لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
مولانا

ای لولیان ای لولیان یک لولی‌یی دیوانه شد

تشتش فتاد از بام ما‌، نک سوی مجنون‌خانه شد

می‌گشت گِرد حوض او‌، چون تشنگان در جست و جو

چون خشک نانه ناگهان در حوض ما ترنانه شد

ای مرد دانشمند تو دو گوش از این بربند تو

مشنو تو این افسون که‌او ز افسون ما افسانه شد

زین حلقه نجهد گوش‌ها کاو عقل برد از هوش‌ها

تا سر نهد بر آسیا چون دانه در پیمانه شد

بازی مبین بازی مبین اینجا تو جانبازی گزین

سرها ز عشق جعد او بس سرنگون چون شانه شد

غره مشو با عقل خود بس اوستاد معتمد

که‌استون عالم بود او‌، نالان‌تر از حنانه شد

من که ز جان ببریده‌ام چون گل قبا بدریده‌ام

زان رو شدم که عقل من با جان من بیگانه شد

این قطره‌های هوش‌ها مغلوب بحر هوش شد

ذرات این جان‌ریزه‌ها مستهلک جانانه شد

خامش کنم فرمان کنم وین شمع را پنهان کنم

شمعی که اندر نور او خورشید و مه پروانه شد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۵۲۶ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۵۲۶ به خوانش نادیا رحمان
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ناصر بخارایی

عقلی که زیرک می‌نمود، از عشق تو دیوانه شد

از آشنا و خویش و کس یکبارگی بیگانه شد

درد تو هر سو رخنه‌ای می‌کرد در بنیاد دل

ویرانه کردش این زمان، چون گنج در ویرانه شد

بگریزد از شکّر مگس، چون برفشاند آستین

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه