قصد سرم داری خنجر به مشت
خوشتر از این نیز توانیم کُشت
برگ گل از لطف تو نرمی بیافت
بر مثل خار چرایی درشت
تیغ زدی بر سرم ای آفتاب
تا شدم از تیغ تو من گرم پشت
تیغ حجابست رها کن حجاب
بر رخ من گرم بزن یک دو مشت
وصف طلاق زن همسایه کرد
گفت به خاری زن خود هشت هشت
گفت چرا هشت جوابش بداد
در عوض زشت بدان قحبه رشت
بهر طلاقست امل کو چو مار
حبس حطامست و کند خشت خشت
آتش در مال زن و در حطام
تا برهی ز آتش وز زاردشت
بس کن و کم گوی سخن کم نویس
بس بودت دفتر جان سر نوشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و دردناک ناشی از عشق و جدایی پرداخته است. شاعر با کنایه و تمثیل از خنجر و تیغ استفاده کرده و نشان میدهد که عشق میتواند هم زیبا و هم دردناک باشد. او به توصیف حسرت و غم ناشی از جدایی پرداخته و به وضعیت زنی که در طلاق رنج میبرد، اشاره میکند. در نهایت، شاعر از ادامهی این درد و سخن گفتن دربارهی آن خسته شده و میخواهد بس کند.
هوش مصنوعی: تو با نیت ناامیدکنندهای به من حمله کردهای، اما حتی اگر با خنجر به من حمله کنی، نمیتوانی به راحتی به هدف خود برسی.
هوش مصنوعی: برگ گل به خاطر مهربانی تو نرم و لطیف شده است، در حالی که خار به خاطر خودخواهیاش زبر و خشن باقی مانده است.
هوش مصنوعی: ای آفتاب، شمشت را بر سرم تاباندی و من به واسطهی تابش تو گرم و سرزنده شدم.
هوش مصنوعی: تیغ به نوعی مانع است، پس حجاب را کنار بزن و به چهره من نگاه کن. با قدرت یک یا دو ضربه بزن.
هوش مصنوعی: مردی داستان جدایی از همسر همسایهاش را تعریف کرد و اینکه چگونه همسرش به او سختیها و ناراحتیهایی را تحمیل کرده است.
هوش مصنوعی: گفت چرا هشت، پاسخ او را داد و در عوض به آن زن زشت در رشت بیاحترامی کرد.
هوش مصنوعی: برای جدایی است امیدی که مانند مار در زندان است؛ در حالیکه دارایی همچون بنایی است که آجر به آجر ساخته میشود.
هوش مصنوعی: آتش در دارایی همسر و در اموال ناچیز به دوری از آتش و آتشسوزی اهمیت بده.
هوش مصنوعی: بس کن و کمتر سخن بگو، کمتر بنویس؛ برای تو همین اندازه کافی است که دفتر زندگیات پر از داستانهای سرنوشت باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
باز جهان گشت چو خرم بهشت
خوید دمید از دو بناگوش مشت
ابر به آب مژه در روی کشت
گل به مل و مل به گل اندر سرشت
وهم تهی پای بسی ره نبشت
هم زدرش دست تهی بازگشت
با تو مرا سوختن اندر عذاب
به که شدن با دگری در بهشت
بوی پیاز از دهن خوبروی
نغزتر آید که گل از دست زشت
غربت از احسانش چنانم گذشت
کم وطن اصل فراموش گشت
طینت او را چو خدا می سرشت
بر رخ او سی و دو خط می نوشت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.