مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵
پیشتر آ روی تو جز نور نیست
کیست که از عشق تو مخمور نیست
نی غلطم در طلب جان جان
پیش میا پس به مرو دور نیست
طلعت خورشید کجا برنتافت
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۶
کار من اینست که کاریم نیست
عاشقم از عشق تو عاریم نیست
تا که مرا شیر غمت صید کرد
جز که همین شیر شکاریم نیست
در تکِ این بحر چه خوش گوهری!
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۷
کیست که او بنده رای تو نیست
کیست که او مست لقای تو نیست
غصه کشی کو که ز خوف تو نیست
یا طربی کان ز رجای تو نیست
بخل کفی کو که ز قبض تو نیست
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۸
شیر خدا بند گسستن گرفت
ساقی جان شیشه شکستن گرفت
دزد دلم گشت گرفتار یار
دزد مرا دست ببستن گرفت
دوش چه شب بود که در نیم شب
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹
مرغ دلم باز پریدن گرفت
طوطی جان قند چریدن گرفت
اشتر دیوانه سرمست من
سلسله عقل دریدن گرفت
جرعه آن باده بیزینهار
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۰
باز به بط گفت که «صحرا خوشست»
گفت: «شبت خوش که مرا جا خوشست»
سر بنهم من که مرا سر خوشست
راهْ تو پیما که سرت ناخوشست
گر چَهِ تاریک بُوَد مسکنم
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۱
همچو گل سرخ برو دست دست
همچو میی خلق ز تو مست مست
بازوی تو قوس خدا یافت یافت
تیر تو از چرخ برون جست جست
غیرت تو گفت برو راه نیست
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۲
صبر مرا آینه بیماریست
آینه عاشق غمخواریست
درد نباشد ننماید صبور
که دل او روشن یا تاریست
آینه جوییست نشان جمال
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۳
کیست در این شهر که او مست نیست
کیست در این دور کز این دست نیست
کیست که از دمدمه روح قدس
حامله چون مریم آبست نیست
کیست که هر ساعت پنجاه بار
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۴
قصد سرم داری خنجر به مشت
خوشتر از این نیز توانیم کُشت
برگ گل از لطف تو نرمی بیافت
بر مثل خار چرایی درشت
تیغ زدی بر سرم ای آفتاب
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۵
خانه دل باز کبوتر گرفت
مشغله و بقر بقو درگرفت
غلغل مستان چو به گردون رسید
کرکس زرین فلک پر گرفت
بوطربون گشت مه و مشتری
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۶
بازرسیدیم ز میخانه مست
بازرهیدیم ز بالا و پست
جمله مستان خوش و رقصان شدند
دست زنید ای صنمان دست دست
ماهی و دریا همه مستی کنند
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۷
ای ز بگه خاسته سر مست مست
مست شرابی و شراب الست
عشق رسانید تو را همچو جام
از بر ما تا بر خود دست دست
بازوی تو قوس خدا یافت یافت
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۹
ای دل فرورو در غمش کالصبر مفتاح الفرج
تا رو نماید مرهمش کالصبر مفتاح الفرج
چندان فروخور اندهان تا پیشت آید ناگهان
کرسی و عرش اعظمش کالصبر مفتاح الفرج
خندان شو از نور جهان تا تو شوی سور جهان
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۰
ای مبارک ز تو صبوح و صباح
ای مظفر فر از تو قلب و جناح
ای شراب طهور از کف حور
بر حریفان مجلس تو مباح
ای گشاده هزار در بر ما
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۲
ماه دیدم شد مرا سودای چرخ
آن مهی نی کو بود بالای چرخ
تو ز چرخی با تو میگویم ز چرخ
ور نه این خورشید را چه جای چرخ
زهره را دیدم همیزد چنگ دوش
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۳
ای بیوفا جانی که او بر ذوالوفا عاشق نشد
قهر خدا باشد که بر لطف خدا عاشق نشد
چون کرد بر عالم گذر سلطان ما زاغ البصر
نقشی بدید آخر که او بر نقشها عاشق نشد
جانی کجا باشد که او بر اصل جان مفتون نشد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۴
بی گاه شد بیگاه شد خورشید اندر چاه شد
خورشید جان عاشقان در خلوت الله شد
روزیست اندر شب نهان ترکی میان هندوان
شب ترک تازیها بکن کان ترک در خرگاه شد
گر بو بری زین روشنی آتش به خواب اندرزنی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۵
بی گاه شد بیگاه شد خورشید اندر چاه شد
خیزید ای خوش طالعان وقت طلوع ماه شد
ساقی به سوی جام رو ای پاسبان بر بام رو
ای جان بیآرام رو کان یار خلوت خواه شد
اشکی که چشم افروختی صبری که خرمن سوختی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۶
ای لولیان ای لولیان یک لولییی دیوانه شد
تشتش فتاد از بام ما، نک سوی مجنونخانه شد
میگشت گِرد حوض او، چون تشنگان در جست و جو
چون خشک نانه ناگهان در حوض ما ترنانه شد
ای مرد دانشمند تو دو گوش از این بربند تو
[...]