گنجور

 
مولانا

خانه دل باز کبوتر گرفت

مشغله و بقر بقو درگرفت

غلغل مستان چو به گردون رسید

کرکس زرین فلک پر گرفت

بوطربون گشت مه و مشتری

زهره مطرب طرب از سر گرفت

خالق ارواح ز آب و ز گل

آینه‌ای کرد و برابر گرفت

ز آینه صد نقش شد و هر یکی

آنچ مر او راست میسر گرفت

هر که دلی داشت به پایش فتاد

هر که سر او سر منبر گرفت

خرمن ارواح نهایت نداشت

مورچه‌ای چیز محقر گرفت

گر ز تو پر گشت جهان همچو برف

نیست شوی چون تَف خور درگرفت

نیست شو ای برف و همه خاک شو

بنگر کاین خاک چه زیور گرفت

خاک به تدریج بدان جا رسید

کز فر او هر دو جهان فر گرفت

بس که زبان این دم معزول شد

بس که جهان جان سخنور گرفت

 
 
 
غزل شمارهٔ ۵۱۵ به خوانش نادیا رحمان
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اشکالات خوانش

ابیات ۳،۷،۸،۹،۱۰،۱۱ خوانش نشده

فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
نظامی

راه قِدَم پیشِ قَدَم در‌گرفت

پرده خلقت ز میان برگرفت

مشاهدهٔ ۹ مورد هم آهنگ دیگر از نظامی
عرفی

نوری از آن صبح جبین برگرفت

سنبل شب در چمن تر گرفت

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عرفی
بیدل دهلوی

ز آتش رخسار که ساغر گرفت

خانهٔ آیینه چو من درگرفت

کو پر و بالی‌که به آن‌کو رسد

نامه گرفتم که کبوتر گرفت

عشق‌، وفا می‌طلبد، چاره چیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه