ای لولیان ای لولیان یک لولییی دیوانه شد
تشتش فتاد از بام ما، نک سوی مجنونخانه شد
میگشت گِرد حوض او، چون تشنگان در جست و جو
چون خشک نانه ناگهان در حوض ما ترنانه شد
ای مرد دانشمند تو دو گوش از این بربند تو
مشنو تو این افسون کهاو ز افسون ما افسانه شد
زین حلقه نجهد گوشها کاو عقل برد از هوشها
تا سر نهد بر آسیا چون دانه در پیمانه شد
بازی مبین بازی مبین اینجا تو جانبازی گزین
سرها ز عشق جعد او بس سرنگون چون شانه شد
غره مشو با عقل خود بس اوستاد معتمد
کهاستون عالم بود او، نالانتر از حنانه شد
من که ز جان ببریدهام چون گل قبا بدریدهام
زان رو شدم که عقل من با جان من بیگانه شد
این قطرههای هوشها مغلوب بحر هوش شد
ذرات این جانریزهها مستهلک جانانه شد
خامش کنم فرمان کنم وین شمع را پنهان کنم
شمعی که اندر نور او خورشید و مه پروانه شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و دیوانگی میپردازد. شاعر از لولی (دیوانه) سخن میگوید که به شدت تحت تأثیر عشق قرار گرفته و زندگیاش تحت تأثیر آن تغییر کرده است. او به جستجوی خوشی در میان حوض و آب میپردازد و از افسون عشق سخن میگوید. شاعر به مخاطب هشدار میدهد که به عقل خود اعتماد نکند، چرا که عشق میتواند عقل را از بهت درآورد. در نهایت، او از تجربهی خود میگوید و به زیباییهای عشق و اثر آن بر وجود انسان اشاره میکند، و عشق را به شمعی تشبیه میکند که در نورش خورشید و ماه را بیاهمیت جلوه میدهد.
هوش مصنوعی: ای لولیان، ای لولیان! یک لولی دیوانه شده است و سینیاش از بام ما افتاده، اکنون به سوی خانه مجنون رفته است.
هوش مصنوعی: همچون تشنگانی که در جستجوی آب هستند، گشت و گذار میکردند دور حوض او، تا اینکه ناگهان در حوض ما، شادی و سرور به وجود آمد.
هوش مصنوعی: ای مرد حکیم، این دو گوش خود را ببند و به این افسون توجه نکن، زیرا او از جادوی ما به یک افسانه تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: گوشها از این حلقه فرار نمیکنند، زیرا عقل را (به کیمیاگری) از حواس و هوشها دور کرده است. در نهایت، به مانند دانهای که در پیمانه قرار میگیرد، سرش را بر آسیا میگذارد.
هوش مصنوعی: بازی را نشان نده و در اینجا انتخاب کن که چگونه بازی کنی. به خاطر عشق او، سرها به سمت پایی میافتند، همانطور که موها هنگام شانه کردن پایین میریزند.
هوش مصنوعی: به خود مغرور نشو، زیرا که برتری و اعتماد تو به عقل خود تنها نباید باشد. آن شخصی که به او اعتماد کردهای، عالم و دانا است، اما او نیز درون خود درد و اندوهی عمیق دارد.
هوش مصنوعی: من که از جان خود جدا شدهام، مانند گلی هستم که از شاخهاش جدا شده است. به همین دلیل، عقل من از جانم دور شده و با آن ارتباطی ندارد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که ذرات کوچک و ناتوانی که به عنوان نشانههایی از هوش انسانی هستند، در برابر عمق و وسعت هوش بزرگ (که به مانند دریا میماند) شکست خورده و از بین رفتهاند. به عبارت دیگر، وجود این ذرات کوچک در مقابل عظمت و برتری هوش کلان و واقعی، بیمعنا میشود و به نوعی نابود میشود.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم این شمع را خاموش کنم و آن را پنهان سازم، باید بدانم که این شمع به قدری نورانی است که خورشید و ماه هم به خاطر آن پروانهوار به دورش میچرخند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
عقلی که زیرک مینمود، از عشق تو دیوانه شد
از آشنا و خویش و کس یکبارگی بیگانه شد
درد تو هر سو رخنهای میکرد در بنیاد دل
ویرانه کردش این زمان، چون گنج در ویرانه شد
بگریزد از شکّر مگس، چون برفشاند آستین
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.