بزشتی کرد تسخر عیبجوئی
که از خوبی نداری آبروئی
تو را حق کرده محروم از ملاحت
ز اعضای تو میریزید قباحت
بهر عضو نو عیبی آشکار است
ز دیدارت نگاه اندر فرار است
ملاقات تو افزاید کدورت
گریز از چون توئی باشد ضرورت
نگفت ار من همه عیبم سراپا
در این صورت نباشم چون تو رسوا
ترا یک عضو بد در کار باشد
کزان کارت بسی دشوار باشد
بخوبی گر سرا پا همچو جانی
پسند کس نئی چون بد زبانی
چو عیب نقش میگویی به هُش باش
که گویی در حقیقت عیب نقاش
صغیر از عیب جوئیها حذر کن
گرت چشمی بود در خود نظر کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.