامل بزرگسالی نرسیده، در خانهٔ همسرش زندگی میکند.
هوش مصنوعی: روزگاری در راهی که میرفت، به چاهی عمیق برخورد کرد.
هوش مصنوعی: در آن چاه نگاهی انداخت و نشسته، موهایش را با دست درآورد و به سر و صورتش زد.
هوش مصنوعی: چشمها به شدت اشک میریختند مانند ابر در بهار و از درون، نالهای داشتند که شبیه صدای رعد بود.
هوش مصنوعی: صدای نالهای آغاز شد و با لحنی غمگین گفت که در این ناله، هر لحظه چنین احساسی وجود دارد.
هوش مصنوعی: ای کاش که فرزندان گمشدهام، احمد و محمود، در کنارم بودند و من دلم برایشان تنگ است.
هوش مصنوعی: کسی از دخترک پرسید که حالش چگونه است و کیست که به او احمد و محمود بگویند.
هوش مصنوعی: او به من گفت که وقتی مرا در آغوش میگیرد و به خیابان میآورد، چگونه به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: وجود من به بار نشسته و از آن دو پسر زیبا به دنیا میآورم.
هوش مصنوعی: من بر چهره زیبا و گلی احمد و محمود بوسه میزنم و نامشان را ارج مینهم.
هوش مصنوعی: روزی هر دو از این طرف مسیر غافلگیرانه به چاه بیفتند.
هوش مصنوعی: من به دانش و آگاهی میرسم و در این سرزمین قدم میگذارم و به این شکل احساس خود را ابراز میکنم.
هوش مصنوعی: جان من، آن دختر پرشور و شوقی است که حال و روح من و تو را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: احمد و محمود آرزوهای ما هستند، زیرا غم و اندوه سالهای ما را به دوش میکشند.
هوش مصنوعی: ما به خاطر چیزهایی که اتفاق افتاده و قابل تغییر نیستند، نگران نمیشویم. در عوض، درباره مسائلی که هنوز رخ نداده و در واقع وجود ندارند، بیدلیل غمگین هستیم.
هوش مصنوعی: نه حال خود را میدانیم و نه از خودمان آگاهیم؛ در حالی که غم روزهای گذشته را داریم و از آینده هم به نوعی مست هستیم.
هوش مصنوعی: مردم آگاه مانند ما بیخبر نیستند و از فکر کردن به موضوعات بیفایده دوری میکنند.
هوش مصنوعی: آنها از خیر و خوبی دور شدهاند و در حالتی ماندهاند که نه از گذشته خود بهرهای دارند و نه از آیندهشان خبری است.
هوش مصنوعی: شما هم همانند کودکانی که به دنبال حال خوشی هستند، باید از غم و اندوه زمان و ماههای گذشته دور باشید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.